محمدکاظم علیپور:
جریان باد را پذیرفتن/ و عشق را/ که خواهر مرگ است/... و ما هم چنان/ دوره میکنیم/ شب را/ و روز را/ هنوز را. (ا. بامداد)
پاییز سال ۹۰، برایم پر غصه و غمانگیز بود. خرمآباد را با همه خاطراتش گذاشته بودم و به تهران آمده بودم. وقتی در شهر و دیارت جایی برای تو نباشد، ناچار تن به تبعیدی خود خواسته میدهی، خرمآباد هر روز به طرزی بدقواره و بدریخت رشدی بادکنکی میکرد و ازدحام آدمهایی که در پیادهروهایش شد- آمد میکردند، بدون آن که شغلی مثبت و مفید داشته باشند، نفس شهر را بند آورده بود. دیگر تابآوریات تمام میشود و تو ناگزیر میشوی لرستان را با آن طبیعت زیبا و خنکای نسیمِ آبشارها و چشمهها و هوای فرحبخش کوهساران و آن شقایقهای وحشیِ باژگونه یافته و آن بابونههای دامنه گرین را بگذاری و بیایی در زیر آسمان سربی پایتخت کشورت که غبار و ریزگرد و دود بنزین سوخته از لوله اگزوز ماشینها بیرون میجهد و یکراست میروند توی حلقت و آهسته آهسته میچسبند به جداره ریههات و آرامآرام آن را میتراشد و میخورد، و سالها بعد دیگر چیزی به نام ریه برایت نمانده است، و مشام شهر پر از دود و سیمان و آهن و هیاهو میشود و تو دلت خوش است که داری زندگی میکنی!
آن سال، حوزه هنری لرستان، یک برنامه چند روزه برای معرفی ظرفیتهای فرهنگی و هنری لرستان در تالار اندیشه حوزه هنری بر پا کرده بود. در پایان روز نخست اجرا، با عزیز ارجمندم، سیدفرید قاسمی، مطبوعات پژوه بزرگ معاصر و همراه با زندهیاد مهندس نصرتاله والیزاده، قریب به دو ساعت تمام، قدمزنان از حوزه هنری راه افتادیم و تا نزدیکیهای میدان فاطمی بود یا هفت تیر قدم زنان سرگرم گفتوگو شدیم. این اولین دیدارم با مرحوم والیزاده بود. بعد از آن هم به تفاریق و فرصتی که دست میداد خدمت استاد میرسیدم و همواره چنان بود، که ناگزیر در برابر تواضع و فروتنیاش سر تعظیم فرودآوری. چند سال بعدتر، به بهانه مصاحبه در باره شادروان علیمحمد ساکی، شهردار فرزانه و فرهیخته خرمآبادِ سالهای دهه ۵۰، در محل کارایشان در حوالی میدان فاطمی با او دیدار کردم. در همه آن ملاقاتها، فرزند برومندش حسین والیزاده نازنین، با وسواس به پذیرایی از میهمانانِ پدر گرامیاش میپرداخت. خلاصه آن دیدارها چندساعت مصاحبه با استاد بود که متأسفانه با فاجعه دهشتناک کرونا، که عزیزان بسیاری را از جامعه ما گرفت و خانوادههای بیشماری را هم سوگوار کرد، ادامه نیافت. یکی- دو سال گذشته هم، که هرکس یک جور، سر در گریبان روزمرگی و غم همیشگیِ ناناش دارد، مجالی دست نداد، تا این که استاد با فروتنی تمام تماس گرفت و حالم را پرسید، تا من در برابر آن همه بزرگی و بزرگواری شرمسار شوم.
طی دهه ۹۰، چندین و چندباری که دیدارش دست داد، در آن بزرگمرد، که دل در گرو رشد و توسعه سرزمین و زاد- بوماش داشت و دغدغهای که همواره او را به تکاپو وا میداشت تا کاری برای استان و به ویژه خرمآباد انجام دهد. مرحوم والیزاده، سالهای میانه دهه ۹۰ بود، که هنوز و هم چنان سودای توسعه و عمران و آبادانی شهر و زاد- بوماش را داشت. نام و آوازهاش سبب میشد تا برخی از کارگزاران از مدیریتِ کلانِ استانی گرفته تا پارهای دیگر مدیران کشوری در فکر رابطهگیری با او باشند. از این رو رابطهاش با مهندس بازوند، استاندار اسبق پایش را به ساختمان نیمه کاره و پرماجرای پارک گردشگری صخرهای خرم آباد که بودجهاش ظاهرن چندبار دست به دست شده بود، کشیده شد، و اگر توصیه برخی دوستان و فراست فردی خودش نبود، آغشته به حرف و حدیثهای این ساختمان پرماجرا و دنباله دار میشد. هوشمندی ذاتیاش سبب شد تا دامن آبروی خود را از قصههای تلخ و پر ابهام و غمانگیزی چون ساختمان هتل گردشگری پارک صخرهای بیرون بکشد.
