مسئله حاشیهنشینی یا «اجتماعات سرپناه خودساخته» یکی از مسائل مهم کشور است. حاشیهنشینی در شهرهای ایران عمدتاً بهصورت شهرکنشینی در حومهی شهرها و همچنین آلونکنشینی دیده میشود. یکی از مسائلی عمدهای که این اجتماعات با آن مواجه هستند آسیبهای اجتماعی مانند اعتیاد، کار کودکان، جرم و بزهکاری است. ازآنجاییکه آسیبهای اجتماعی آنها در سطح واحدهای فضایی رخ میدهد، تحلیل آنها نیازمند تأکید بر سطوح فضایی است تا سطوح فردی و باید به این پرسش پاسخ داد که چرا مناطق حاشیهنشین آسیبخیزتر از مناطق اطراف آنها مانند سایر محلههای شهری هستند.
مفهوم اجتماعات سرپناه خودساخته از پیران (1397) برگرفتهشده است. با توجه به شیوه زندگی تهیدستان شهری در اینگونه اجتماعات و طرد آنان از همه فرصتهای اقتصادی و اجتماعی ازجمله اعتبارات حوزه مسکن این مفهوم بهخوبی توضیح این نوع از اجتماعات است. پیران در این زمینه گفته است «اجتماعات سرپناه خودساخته که برای پنجاه سال بهرغم تأکید دهها باره متفکران گوناگون بر نادرستی آن، «حاشیهنشینی» اعلام میدارد و آن را معضل شهری معرفی میکند و لحظهای نمیاندیشد اگر تهیدستان شهری قادر به ساخت سرپناهی برای خود نبودند و سرکوب و تحقیر و توهین و خطر تخریب را به جان نمیخریدند، امروز بیش از 35 درصد جمعیت تهران بزرگ، نزدیک به 33 درصد از جمعیت تبریز، بیش از آن در شهر مشهد، بیش از 50 درصد جمعیت شهر سنندج و دهها مورد دیگر، مجبور به پرداخت اجارهبها بودند، با توجه به بیکاری پنهان و آشکار موجود، چه میزان بر طلاق، رها کردن خانواده، دزدی، فروش مواد مخدر، روسپیگری، کودکان کار افزوده میشد و آثار آنچه شرایط و شکلی داشت؟ آنگاه باید ساختن سرپناه خودساخته را معضل شهری نامید و یا راهحل تهیدستان شهری و نوعی برنامهریزی محرومان برای سرپناه در جوامعی که برای این لایههای جمعیت، برنامه و سیاست مسکنی ندارد».
در جامعهشناسی دو رویکرد بیسازمانی اجتماعی و فشار تلاش کردهاند به پرسش بالا پاسخ دهند. بر اساس رویکرد فشار این نوع اجتماعات علاوه بر آنکه خود مسبب فشار هستند بیشتر افراد تحتفشار را جذب میکنند. ازاینرو کسانی که در این اجتماعات زندگی میکنند فشار بیشتری را متحمل میشود. برای مثال در برخی از موارد این اجتماعات به دلیل اغتشاش و ابهامهای فضایی که در آنها وجود دارد ممکن است برخی از مجرمان یا آسیب دیدگاه اجتماعی را به خود جذب کنند. کنار هم قرار گرفتن این افراد بهعلاوه تجربه فشار از سوی سایر ساکنان این اجتماعات میتواند منجر به آسیبخیزی این مناطق شود.
نظریههای بیسازمانی اجتماعی بر فروپاشی کنترلهای اجتماعی و لذا آسیبخیزشدن این مناطق تأکید میکنند. بر اساس این نظریهها برخی از ویژگیهای اجتماعی سطح اجتماعات هست که باعث میشوند سازمان اجتماعی این اجتماعات تضعیف شود و لذا آنها در نهایت آسیبخیز شوند. قبل از هر چیزی باید گفت سازمان اجتماعی در آنها به توانایی تحقق ارزشهای مشترک توسط ساکنان اشاره دارد. برای مثال ساکنان این اجتماعات باید قادر باشند برخی از ارزشها مانند محیطی پاکیزه، فارغ از جرم و جنایت و غیره را تحقق ببخشند، اما گویا قادر نیستند. مهمترین ویژگیهای ساختاری شناختهشده این اجتماعات که باعث تضعیف سازمان اجتماعی آنها یا کنترلهای اجتماعی غیررسمی میشود عبارتاند از فقر، ناپایداری مسکونی، ناهمگونی قومی و وجود انواعی از فضاهای بیدفاع است.
