دههی پنجم عمر هر انقلاب، دههی چالش خودافشاگری، خود انتقادی، اعتراف، انکار و در پایان «کی بود؟ کی بود؟ من نبودم!» است.
بسیاری از انقلابیون، در فصل اول انقلاب قربانی میشوند، لایههای دوم و سوم رفتهرفته از قطار فرومیافتند و البته برخی هم در لابهلای قدرت میلولند و غالبین هم برمنصب ها جلوس میکنند.
دههی پنجم عمر هر انقلاب، دههی کنارهگیری بسیاری از مدیران و فصل «جابهجایی قدرت» است. بسیاری از مدیران انقلاب، بازنشسته میشوند و منصبها را رها میکنند.
خیلی از مدیران بعد از بازنشستگی با دردهای مردم آشنا میشوند آنها یک عمر در میان مردم نبودهاند، بهترین ماشینها را سوار شدهاند، بادیگارد داشتهاند، سالها خانهیشان، تخت خوابشان، رستورانشان، توالتشان، تفرجگاهشان، حتی ادبیاتشان ویژه بوده و با مردم عادی فرق داشته است حالا تازه به میان مردم برگشتهاند مجبور میشوند فلاکتها و نداریها و بدبختیهای مردمی که مدیرشان بودهاند تماشا کنند! معمولن چون چیزی برای از دست دادن ندارند! دهانشان باز میشود و از خرابکاریهای خود و رفیقانشان حکایت میکنند!
دههی پنجم هر انقلاب، دههی افشاگریهای بیرحمانه است تا جایی که بسیاری با اعترافات، به انکار خود قیام میکنند بسیاری میخواهند از شر نهیب وجدان خود راحت بشوند ناگزیر مینویسند که مدیریت «آزمونوخطا» چه بر سر مملکت آورد! چه کارها که در اولویت بود درحالی که اصلن اولویت نبود چهکارها که نباید میشد اما شد و آب از آب هم تکان نخورد!
از سخن تیز براندازان که بگذریم، منتقدین و اصلاحطلبان و اصولگرایان این روزها از صادق زیباکلام و بسیاری از اصلاحطلبان تا عماد افروغ و مهدی نصیری و بسیاری دیگر از شخصیتهای سرشناس و نامدار، همه بر یک ساز میزنند و ترجیعبند سخن همه این است که: «این شیوهی مدیریت قابل ادامه دادن نیست!»
چندی پیش امیری صالحی وزیر پیشین وزارت فرهنگ ایران پس از روایت شکایت خود از برخی نمایندگان اصولگرا و اذعان به محکومیت آنان گفت: «این مملکت با این روش نمیتواند ادامه داشته باشد...»
حسین راغفر عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا گفت: «جوان ایرانی دوست دارد هر گورستانی مهاجرت کند بهجز وطنش ایران...» و اعتراف کرد که: «این کشور با این شیوه مدیریت متلاشی میشود...»
کلانتری وزیر کشاورزی دولت خاتمی که سالها پیش هشدار داد: «ایران کویرمی شود» این روزها اعلام کرد: «با این شیوه مدیریت کشور هلاک میشود...»
گویاترین میراث «مدیریت غیرعلمی» پدیدهی نامبارک «ناکارآمدی» است! امروز باید اعتراف کنیم که ناکارآمدی در همهی عرصههای اقتصادی، فرهنگی، عمرانی، هنری و اجتماعی بیداد میکند!
یکی از نمودهای مدیریت غیرعلمی، «بحران هویت ملی و شیوع اختلافات قومیتی» و منطقهگرایی در ایران است.
مدیریت غیرعلمی باعث شده که ما لرستانیها بگوییم: مافیای آب خوزستان، حق ما را خورده است، این مافیا نگذاشت که ما سدهای «گاو شمار و بختیاری» را بسازیم در رسانههایمان از «شرکت توسعه و عمران کرمانیها» انتقاد و از مافیای آب اصفهانیها شکایت میکنیم!
اصفهانیها باردارند یزدیها آبشان را بردهاند و زایندهرودشان خشکاندهاند و اصفهان پهناور، قربانی یزدی شده است!
بختیاریها هرازگاه میخواهند زایندهرود را ببندند و دولت دارد به شکلهای مختلف مردم را به آرامش دعوت میکند آنها باردارند زایندهرود مال چهارمحال و بختیاری ست و اول باید سرچشمه سیراب شود بعد مابقی...
غرب کشور باور دارد شرق کشور، مدیریت منابع را دارد و هرچه هست برای خودشان میبرند و مدیران ارشد مملکت یا کرمانی و یزدی و سمنانی و اصفهانی هستند و یا خراسانی تبارند!
تبریزیها باردارند کویریها بردند و خوردند و چیزی باقی نگذاشتند و برنامه دارند تا زاگرس نشینان به هستهی قدرت نزدیک نشوند!
شمال خوزستان برنج میکارند و جنوب خوزستان از تشنگی میمیرند و زندگیشان دارد تباه میشود!
خوزستانیها باور دارند منبع انرژی در ایراناند و حقشان کمآبی و تشنگی نیست آنان که تابستانها زیر «ریزگردها» ناپدید میشوند و زمستانها در سیلاب غرق میشوند، حقشان بیشتر از این است.
این روزها دلم برای ایران میسوزد دیگر چیزی باقی نمانده است و ما با مدیرت آزمون و خطا، تمام منابع را بر باد دادیم. حالا به جای این که فکری اساسی بکنیم یعنی بر «مدیریت علمی» تاکید کنیم دوباره دنبال نقطه سرخط هستیم.
نمایندگان انقلابی در بحبوحهی ناآرامیها دنبال محدود کردن «اینترنت» هستند این یعنی بندگان خدا نه سواد رسانهای دارند و نه مسیر توسعه در جهان را میشناسند! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
ادامه دارد...
علی گودرزیان/ ع پایدار
دیدگاهها