یافته، اولین پایگاه خبری دارای مجوز در لرستان

امین  جعفری/ اختصاصی پایگاه خبری یافته:
چند دست کت و شلوار، یک فقره مدرک فوق لیسانس، یک فامیلی معروف و اگر هم شد یک عینک با قاب قطور مشکی؛ این‌ها می‌شود همه‌ی آن چیزی که برای کاندیدا شدن به آن‌ها نیاز دارم. فقط می‌ماند چند صد میلیون تومان چرک کف دست، که آن را هم پدرم و برخی از دوستان قول داده‌اند تامین کنند.
راستش، این روزها احساس می‌کنم دارم خواب می‌بینم. همه دارند به من توجه می‌کنند. کلی مهم شده‌ام، حتی روزنامه‌ها هم عکسم را بزرگ چاپ کرده‌اند. فقط حیف که این رفقای بی معرفت که همه چیز را مسخره می‌کنند، کُلی برایم دست گرفته‌اند و جُک و متلک خنده‌دار برایم ساخته‌اند.
چند وقت پیش با بچه‌ها داشتیم به همین جُک‌ها می‌خندیدیم که آمدند و گفتند باید برویم فرمانداری برای ثبت‌نام! واقعاً حیف شد، چون به زور خانم را پیچانده بودم تا با دوستانم برویم کمی بگردیم. حالا باید کلی لباس سِت می‌کردم و با ژستهای عجیب و غریبی که این کارشناسان تبلیغاتی که معلوم نیست مدرکشان را از کجا گرفته‌اند و سابقه‌ی کاری‌شان چیست؛ مثل دیوانه‌ها شناسنامه‌ام را بچرخانم و ادای دیپلمات‌ها را در بیاورم.
جلوی فرمانداری که رسیدیم خشکم زد. راستش اصلاً انتظار نداشتم این همه آدم به خاطر من بیایند و پشت سر هم عکس بگیرند تا در فضای مجازی پخش کنند. احساس عجیبی داشتم. احساسی که ترکیبی بود از ترس و خوشحالی با رگه‌هایی از خنده. خوب می‌دانستم الان بچه‌ها دارند توی تلگرام عکس‌ها را می‌بینند و کلی مسخره‌بازی در می‌آورند.
وارد فرمانداری که شدم همه‌ی آن احساسات متنوع و متفاوت تبدیل شد به یک دلهره‌ی عجیب! کاش مادرم این‌جا بود و آرامم می‌کرد! حالا حتماً باید صبح تا شب این خانه و آن خانه بگردم و نگاه‌های مشکوک و طعنه‌آمیز مردمی که خسته و کوفته از سر کار آمده‌اند تا استراحت کنند، اما به اصرار اقوام مجبور شده‌اند در جلسات سخنرانی‌ام حاضر شوند را تحمل کنم.  تازه باید آن‌ها را هم متقاعد کنم که می‌توانم نماینده‌ی خوبی برای‌شان باشم.
خیلی نگرانم! می‌ترسم این نگرانی و ترس را در عکس‌هایم ببینند. کاش می‌شد برگردم و بگویم من نمی‌خواهم نماینده شوم! من می‌خواهم پیش خانواده و دوستانم بمانم. اصلاً همین چیزی که هستم خیلی خوب است. اما به نگاه سنگین و غضب‌آلود پدر و دوستانم که فکر می‌کنم، پشیمان می‌شوم. درست مثل یک دانش‌آموز دبستانی، به سوالات مسئول ثبت‌نام که احساس می‌کنم دلش برایم سوخته است پاسخ می‌دهم.
سعی می‌کنم کمی به خودم بیایم. به حرف‌های آن شب پدر فکر می‌کنم که می‌گفت مگر آن‌ها که چند دوره نماینده‌ی مجلس شده‌اند، از شکم مادرشان نماینده بوده‌اند؟! این جمله‌اش را تکرار می‌کنم و با خودم می‌گویم همه‌ی این نماینده‌ها بالاخره از یک جایی شروع کرده‌اند. تازه خیلی از آن‌هایی که اوایل انقلاب نماينده می‌شده‌اند، دیپلم هم نداشته‌اند.