مرحوم نصرت اله والیزاده، از نسل نخست آبادگران لرستانی بود، که دغدغه توسعه سرزمیناش را داشت و عمرش را در راه اعتلای زاد- بوماش سپری کرد؛ او از زمره کشتیگیران مدالآوری بود، که چندی رئیس هیأت کشتی لرستان شد، مدتی مدیرکل مسکن و شهرسازی لرستان و هرمزگان بود و یک دوره هم رئیس دفتر فنی استانداری لرستان بود و علاوه بر آن؛ مجری بازسازی مناطق جنگی، مدیر اداره ساختمان و سرمایهگذاری بانک تجارت ایران را هم در کارنامه دارد. والیزاده، مدیرعامل شرکت فهندژ بود و یک چند هم رئیس انجمن لرستانیهای مقیم مرکز بود.. از وی به عنوان باغدار و کشاورز نمونه هم تقدیر شده است. به هر حال زنده یاد نصرت اله والیزاده از آن نفراتی است که مایه مباهات مردم خود است، اما او جزء همان تعداد اندک و انگشت شماری بودکه با همه ویژگیها و جنبهها و ظرفیتهایی که داشت و میتوانست در خدمت توسعه لرستان قرار گیرد، ناگزیرند شولای زندگی در پایتخت را برشانه اندازند. اینان جزء نسل نخست نخبگان آبادگری بودند که جغرافیای نامهربانِ نخبه کش و نخبه گریز زاد- بوماشان، سال هاست وجودشان را نادیده گرفته است و در برابر صدا و طنین بلند آنها خود را به ندیدن و نشنیدنزده است. وی که در آمریکا درس خوانده بود، مدتی هم مدیرکل مسکن و شهرسازی بود و در مرمت و بازسازی فرودگاه خرم آباد و برخی دیگر فعالیتهای عمرانی خرم آباد نقش داشت.
زنده یاد، مهندس نصرتاله والیزاده، یارِ غار و رفیق گرمابه و گلستان روانشاد ساکی، شهردار فرهیخته خرم آباد بود و در احداث و راهاندازی پارک و دریاچه «کیو» خرم آباد، با وی سهیم و نقش آفرین بود. سالهایی که ساکی با نامهربانی تن به تبعیدی ناخواسته داده بود و تا واپسین ثانیههای حیات و آخرین نفسهای او، در کنارش بود. ساکی مرد مهاجرت و دوری از خرم آباد نبود و از همین رو غربت را تاب نیاورد و زود از پای در آمد. اگر دوستانی چون والیزاده و آذری تاجر خرم آبادی نبود، همان سالهای اول دوام نمیآورد. خرمآباد، شهر یادها و خاطرههایش بود و جان و جهانش برای آن میتپید، از این رو، دوری از آن را تاب نیاورد و زود غزل خداحافظی را خواند و همه خرمآباد دوستان را سوگوار مرگ خود کرد.
زندهیاد مهندس نصرتاله والیزاده، با این که درس خوانده و دانش آموخته راه و ساختمان بود و علاقهمند به عمران و معماری و صنعت شهری بود، اما به سبب تنگ نظری و نگاه متعصبانه قومی حاکم بر جغرافیای لرستان، ناگزیر به مهاجرت به تهران شد. آن سالها عرصه را چنان بر نخبگان شهری و عاشقان خرم آباد تنگ کرده بودند، که طی چندسال، خیل عظیمی از نخبگان، ناگزیر به مهاجرت شدند. سالهایی که خرمآباد به سرعت از نخبگانش تهی میشد، سالهایی که خرمآباد حتا سیدفرید قاسمیِ دانشآموز را هم تاب نیاورد و او را که هنوز یک- دو سالی مانده بود تا دیپلماش را بگیرد، چنان آسیمه سر کرد، که شتابان به قم رفت و پس از گرفتن دیپلم در قم بود، که به تهران میرود و برای همیشه در پایتخت ماندگار شد. آن سالها آقای مشکینی مدیرکل آموزش و پرورش لرستان بود و سیدفریدِ دانشآموز که خبرنگار یکی از روزنامههای سراسری و کثیر الانتشاربود، در گزارشی انتقادی در باره اخراج یک شبه ۷۵ معلم در لرستان، غائله آفرین شده بود. گرچه خرمآباد و دیگر شهرهای لرستان، حضور نخبگان خود را تاب نمیآورد، اما آنها با مهاجرت بود، که رفته رفته رشد کردند و بالیدند و سرانجام چهرههای ملی و بزرگی شدند، که ایرانی برایشان کلاه از سر بر میدارد.
