علی صارمیان، سالها پیش بزرگی در میان خبرهای تلخ شهرم میگفت: شهری که در دوره صفویه انجمن شعر داشته و پناهگاه اهلاندیشه و فکر و قلم بوده، سرنوشت دیگری باید میداشت.
امروز را به اسم خرمآباد نام نهادهاند. شاید اگر خدا اردیبهشت دلکشی چنین به هر شهری میداد، با عطر گلهای رنگین و خاک خوب باران خوردهاش و چشمههایی که زیبا چون کودکان کویاش بود، باید روزی در اردیبهشت، به نام آن شهر ثبت میشد.
خرمآباد، با آن پستی و بلندی جغرافیاییاش که مستعد همه زیباییهاست، مردمی دارد که چون قوی رعنای مهاجری، در برکهاش آرام گرفتهاند. قوی زیبایی که تاریخی تلخ از برانداختن اقلیم خود مختار اتابکان تا باجگیران بیکفایتترین شهزادههای قجر تا تسخیر شهر توسط پادگانهای رضاخانی تا رسیدن جنگ تحمیلی و زدن رگ حیات و زیر ساختهایش، هنوز زیباست. مردمش شکسته و دلتنگ آنهمه زیبایی که در دو سه قرن، محنت آزمودند، چون قوی زیبا و زخمی تاریخ، گردن فراز میآورند.
من برای شهرم چه کردهام؟ برای آن چشمهها و رودبارها و نهرها و جنگل بلوط و عطر دلانگیز لالههای مخملکوه و رطوبت مهیج یافته و سپید کوه چه میتوانستم بکنم؟ آیا به این تابلوی زیبایامانتی، خودخواهی خویش را امان دادم تا همانطور زیبا بماند؟
آیا به آن مردمان نجیب که چون قوی زیبای زخمی، خیال پرواز بر فراز تصور از شهرشان، برای شبهای خیالانگیز و سحرهای بیدار و صبحهای سرشار از سلام و غروبهای لبریز از خاطرهاش مجال دادهام؟
غم نان هست و جوان رعنای بیکار و بغض گلوی پدران و دست دعای مادران که خدایا این شهر و جوان و کودکش را یاری کن که محل زندگی باشد، اینها هست.
اما این شهر تمام سرمایه و امید کسانی است که در کرانه خیال، هر شب قبل از خواب به آن میاندیشند.
این شهر اگر کرانه خیال تمدن گذشته نشود، مغاک کابوسهای شبانه دوستداران و عاشقان خاکش خواهد بود.
شهری که قجر و چکمه و جنگ را پشت سر گذاشت و هنوز هم وقتی از مسافرت به کرانهاش میرسی، احساست نزدیکی آغوش غمگسار مادر دارد.
ما برای مادر و موطن خود چه کردیم؟ این را مردمان نجیبی که چون قوی زخمی زیبایی بر فراز این جغرافیا، نگران نگاه میکنند از خود میپرسند. باید در اردی بهشت روز خرمآباد، فرزندان این مادر از خود بگذرند.
باید بهترین فکرها شنیده شود و بهترین فرزندان را شهر برگمارد. دانشی که از رنج پیشی گیرد از جوانان امروز و کودکان فردا منشأ میخواهد. شهر را با مردمش باید باور کرد.
باید دستهایی که نظارهگر زخمهای خرمآباد هستند، دست از جراحت زدن بردارند و چه کردهام را به سؤال مهمتری برسانند.
((ما برای این کرانه خیال، چه میتوانم بکنیم)) را سؤال کنند. حال مادر که خوب شود، هیچ فرزندی غریب نخواهد افتاد. ما این شهر را باید برای پهلو گرفتن هر قایق وامان هر بادبانی نگهداریم. مام وطن ما به لهجه خرم آبادی ماست. روزت مبارک شهرزیبا. روزتان مبارک مردم نجیب که قوی نگران بر کرانه خیال هستید.
دیدگاهها