افرادی که در این اجتماعات زندگی میکنند علاوه بر آنکه خودشان فقیر هستند با یک سری ویژگیهای دیگر در سطح اجتماع مواجه هستند که آنها هم محصول فقر هستند، مانند خانههای کوچک و بدون محافظ. فقر در این اجتماعات باعث میشود که ساکنان نتوانند به خود از اعضای خانواده و محیط اجتماعیشان مراقبت کنند. برای مثال پدری که از صبح تا شب به دنبال کار و یکلقمهنان برای خانوادهاش است، دیگر زمانی برای مراقبت از اعضای خانواده و کنار آنها بودن ندارد. همچنین بسیاری از ابزارهای مقابله با جرم نیازمند منابع اقتصادی است که ساکنان این اجتماعات نیز فاقد آنها هستند.
برخی از این اجتماعات در چند دهه گذشته شکلگرفتهاند و نرخ مستأجر در آنها زیاد است. بهعبارتدیگر گردش جمعیتی در این اجتماعات زیاد است و همین امر باعث میشود که روابط اجتماعی یا سرمایه اجتماعی در این اجتماعات شکل نگیرد. سرمایه اجتماعی یکی از منابع کنترل اجتماعی و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی و جرائم است. برای روشن شدن این بحث یک مثال ساده زده میشود. اگر والدین، پدر و مادر بچههای محله یا کوچهشان را نشناسند سخت است که بتوانند رفتار آنها را نظارت کنند. ازاینرو امکان بزهکاری در میان آنان بیشتر است. پس شکلگیری روابط اجتماعی و آشنایی برای اعمال کنترل اجتماعی ضروری است.
ناهمگونی قومی نیز باعث جدای گروههای قومی و در برخی از موارد تضاد قومی میشود. در مناطق حاشیهنشین بهویژه در شهرهای بزرگ انواع گروههای قومی زندگی میکنند. حتی در شهرهای متوسط نیز که ممکن است گروههای قومی یکدستتری در آنها جود داشته باشد ناهمگنیهای قومی وجود دارد. در اینجا قومیت به یک گروه قومی خاص اشاره نمیکند و بیشتر ناظر بر گروههای اجتماعی است. برای مثال ممکن است از دو طایفه، دو روستا، یا دو شهر برخی از ساکنان به مناطق حاشیهنشین مهاجرت کنند و باهم دیگر اختلاف داشته باشند. برخی از شواهد نشان میدهد در برخی از مواد تضادهای کوچک قومی در این مناطق تبدیل به نزاعهای دستهجمعی قومی میشود. همچنین ناهمگنی قومی باعث میشود گروههای قومی از هم جدا شوند و سرمایه اجتماعی بین گروهی در میان آنان شکل نگیرد. این چند ویژگی ساختاری که شرح آنها آمد باعث میشوند ظرفیت ساکنان مناطق حاشیهنشین –توانایی آنها برای اعمال کنترل اجتماعی- تضعیف شود محیط برای انواع مختلف آسیبها فراهم باشد.
برای پیشگیری از آسیبهای اجتماعی در این اجتماعات چه باید کرد؟
امروزه تسهیلگری و مداخلات اجتماعمحور یکی از فنون مهم برای تقویت ظرفیت این نوع اجتماعات است. تسهیلگری و مداخلات سطح اجتماعمحور با شناسایی مسائل و ظرفیتهای این مناطق و بسیج منابع آنها میتواند یک ظرفیت مهم برای کاهش مسائل و آسیبهای اجتماعی آنان باشد. در این زمینه به چند مثال اشاره میشود. همانگونه که گفته شد تعارضات و تضادهای قومی یکی از این مسائل است. کارشناسان میتوانند با دعوت از گروههای قومی بهویژه بزرگان آنان و استفاده از فنون تسهیلگری و میانجیگری تضادهای قومی آنان را کاهش دهند. همچنین میتوان برای کاهش نزاع و برخی از جرائم گروههای سازش تشکیل داد. یا یکی دیگر از مسائل این اجتماعات فضاهای بیدفاعی است که به محل تجمیع انواع بینظمیها و وقوع آسیبهای اجتماعی بدل شدهاند. میتوان با دعوت از ساکنان این مناطق بهویژه افراد علاقهمند از بین آنها گروه سازی کرد. با استفاده از این گروهها هم میتوان این فضاهای بیدفاع را به اشکال مختلف تحت کنترل درآورد. شکل دادن به این گروههای یکی از ظرفیتهای مهم این اجتماعات است که میتوان از آنها برای حل بسیاری از مسائل استفاده کرد.