تازه پدر می‌گفت اصلاً انتظار نداریم که رأی بیاوری. همین که اسم خانواده در طایفه مطرح بشود و رأی فلانی را بشکنی برای‌مان کافی است. تازه خودم هم که پولی نمی‌دهم. چند ماهی ادای روشن‌فکری و دلسوزی برای مردم در می‌آورم و حال این باجناق‌های پر افاده و خانواده‌ی خانم را هم اساسی می‌گیرم. بعد هم کلی معروف می‌شوم و حتماً سری در بین سرها در می‌آورم. فقط خدا کند رأی نیاورم و موضوع به همین دو سه ماه ختم شود.
هیچ کدام از این افکار کمکم نمی‌کنند و اضطرابم هر لحظه بیش‌تر می‌شود. حکایت کاندیدا شدنم هم شده عین ازدواجم. آنجا هم همه اصرار می‌کردند که باید ازدواج کنی ولی هیچ‌کس به این موضوع فکر نمی‌کرد که ازدواج کردن کاری ندارد، این ادامه زندگی و قبول مسئولیت است که کار را سخت می‌کند.
این احساس ترس و دلهره، من را یاد روزهای مدرسه می‌اندازد. روزهایی که برای گرفتن کارنامه به مدرسه می‌رفتم. با این تفاوت که این بار کارنامه‌ام را همین اول، قبل از هر آزمون و امتحانی دارم می‌گیرم. اصلاً این فرم ثبت‌نام می‌شود کارنامه‌ی من! خودم می‌دانم نمایندگی این شهر و آدم‌هایش با این همه مشکلات و عقب ماندگی‌ها که کار من نیست. من که از آن همه آدم کله گنده و متخصص با آن همه سابقه‌ی مدیریتی و کار اجرایی و آنهایی که قبلاً مجلس رفته‌اند بهتر نیستم. همین الان هم می‌دانم هنوز سایز نمایندگی مجلس نشده‌ام و به خاطر همین است که فکر می‌کنم اگر این فرم را پر کنم معنی‌اش این است که در این امتحان قبول نشده‌ام.
 
ای کاش می‌توانستم برگردم و به همه بگویم پدر، برادر، عمو و همراهان عزیزم؛ نمایندگی این مردم مظلوم شایستگی‌ها و شرایطی می‌خواهد که من ندارم. می‌دانم که می‌خواهید با عَلم کردن من رأی دیگران را کم کنید و این را هم می‌دانم که خیلی امیدوار نیستید که رأی بیاورم. امّا همینکه این طور دارم در بازی شما وارد می‌شوم برایم خیلی دردناک است. من نمی‌خواهم مهره‌ی شطرنج شما باشم. فقط می‌خواهم خودم باشم و روزی که واقعاً احساس کردم که می‌توانم این مأموریت بسیار سخت را انجام دهم کاندیدا شوم.
اما حیف که این ترس و دلهره‌ی مخالفت با اطرافیان از یک طرف؛ وسوسه‌ی شهرت و معروفیت از طرف دیگر اجازه نمی‌دهد که کارنامه‌ی قبولی‌ام را بگیرم. خیلی راحت فُرم را پر کردم و مدارکم را ارائه دادم. بعد هم بلند شدم و برای دوربین‌ها دستی تکان دادم تا نشان بدهم آدم امیدوار و خوش‌رویی هستم و حتماً هم رأی می‌آورم. بعد هم به اتفاق همراهان سوار ماشین شدیم و برگشتیم.
