یافته، اولین پایگاه خبری دارای مجوز در لرستان

اکنون که نوشتن این متن را آغاز کرده‌ام، دقیقه ۲۴ شهرآورد استقلال و پرسپولیس در دهم اسفند ۱۳۹۶ است و من در گوشه‌ای از ورزشگاه آزادی تهران نشسته‌ام و با چشمانی خیس این متن را می‌نویسم.
من امروز یکی از اعجاب‌برانگیزترین پدیده‌های ساخته دست بشر یعنی فوتبال را برای اولین بار از نزدیک می‌بینم. قبلاً (در یادداشت «مسیر آشتی») اشاره کرده بودم که فوتبال را در کنار کامپیوتر و پول و چند مورد دیگر، جزء «اشرف مخلوقات‌ انسانی» می‌دانم؛ اما امروز آمدم تا آن را از نزدیک ببینم. برای اولین‌بار است که یک مسابقه را مستقیم در ورزشگاه می‌بینم. این‌جا همه با هیجان بازی را دنبال می‌کنند و من تنها چیزی که نمی‌بینم بازی است. من محو این حماسه‌ی انسانی‌ام که ۹۰ دقیقه در استادیوم آزادی جریان دارد. آنچه روی چمن ورزشگاه در جریان است یک مساله فرعی است. چه عطشی، چه موجی از انرژی، چه شوری و چه کلاس درسی است این‌جا. می‌اندیشم که چه ظرفیت آموزشی عظیمی دارد این فوتبال. چه ظرفیتی برای هیجان و سرگرمی، چه ظرفیتی برای تمرین نظم، هماهنگی و تولید همبستگی اجتماعی. معجزه است که می‌توان با یک توپ بادی، چنین سرمایه عظیم اجتماعی تولید کرد. دریغ که سیاستمداران ما این ابعاد مهم فوتبال را نمی‌بینند. ای کاش در همه محله‌های شهرمان یک ورزشگاه برای فوتبال می‌ساختیم و هر محله شهرمان یک تیم فوتبال داشت.


 
من امروز با ترس و نگرانی فراوان وارد ورزشگاه آزادی شدم ولی هیچ از آن بدرفتاری‌ها و بداخلاقی که همواره درباره تماشاچیان بازی‌ها می‌گویند ندیدم یا بسیار اندک دیدم. منتظر بودم تا در هر ثانیه یک کلام زشت یا فحاشی از گوشه‌ای برعلیه تیم رقیب بشنوم اما چنین نبود. یکی دوبار بخشی از هواداران یک تیم بر علیه تیم دیگر شعارهای رکیک دادند اما فحاشی‌های انفرادی بسیار اندک بود. شعارهای رکیک جمعی هم یک «مساله اجتماعی» است نه یک مساله اخلاقی فردی. مشکل از تماشاچیان ما نیست، مشکل از مربیان و مدیران و راهبران این ورزش است که هنوز نتوانسته اند با رفتار خودشان و نیز با سازوکارهایی این مساله را مدیریت کنند و جهت بدهند.
 
در دقیقه ۲۴ بازی، طرفداران پرسپولیس به طور خودجوش ده‌بار یکپارچه فریاد زدند «نوروزی – روحت شاد». پرسیدم این چیست؟ گفتند آنها به یاد مرحوم هادی نوروزی بازیکن سابق شماره ۲۴ این تیم که دو سال پیش فوت کرد، در دقیقه ۲۴ هر بازی نام او را فریاد می‌کنند. صحنه بسیار زیبایی بود.
 
اما چه شد که امروز به ورزشگاه آزادی آمدم؟ اولین بار است که در زندگی‌ام یک بازی فوتبال را به طور مستقیم در ورزشگاه می‌بینم و همیشه دلم می‌خواست که چنین فرصتی دست دهد. سلمان دانشجوی دکتری اقتصاد دانشگاه اصفهان است. او قرار است با راهنمایی من رساله‌اش را درباره نظریات داگلاس نورث (برنده جایزه نوبل اقتصاد) در حوزه توسعه بنویسد و سپس پیامدهای این نظریه را برای ایران استخراج کند. خیلی امید دارم که سلمان یکی از اقتصاددانان نهادگرای عمیق و آشنا به مسائل توسعه برای آینده ایران باشد. سلمان گرفتار یک بیماری ژنتیک نادر است که شبکیه چشم را تخریب می‌کند و به مرور بینایی‌ فرد کم می شود تا نهایتا کاملاً نابینا شود. چند هفته پیش گفت استاد آرزو دارم که پیش از آن که کاملاً نابینا شوم یک بار مسابقه استقلال و پرسپولیس را از نزدیک در ورزشگاه آزادی ببینم. گفتم سلمان بلیط می‌گیرم و با هم می‌رویم؛ و چنین شد که از صدقه‌ی سر سلمان، من هم امروز برای نخستین بار به ورزشگاه آزادی آمدم.
 
رنگ من رنگ بنفش است یعنی همه تیم‌های کشورم را دوست دارم؛ اما سلمان استقلالی خیلی تند است در ورودی ورزشگاه یک پرچم آبی خرید و با خودش به ورزشگاه آورد. همان‌جا دعا کردم که امروز که اولین و آخرین فوتبالی است که سلمان خواهد دید، دستکم تیم استقلال بازنده نباشد تا سلمان با خاطره ای خوش این تجربه را به خانه ببرد.
 
