سال 1370 به عنوان کارشناس ابزار دقیق در شرکت پارسیلون خرمآباد واقع در منطقه تلوری مشغول به کار شدم. در همان سال به همراه یکی از همکارانم که اهل روستای تلوری بود در کلاس مربیگری فوتبال درجه C آسیا شرکت کردیم.
بعد از گذراندن کلاس مربیگری دوست اهل تلوری ام اصرار داشت در تمرینات فوتبال تیم نوجوانان روستای تلوری حضور یابم و با بازیکنان آشنا شوم. این تمرینات در محل «خرمنجا» در نزدیکی روستا انجام میشد. زمینی با چمنی مخملی و بسیار زیبا که نهری باریک در کنار آن جریان داشت و رطوبت لازم را در فصل گرما به زمین میرسانید. گلههای گاو و گوسفند هم گاهاً در این زمین چِرا میکردند و کود لازم هم توسط آنها زمین چمن را تغذیه میکرد؛ بنابراین، این زمین چمن همیشه سرسبز، سیراب و زیبا بود و برای تمرینات فوتبال آماده و مهیا.
آشنا شدن با بازیکنان نوجوان روستای تلوری و تماشای تمرینات آنان در زمین چمن اختصاصیشان بسیار لذّت بخش بود. باورم نمیشد نوجوانان روستایی کوچک در جنوب شهر خرمآباد اینقدر به زیبایی و با طراوت فوتبال بازی کنند. دوست و همکارم که شوقوذوق مرا از تماشای بازی نوجوانان روستا دیده بود فرصت را غنیمت شمرد و از من خواست مربیگری تیم نوجوانان روستا را به عهده بگیرم. به او گفتم: با وجود شما چه نیازی به من هست؟ ایشان گفت: به دلیل فامیلی با بسیاری از بازیکنان نمیتوانم در امر آموزش فوتبال با آنها جدّی باشم. او ادامه داد: اگر تو قبول کنی میتوانی تیمی بسیار قوی از آنها بسازی. قبول کردم هفتهای دو بار با آنها کار کنم و کار را فوری شروع کردم.
تمامی برو بچههای تیم با استعداد، تکنیکی و قوی بودند. دلیل سختکوشی آنان کمک کردن به خانوادههایشان در امور کشاورزی و دامپروری بود و این شرایط از آنها نوجوانانی پر قدرت و سر به زیر ساخته و پرداخته کرده بود. از لحاظ وجود استعدادهای بینظیر فوتبال، من روستای تلوری را «خوزستانی کوچک» در دل لرستان میپنداشتم.
کمکم آوازه تمرینات منظم ما در منطقه پیچیده و از روستاهای همجوار هم تعدادی بازیکن به جمع ما پیوستند و تعداد بازیکنان از عدد 30 هم فراتر رفت. همه خوب و صمیمی بودند و من از کار کردن با آنان لذّت میبردم. ولی در میان آنان نوجوانی به اسم مجید فوقالعاده بود. او بلندقد، لاغراندام، دارای قدرت بدنی و اعتمادبهنفس بینظیری بود. از او در پُست دفاع وسط (گاهی لیبرو و گاهی سوییپر) استفاده میکردم. سبک و شیوه بازی او مرا به یاد فرانس بکن بائر (اسطوره فوتبال سالهای 1970 آلمان) می-انداخت.
مجید در زمان بازی با مهارت خط دفاعیاش را رهبری میکرد. توپهای هوایی و سانترهای تیم حریف را با قدرت بینظیر و با حرکات بسیار زیبا دفع میکرد. گاهی آنقدر مسحور بازی زیبا و قدرتمند مجید می-شدم که یادم میرفت مربیام و باید تمرینات را اداره کنم.
پس از چند ماه به دلیل استعفایم از شرکت پارسیلون و شروع به کار در شرکت مخابرات لرستان به ناچار همکاریام با تیم فوتبال نوجوانان تلوری پایان یافت. برای خداحافظی هم بازیکنان را در 4 تیم 8 نفره تقسیم و تورنمنتی یکروزه برگزار کردیم. در آن روز به یاد ماندنی و پس از تماشای آخرین رقابت و تلاش بازیکنانم، در فضایی بسیار دوستانه و صمیمی از آنان خداحافظی کردم.