در راه برگشت، از داخل ماشین مردمی را می‌دیدم که هر کدام دنیایی حرف برای گفتن دارند. هرکدام کوهی از مشکلات بر دوش‌شان سنگینی می‌کند که می‌خواهند روزی آن را زمین بگذارند و چند صباحی هم احساس راحتی که چه عرض کنم، احساس آدم بودن بکنند. مردمی که سال‌ها است به محرومیت و کم توقعی عادت کرده‎اند و مشکلات و بدبختی‌ شده است نَقل محافل‌شان.
به دختر و پسری فکر می‌کنم که با آن پوشه‌ی صورتی مچاله شده، دارند فکر می‌کنند که این وام ازدواج (البته اگر جور بشود) را به کدام زخم‌شان بزنند. به مادری که هر روز ساعت یازده پسر فوق لیسانسش را از خواب بیدار می‌کند تا خانه را جارو بزند. به پدری که شرمندگی از زن و بچه می‌شود دستمزد یک روز ایستادنش کنار خیابان و به خانواده‌ای که برای خرید دارویی می‌جنگند که با آن می‌شود فرزندشان را چند روز بیش‌تر زنده نگه دارند.
دیگر دارد حالم از این بازی‌های سیاسی به هم می‌خورد. به این فکر می‌کنم که چرا هر چه محروم‌تر می‌شویم سیاسی‌تر می‌شویم! مگر این سیاست چیست که در استان‌های محرومی مثل لرستان فوران می‌کند اما سودش را استان‌ها و شهرهای بزرگ می‌برند؟! شاید جنس سیاست ما خوب نیست که نفعی برای‌مان ندارد. شاید اصلاً این چیزی که داریم با آن بازی می‌کنیم سیاست نیست! شاید هم معنی سیاست همین است که عده‌ای مشغول باشند و عده‌ی دیگری نفعش را ببرند.
غرق در این افکار جلوی خانه‌ای پیاده می‌شویم که قرار است آن‌جا سخنرانی کنم. اما من در دنیای خودم دارم به این فکر می‌کنم که سیاست برایم مهم‌تر است یا مردم؟! جواب این سوال هر چه که باشد برایم فرقی نمی‌کند. چون من همین امروز کارنامه‌ی مردودی‌ام را گرفتم.
من مردود شدم و حالا باید تاوان رد شدنم را مردم بدهند. مردمی که حالا حالاها باید قول‌ها و وعده‌های دروغینم را بشنوند. وعده‌هایی که خودم هم می‌دانم از عهده‌ی انجام‌شان بر نمی‌آیم، اما چه می‌شود کرد؟ به هر حال باید کسی اسم طایفه را زنده کند. از بدشانسی این بار قرعه به نام من افتاده که پا جای پای بزرگان فامیل بگذارم و قوم قبیله‌ام را به رخ رقبا بکشم.
من کاندیدا شدم، اما اصلاً دلم نمی‌خواهد رأی بیاورم و با تمام وجودم آرزو می‌کنم کاش کسی انتخاب شود که توان و تجربه‌ی این کار را داشته باشد. کسی که وظیفه‌اش را خوب بداند و بتواند برای این مردم کاری بکند. کسی که لباس نمایندگی مردم اندازه‌اش باشد و برای احقاق حقوق پایمال شده‌ی این مردم بتواند کاری بکند.
 

توجه: یادداشت اختصاصی است لذا هرگونه استفاده از مطلب با ذکر منبع و نام نویسنده، نشانه‌ی احترام شما به تلاش آن‌ها است.