یکی از وجوه شخصیت مرحوم والیزاده، وجه پهلوانی او بود. در او، بر خلاف بسیاری آدمهای هم روزگارش، که از شدت خودشیفتگی، جلوی پای خود برمی خاستند، نه نشانی از تکبر و تفرعن بود و نه هم مثل اهل سیاست، فرصت طلب بود و ابن الوقت و به آدمها بر اساس ارزش واقعیاشان احترام میگذاشت. او همواره چنان بود، که ناگزیر در برابر تواضع و فروتنیاش سر تعظیم فرودآوری. در جوانی جدای از این که در قامت یک پهلوان و کشتی گیر ظاهر میشود و در مسابقات ملی و کشوری بر سکوی قهرمانی میایستد، در شکلگیری و ساماندهی ورزش استانی هم نقش آفرین میشود. با پیگیری و تلاش و تکاپوی اوست که شهر صاحب میدان و ورزشگاه میشود و ورزشکاران بومی که پیش از آن در میدانهای خاکی پنچه در پنجه هم تمرین میکردند، با تلاش امثال اوست، که صاحب باشگاه سرپوشیده و مجهز به امکانات شده و تمرینات ورزشیاشان را دنبال میکنند.
زیباترین و به یادماندنیترین خاطراتی که با زنده یاد استاد نصرت اله والیزاده داشتم، به ضبطِ روایت دوران تحصیلاش در امریکا و پس از آن بازگشت به خرمآباد و فعالیتهای عمرانیاش در این شهر، به ویژه خاطراتی که به دوران طلایی شهر خرمآباد و شهردار فرهیختهاش شادروان علی محمد ساکی داشت برمی گردد. بیهیچ مداهنهای، مردم این دیار، وامدار تلاشهای اویند. نامش زمزمه نیم شب مستان باد.
تهران ۲۶ امرداد ۱۴۰۲
توجه: هرگونه استفاده از مطلب با ذکر منبع و نام نویسنده، نشانهی احترام شما به تلاش آنها است.
مطلب مرتبط:
خادم مردم خرمآباد به دیدار حق شتافت
مهندس والیزاده در خاک آرمید+ تصاویر
اروميه، اشنويه، بوکان، پلدشت، پيرانشهر، تکاب، چالدران، چايپاره، خوي، سر دشت، سلماس، شاهين دژ، ش
دیدگاهها
واقعا ادم متاسف میشود با وجود اینچنین تحصیل کردگان دلسوز لرستانی بایستی این وضعیت استان محروم ما باشد ...
چرا از ظرفیت اینچنین افراد همچون مهندس فیلی فقید وسلاح ورزی و رضی پور و.....در این چهل سال استفاده نشد؟؟؟
جز سوء مدیریت وبه حاشیه فرستادن نخبگان وعدم استفاده از نخبگان چه باید گفت؟؟
آیا تغییر و اصلاح در ساخت و بافت جوامع به دست نخبگان و از بالا انجام میشود یا بر اثر تحول در زمینه و بستر اجتماعی و از پایین؟ در دو سدهٔ اخیر برخی از نخبگان سیاسی ایران میخواستهاند در ساخت و بافت جامعهای که بر صدر آن قرار میگرفتهاند اصلاحاتی بکنند و تغییراتی دهند، گرچه اینان در وجدان تاریخی توفیقاتی بهدست آوردند و نامشان به نیکی بر صفحهٔ روزگار برجا ماند؛ اما خود قربانی خواستها و بستر نامساعد اجتماعی شدند. نمونهٔ بارز آن میرزاتقیخان امیرکبیر است و پیش از او میرزا ابوالقاسم قائممقام....
حال در این بحث مرحوم علی محمد ساکی و مهندس فقید زنده یاد نصرت اله والیزاده از نوایغ شهر و دیار ما هم در این زمره میگنجند.
زندگی شهری و تولید صنعتی، نیاز به تربیت و نشر فرهنگ صنعتی دارد، این شیوه زندگی ایجاب مینماید که همه اقشاری که به گونهای در ارتباط با تولید، توزیع و مصرف کالای صنعتی قرار میگیرند به طریقی تربیت شوند که مزاحمتی در کارکرد نظام تولیدی ایجاد نکنند....
پایدار باشید
دقیقا و متاسفانه این روند هنوزم ادامه دارد
دورود بر شما- اکثر مسئولین در ادارات- سازمانها - نهادها - بانک ها - دانشگاه ها - بیمارستان و درمانگاه ها و حتی مغازه و هایپرها و .. بعضا آژانس و تاکسی و اسنپ که تمام ، شغلها ، پست ها ، آپارتمانها و منازل مسکونی و ( خصوصا زبان ) را به تصرف خود درآورده اند، به چشم دیگری به بزرگ شده ها و صاحبان اصلی این شهر دارند و این مصیبت زجرآور است..
کار دست خودتونه چون هوای همو ندارید از قدیم میگن مهاجر مهاجم است
احسنت. مسری شده و نسل به نسل دارد منتقل میشود
هوای هم و داریم ، جونمم میم سی همشهری با فرهنگ و محجوبم ، اما کار وه دسی نیسم. ینی هممو نیسیم .
متن بسیار عالی بود فقط فکر کنم اسم فرزندشان را اشتباه تایپ کرده اید
اسم فرزندان پسر مرحوم مهندس والی زاده .امیر و مهدی میباشد
باتشکر