پیش از ورود به ورزشگاه با سلمان قرار گذاشتیم که فحش‌هایی که به گوشمان می‌خورد را بشماریم. قرار شد من فحش‌های عمومی و سلمان فحش‌های کاف‌دار را بشمارد. خیلی عجیب بود، ما آمده بودیم تا بر اساس آنچه شنیده بودیم با موجی از آدم‌های بی‌اخلاق که یک ریز فحاشی می‌کنند روبه‌روشویم. در طول مسابقه شاید یکی دو مورد فحاشی انفرادی شنیدیم. حتی وقتی پس از مسابقه از ورزشگاه خارج می‌شدیم، در مسیر خروج با آن که جمعیت سرخ‌پوش و آبی پوش شانه به شانه هم حرکت می‌کردند فضا بسیار متین بود هیچ کس نه نیشخندی کرد و نه کلام زشتی گفت. سرخ‌پوش ها مغموم بودند اما آرام و آبی پوش ها شادمان بودند اما متین. برای من باور کردنی نبود. به گمانم در این مورد به فوتبال جفا شده است. من امروز ورزشگاه آزادی را بداخلاق‌تر از خیابان‌های شهرها نیافتم. اگر می‌شود به زنانمان اجازه دهیم که به خیابان‌ها بروند و خرید کنند و رانندگی کنند، می‌شود به آن‌ها اجازه داد که به ورزشگاه هم بروند.
 
البته یکی دوبار در طول مسابقه، مثلا وقتی که در دقیقه ۵۳ داور سومین کارت زرد را به بازیکنان استقلال داد، یک بلوک از تماشاچیان استقلال که به گمانم حدود بیست هزار نفر می شدند از جای خود بلند شدند و یکپارچه شعاری موزون که حاوی فحش کاف‌دار بود به داور دادند؛ ولی این شعار، آنقدر موزون و هماهنگ بود که شما اصلا احساس نمی‌کردی که حاوی فحش رکیک است؛ و البته نظم بی‌نظیر و هارمونی عجیب در فحاشی جمعی برای خودش جذاب و قابل مطالعه است. گویی یک روح جمعی یکباره در آن‌ها فعال می‌شود و آن‌ها را فرماندهی می‌کند و دستورات واحدی به آن‌ها می‌دهد و شعار واحدی برای آن‌ها تولید می‌کند. من در این رفتار (فحاشی موزون جمعی) هزاران آدم با اخلاق دوست داشتنی را می‌دیدم که جدا جدا انسان‌های شریفی هستند اما یک روح جمعی بداخلاق ناگهان در آن‌ها حلول می‌کند و آن‌ها را هدایت می‌کند.
 
این همان روح جمعی است که به گمانم همواره در فرهنگ ما بوده است و البته در دهه‌های اخیر ما ایرانیان را بیشتر در کام خود کشیده است. چه شریفیم ما ایرانیان وقتی تنهاییم و وقتی در گروه‌های اندک با هم همکاری می کنیم؛ اما وقتی تعدادمان فراوان می‌شود آرام آرام یک روح خشنِ بداخلاق در ما حلول می‌کند. این همان روحی است که چهل سال است ما را وا می‌دارد که به همه‌ی جهان فحش بدهیم و برای همه‌ی آنان که دوستشان نداریم آرزوی مرگ کنیم. من میان فحاشی هارمونیک جمعی که امروز در ورزشگاه آزادی دیدم با شعارهای مرگ بر این و آنی که سال‌هاست در راهپمایی‌ها سر می‌دهیم تفاوتی نمی‌بینم؛ این‌ها یک الگوی رفتاری فرهنگی است که به دو شکل بروز می‌کند. مردمانی که امروز در ورزشگاه آزادی دیدم، خیلی شبیه همان‌هایی بودند که سال‌ها در تظاهرات انقلابی – که خودم نیز یکی از شرکت کنندگان در آن‌ها بودم – دیده بودم. بنابراین در بروز این الگوهای رفتاری، مردم عادی را مقصر نمی‌دانم بلکه رهبران سیاسی و اجتماعی و سیاست‌گذاران و مربیان و هدایتگران عمومی را مقصر می‌دانم. به گمان من وجود فحاشی هارمونیک جمعی، چه در سیاست و چه در ورزش، ناشی از بی‌توجهی یا ناتوانی مربیان و مقامات تیم‌ها و ناتوانی سیاست‌گذاران و افراد و گروه‌های مرجع اجتماعی و سیاسی در جامعه‌ی ماست.
 
در طول مسابقه شاید دو سه دقیقه به آنچه در زمین چمن در جریان بود نگاه کردم. تمام مدت داشتم چهره‌ها را و رفتارها و دینامیک جمعیت را مرور می کردم. همیشه می‌دانستم که فوتبال یکی از سازوکارهای تولید سرمایه اجتماعی است. اما هرگز گمان نمی‌کردم که فوتبال، مولد سرمایه معنوی هم باشد. یعنی همان‌کاری را بکند که موسیقی در دنیای مدرن می‌کند. در جهان جدید، موسیقی و هنر بخشی از وظیفه مذهب در تولید سرمایه معنوی را برعهده گرفته‌اند و من امروز در ورزشگاه آزادی دیدم که چگونه فوتبال با تولید یک روح جمعی،‌ سرمایه معنوی می‌آفریند. و این همان نکته‌ای است که سیاستمداران ما باید به آن توجه کنند. و اینجا بود که به خودم گفتم باید بروم و مقاله «ایدئولوژی فوتبال» را که سال‌ها پیش ناتمام رها کرده ام تکمیل کنم.
 
تلخیص از یادداشت محسن رنانی/ ۱۰ اسفند ۱۳۹۶

دیدگاه‌ها  

#1 سالاری 1396-12-12 01:09
ارزوی سلامتی برای اقا سلمان وهمه ی مریضان
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بازگشت به بالا