دیدگاه‌ها  

#1 دانشجو 1402-12-03 11:03
مردم از کاندیداها سوال کنند و دانش و تخصص آنها را محک بزنند
ازشان سوال کنید شما چه طرح و ایده و برنامه‌ای برای جذب سرمایه‌گذاری صنعتی در حوزه‌تان دارید؟
سوال کنید نرخ ارز چیه یا چه راهکاری برای مهار تورم دارید؟
از کاندیدا بپرسید اگر بری مجلس با توجه به مدرک و سوادت قراره تو کدوم کمیسیون عضو بشی؟
سوال کنید تا کاندیدا بفهمد و بداند که مردم پیگیر کارهای او هستند
نقل قول کردن
#2 خرم‌آبادی 1402-12-03 11:12
نماینده برآمده از توده اجتماع است هر شهر و استانی مردمش باسوادتر و آگاه‌تر باشند و براساس تخصص و مدیریت قبلی و کارنامه و برنامه کاندیداها رای بدن، و رای‌شان احساسی و هیجانی و از روی تعصبات قبیله‌ای نباشد، قطعا اون کاندیدا می‌تواند راهگشا باشد
نقل قول کردن
#3 برزو 1402-12-03 20:55
فقط میتونم یگم خلایق هر چه لابق
نقل قول کردن
#4 نوید 1402-12-03 20:57
داوطلب بايستي قبل از انتخابات يك برنامه قوي و كارشناسي شده در همه ابعاد با مشورت متخصصان متعهد ونخبگان حزب سياسي كه از سوي آنان حمايت شده فراهم نمايد. افسوس كه جاي احزاب فراگير خالي است و دولت ها احزاب را سدي در مقابل قانون گريزي خود مي دانند. همه مي دانند كه در نظام دموكراسي و سيستم پارلماني ضرورت احزاب فراگير يك اصل است.
نقل قول کردن
#5 خاشعی 1402-12-03 20:58
به نقل از رهبری:
«همچنان که شرکت در انتخابات یک وظیفه است، گزینش خوب و آگاهانه هم یک وظیفه است. البته ممکن است همة تلاش­ها به نتیجه نرسد؛ اما انتخاب­کنندگان تلاش کنند، برای این که گزینش درستی داشته باشند. این، خیلی مهمّ است ... باید گشت و اصلح را پیدا کرد. باید گشت و امین­ترین را انتخاب کرد. باید جست­وجو کرد و در بین این چند نفر، به طور نسبی قادرترین بر اداره کشور را پیدا کرد.»
نقل قول کردن
#6 قلاوند 1402-12-03 21:00
همه باید این را مد نظر قرار بدیم که انتخاب خوب انتخابی است كه در تصمیمات و مشاوره ها و عزل و نصب ها تخصص، توانمندی، شایسته سالاری و عدالت را در نظر بگیرد، نه اینكه در هر انتصاب مربوط و نامربوطی قبل از هرچیز منافع شخصی و گروهی بر مصالح استان و مردمش موثر باشد.
نقل قول کردن
#7 رسول 1402-12-03 23:19
برخی از کاندیداها قبلا چندین بار نماینده و کاندیدا بودند خب انصافا طبق یک مثل قدیمی که میگه: آزموده را آزمودن خطاست، این عزيزان خودشان بیایند قضاوت کنند با توجه به کهولت سن و عدم موفقیت در دوره‌های قبلی، الان باز باتوجه به کدام عملکرد مثبت دوباره و چندباره کاندیدا شدند؟؟؟ حداقل جا باز کنید برای جوان‌ترها و افرادی که هدف و طرحی دارند
نقل قول کردن
#8 خرم‌آبادی 1402-12-03 23:22
شهروندان دانا و توانا که به نحو احسن قادر به ایفای وظایف شهروندی خود باشند بنیان انتخاب یک نماینده قوی و کاردان را به‌وجود می‌آورند، فراموش نکنید که نمایندگان‌قبلی و قبل‌تر را همین مردم انتخاب کردند. لذا ما امروزه هم باید براساس ادله عقلی و هم بر مبنای دلایل و شواهد نقلی، نماینده‌ای انتخاب کنیم که دانش و توانایی حل مشکلات تلنبار شده را داشته باشد.