زمان گذشت و پس از حدود سه سال، ناگهان در سبزهمیدان خرمآباد مجید در مقابل چشمانم سبز شد. او را بهسختی شناختم. با قدی بلند و رشید، چهرهای قرمز و نیمهسوخته، با موهای وزوزی و پریشان سلام کرد. از او پرسیدم: ای پسر خوب، این چه حالوروزی است؟ کجایی، چه کار میکنی؟ با شرم و حیای همیشگی سرش را کمی پایین انداخت و گفت: به پدرم کمک میکنم، همون گاو و همون گوسفندا ...، گفتم: همون گاوهایی که کود زمین فوتبال رو تأمین میکردند؟ با خنده گفت: آره. ولی دیگه فوتبال هم تعطیل شده. گفتم چرا؟ شما که مثل تیمهای بزرگ اروپایی زمین چمنی اختصاصی دارید. لبخند تلخی زد و گفت: کارامون زیاده و فرصتی نیست. از او پرسیدم: درس رو چیکار کردی؟ گفت: ترک تحصیل کردم. باید به گاو و گوسفندا برسم. پدرم دیگه توان کار کردن نداره ... به او گفتم: تو با اون همه استعداد چرا با تیمهای خرمآبادی تمرین نکردی؟ او فقط لبخند تلخی تحویلم داد و خداحافظی کرد.
من هم از او خداحافظی کردم و بهسوی چهارراه بانک قدم زدم و به مدت کوتاه دوستیام با برو بچههای دوستداشتنی روستای تلوری میاندیشیدم. آن زمان، با این همه استعداد عجیب و بینظیر، در ذهنم ادعا میکردم که اگر یک سال با این بروبچه ها سفت و سخت کار کنم قطعاً میتوانیم تیم 14 سالههای فوتبال آلمان را شکست دهیم و در این تفکر بسیار راسخ بودم. با این خاطره به پشت سرم نگاه کردم. مجید در میان شلوغی سبزهمیدان محو شده بود و رؤیای شیرین من نیز ...
متاسفانه عمده دلیل اصلی شکوفا نشدن استعدادها در خرم آباد کسانی هستن که صرفا برای پیروزی حزبشان نفراتی را علم میکنن که در مجلس نمیتوانند از حق خرم آبادی ها دفاع کنن. نماینده مقصر نیست ؛ سکوی پرتاب نماینده مقصره جریانهای متکی به احزاب لطف کنند که اولا از نمایندگانشون کارنامه بخوان در ثانی من بعد به قول حضرت آقا به جای پیروزی حزبشون به فکر پیروزی کل ملت باشن. آقای قاسمی صرفا به لیست فلان حزب رای دادن و جوانان را ترغیب کردن به احساسی رای دادن سبب میشه مجید دچار چنین سرنوشتی بشه چرا شما و دوستان شما و حزب مقابل شما یک لحظه درنگ نمیکنید که احساساتی شدن شما سبب پسرفت شهر و کشوری میشه؟ چرا خود را مسبب شرایط فعلی نمیدانید؟ زمان انتخابات چه کسانی بودن که به جای شفاف سازی جهت انتخاب بر اساس تحقیق همگان را ترغیب به رای به لیست نمودن؟ امیدوارم برای سال جدید دو نماینده متخصص و سختکوش و شهروند اصیل خرم آبادی وارد مجلس بشن تا بتونن خرم آباد مرکز استان رو به جایگاه یک شهر مرکز استانی برسونن.
عواملی مثل نبودن مسئول دلسوز و کبود امکانات و مهم تر از همه مسائل مالی و فقر صدها هزار استعداد را در هر زمینه ای از جمله ورزش در ایران و لرستان نابود کرد.صد حیف
دیدگاهها
نماینده مقصر نیست ؛ سکوی پرتاب نماینده مقصره
جریانهای متکی به احزاب لطف کنند که اولا از نمایندگانشون کارنامه بخوان
در ثانی من بعد به قول حضرت آقا به جای پیروزی حزبشون به فکر پیروزی کل ملت باشن.
آقای قاسمی صرفا به لیست فلان حزب رای دادن و جوانان را ترغیب کردن به احساسی رای دادن سبب میشه مجید دچار چنین سرنوشتی بشه
چرا شما و دوستان شما و حزب مقابل شما یک لحظه درنگ نمیکنید که احساساتی شدن شما سبب پسرفت شهر و کشوری میشه؟
چرا خود را مسبب شرایط فعلی نمیدانید؟
زمان انتخابات چه کسانی بودن که به جای شفاف سازی جهت انتخاب بر اساس تحقیق همگان را ترغیب به رای به لیست نمودن؟
امیدوارم برای سال جدید دو نماینده متخصص و سختکوش و شهروند اصیل خرم آبادی وارد مجلس بشن تا بتونن خرم آباد مرکز استان رو به جایگاه یک شهر مرکز استانی برسونن.