یافته، اولین پایگاه خبری دارای مجوز در لرستان

در کوچه‌پس‌کوچه‌های محله، زمستان است و من پسرکی را می‌بینم که صبح زود بیدار می-شود و کیف کهنه‌ی خود را با کوله باری از کتاب با خود حمل می‌کند و با شور و شوقی از کوچه‌های باریک و تنگ و تاریکِ فاقد روشنایی و پر از چاله و چوله‌ی خیابان‌ها لی‌لی‌کنان روانه‌ی مدرسه می‌شود.
با پاهای گِلی وارد مدرسه می‌شود و مثل هر روز نگاهی به محوطه و بعد به کلاس‌های درس می‌اندازد و دوباره به خودش یادآوری می‌کند: "امروز هم مانند دیروز است و من باید در مدرسه‌ای درس بخوانم که سیستم گرمایشی و سرمایشی آن مناسب نیست و باید پشت نیمکت‌هایی بنشینم که زهوار در رفته‌اند و به تابلویی خیره شوم که عمری از آن می‌گذرد و هنوز مدیر مدرسه نتوانسته برایمون تخته‌ی جدیدی بیاورد؛ معلم پرورشی و مشاور هم نداریم که به آن‌ها بگویم دیشب پدر معتادم با مادرم دعوا کرده و قصد کشتن او را داشته و حالا مادر قهر کرده و به روستا رفته است و من مجبورم سکوت کنم. زنگ تفریح اما از همه‌چیز بهتر است چون مدرسه‌ی ما هیچ رنگ‌آمیزی و طرحی ندارد و من و بچه‌ها می‌توانیم یک دل سیر یکدیگر را کتک‌کاری کنیم و بعد مدیر مدرسه ما را از هم جدا کند و ما در خستگی تمام به سیم برق-کشی مدرسه زل بزنیم و یک دل سیر بخندیم که مدرسه کنتور برق نداشته و مدیر مدرسه یک سیم غیرمجاز وصل کرده است بلکه کلاس‌ها برق داشته باشند."
وارد کلاس می‌شود و ساعات مدرسه را همان‌طور که پیش‌بینی کرده است می‌گذارند و بعد از زنگ آخر با همکلاسی‌هایش ترازوی وزن‌کشی و شیشه‌شور ماشین خود را برمی‌دارند و سر چهارراه می‌روند و تا غروب وزن‌کشی می‌کنند و شیشه‌ها را طی می‌کشند؛ پول‌ها را در جیب می‌ریزند و در پایان پول‌ها را می‌شمارند و با کوله باری از توهین و تحقیر راهی خانه می‌شوند.
و باز همان نمای همیشگی، معتادی که سر در زباله کرده است، مردی که مواد مخدر می-فروشد، زنی که مسافتی طولانی را طی کرده است تا زباله‌ها را به سطل زباله بیندازد و از فرط خستگی کنار خیابان نشسته است، دعوای همیشگی زن و شوهر در کوچه، اعلامیه‌ی مردی که مانند همیشه به‌تازگی خودکشی کرده است، درگیری دو مرد نه‌چندان موجه با چاقو و قمه، کوچه‌های تاریک پیش رو که روشنایی ندارد و هرازگاهی مردی به او پیشنهاد فروش مشروبات را می‌دهد، پیرمردی که کنار خیابان نشسته است و فوتبال بچه‌ها را وسط خیابان تماشا می‌کند، پاهایی که قرار است در کوچه گلی شود و خانه‌ای که جوی آب سطحی به آن وارد شده است. دوان‌دوان با امید فردای بهتر به سمت خانه می‌رود. خبردار می‌شود که پدرش سراغ مادرش رفته است و آنجا با دایی درگیر می‌شود و با ضربت چاقو فوت می‌کند. نگاهی به خانه می‌اندازد، به خواهرش که در 15 سالگی با مردی معتاد ازدواج کرده است و اکنون در خانه-ی آن‌هاست، حکم‌های قهرمانی کشتی و دوچرخه‌اش که در گوشه‌ی خانه خاک می‌خورند، به پول‌های داخل جیبش و به وزنه‌ای که از دستش افتاده و خورد شده است. به حیاط برمی‌گردد به آسمان نگاه می‌کند و به هوایی که بارانی است و فردا مانع کسب‌وکارش می‌شود.
 
مریم پیری محمدی، کارشناس اجتماعی دفتر تسهیلگری و توسعه محلی فلک الدین و میدان تیر

دیدگاه‌ها  

#1 ف.پ 1399-08-19 14:06
بسیار زیبا به امید روزی که هیچ کدوم از فرزندان ایران ما تا رسیدن به سن قانونی مجبور به کار کردن نباشن
نقل قول کردن
#2 فرشته پیری محمدی 1399-08-19 14:08
بسیار زیبا به امید روزی که فرزندان ایران ما تا رسیدن به سن قانونی مجبور به کار کردن نباشن.
نقل قول کردن
#3 علی 1399-08-19 14:17
تشکر، از پرداختن به موضوع کودکان کار، یکی از معضلات اجتماعی شهرهای لرستان
نقل قول کردن
#4 نیشخند 1399-08-19 14:45
احسنت به این دیدگاه سرشار از احساس و انسانیت و قلم روان شما
نقل قول کردن
#5 مهرداد 1399-08-19 17:10
متن زیبایی بود اما ایرادات زیادی هم داشت.
ابتدا باید بگم این داستان احتمالا یا وجود داشته و یا نویسنده افسرده و نا امید است.(اعلامیه‌ی مردی که مانند همیشه به‌تازگی خودکشی کرده است)مگه یه آدم چند بار اعلامیش رو میزنن.در ضمن معلم های پرورشی بسیار ضعیف کار کرده اند.شغل کاذبیه.در کل نوشتن همچین داستانهایی ناامیدی به بار میاره.
نقل قول کردن
#6 نیشخند 1399-08-20 12:52
در پاسخ به شما مهرداد عزیزی که گفتید:«این داستان احتمالا یا وجود داشته»...سوالی دارم؛ شما کجا زندگی می کنید؟! این داستان نیست!واقعیت است...به اطرافتان نگاهی بیندازید!این متن هم به یک گزارش روایی است نه یک متن صرف!
نوشته اید:«...یا نویسنده افسرده و ناامید است»...واضح و مبرهن است که وی سرشار از نشاط و امید است و برای امیددهی نیز آستین همت را بالا زده و در این دست محله هایی بدون هیچ گونه چشم داشتی دارند کار می کنند...شما چه کرده اید یا چه در چنته دارید برای این کودکان و مردمان حقیقی؟!
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بازگشت به بالا