نقل قول کردن
#9 فریاد 1402-12-04 00:59
اغلب نمایندگان ادوار مجلس از زمان قاجار چه انتخابی یا چه انتصابی .متاسفانه تنها در را پیشبرد اهداف شخصی یا جناحی قدم برداشتن خانوادهای ایکس که در زمان پهلوی چندین دوره نماینده مجلس شدن از خرم آباد چه منافعی که به جیب نزدن سواد شون هم اغلب زیر دیپلم بوده .چرا و چرا و چرا ملتی که رایشونو میفروشن و با یک وعده شام تصمیم به رای دادن به فلان کسک می گیرن.سرنوشتشون از این بهتر نمیشه .قطعا اگر دکتر مصدق با جیب خالی در لرستان وامثالهم الان زنده بشه و کاندید بشه قطعا و حتما نفر آخر میشه .از ماست که بر ماست
نقل قول کردن
#10 رضا 1402-12-04 11:47
با سلام
متاسفانه خیلی واقعیت داره .. برای خودمون متاسف باشیم ...تشکر از نویسنده . عالی بود
نقل قول کردن
#11 همشهری 1402-12-05 09:52
با سلام. داوطلبان گرامی لطفا از تبلیغات جدید مثل چاپ و نصب بنر استفاده کنید خواهش‌میکنم با پیف‌پاف و رنگ، روی دیوار منازل مردم ننویسید و چهره شهر را زشت‌تر نکنید. الان ابزار تبلیغاتی جدید آمده و دیگه مثل قدیم نیست. با تشکر از درک و فهم بالای شما عزیزان.
نقل قول کردن
#12 لرستانی 1402-12-05 09:54
به نقل از فریاد:
اغلب نمایندگان ادوار مجلس از زمان قاجار چه انتخابی یا چه انتصابی .متاسفانه تنها در را پیشبرد اهداف شخصی یا جناحی قدم برداشتن خانوادهای ایکس که در زمان پهلوی چندین دوره نماینده مجلس شدن از خرم آباد چه منافعی که به جیب نزدن سواد شون هم اغلب زیر دیپلم بوده .چرا و چرا و چرا ملتی که رایشونو میفروشن و با یک وعده شام تصمیم به رای دادن به فلان کسک می گیرن.سرنوشتشون از این بهتر نمیشه .قطعا اگر دکتر مصدق با جیب خالی در لرستان وامثالهم الان زنده بشه و کاندید بشه قطعا و حتما نفر آخر میشه .از ماست که بر ماست
مهم‌اینه که مردم وقت‌بزارن و بهترین‌ها را رصد کنند و بدانند این کاندیدا با این مدرک بره مجلس تو کدوم کمیسیون عضو میشه
نقل قول کردن
#13 فریاد 1402-12-06 22:14
مردم وقت بزارن .برادر عزیز در بیش از فتاد درصد رای دهندگان سواد سیاسی وجود نداره تازه در خوشبینانه ترین حالت .مدار بزرگ 95 ساه ی بنده که بیسواد هم هست تفاوت بین کمیسیون تلفیق و کمیسیون انرژی رو تشخیص نمیده .برادر عزیز 90 درصد همین کاندیداها هم نمیدونن وای به حال مردم عادی.اون بینش و شعور سیاسی سالها برنامه ریزی و آموزش می خواد.
نقل قول کردن
#14 فریاد 1402-12-06 22:36
راهکار ها برای یک انتخاب درست
1. تمامی نام خانوادگی های قبیله ایی و عشیره ایی تعویض شود و در تبلیقات کسی حق نام بردن از طایفا ایی نداشته باشد
2.سن رای دهندگان بالای 25 سال و زیر 60 سال با مدرک تحصیلی حداقل لیسانس.
3.تازه بعد از چندین سال آموزش برای شناخت واژکان سیاسی و تفکیک احزاب .تازه شاید بشود کاری کرد
نقل قول کردن
#15 فریاد 1402-12-08 00:38
بابت غلط های املایی بالا پوزش میطلبم سریع وبدون بازخوانی ارسال کردم
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بازگشت به بالا