هنگامیکه به شاخصهای توسعه انسانی در استانهای کشور مینگریم میبینیم که چند استان مرکز کشور از همه توسعهیافتهترند و هرچقدر از مرکز دور میشویم از توسعه کاسته میشود. گویا این نابرابری جان کاه و زندگی ویرانساز همه ابعاد زندگی مردمان این سرزمین را فراگرفته است. آن چیزی که این روزها بیش از همه شاهد آن بودیم آتش گرفتن مادر طبیعت یعنی جنگلهای زاگرس بود. جنگلهای که از بیتدبیری و نبود امکانات آتش گرفتند نه از شعلههای که در ابتدا افروخته شدند. گویا این نابرابری در همهچیز رسوخ کرده است.
سالهای سال است که گفته میشود ایران کشوری است که در معرض انواع بالایی طبیعی و غیرطبیعی یا انسانی است، بهراحتی میتوان گفت ما بهصورت پیدرپی شاهد انواع بحرانهای طبیعی و غیرطبیعی در این کشور هستیم. تقریباً بسیاری از کشورهای با این نوع بحرانها مواجه هستند. باید پرسید مدیریت بحران تا چه میزان برای مواجه با این بحرانها آماده است. آیا نباید برای پیشگیری و مقابله با این بحرانها آماده شویم؟ در حال حاضر سازمان مدیریت بحران آیا هیچ اقدام مؤثری برای مقابله با این بحرانها انجام داده است و انجام میدهد؟ و دردآورتر و بیتدبیرتر آنکه در برخی از مواقع آنکه ما هنوز فاقد کوچکترین امکانات پیشپاافتاده برای مقابله با بحرانها هستیم و اگر امکاناتی وجود داشته باشد شاید همه در تهران و چند استان دیگر تمرکزیافته باشند. آتش گرفتن هزاران هکتار از جنگلهای زاگرس بهخوبی این را برای ما روشن کرد، آنگاهکه مردم داوطلب محلی با حیواناتی مانند الاغ به بالای کوه رفتند و با پیشپاافتادهترین وسایل آتش را خاموش کردند.
مقامات محلی و دولت بهخوبی میدانند که زاگرس و جنگهای نحیف شده آن هرسال در معرض آتشسوزیهای گسترده است و حتی میدانند که استانهای که در جوار این رشتهکوه زندگی میکنند یعنی کهکیلویه و بویر احمد، لرستان، بوشهر، کردستان و حتی کرمانشاه و خوزستان از محرومترین استانهای کشور هستند. شماها که میدانید این استانها فاقد حداقل امکانات لازم برای خاموش کردن این آتش وسیع هستند چرا دستور ندادید که از استانهای دیگر کشور مانند تهران و اصفهان برای خاموش کردن این آتش امکانات ارسال شود، آیا فرمانداران و سایر مقامات محلی نمیتوانستند امکانات سایر مناطق را به کمک بگیرند.
ما که میدانیم این آتش، آتش آخر زاگرس نخواهد بود، این حجم از سوختن، سوختن آخر نخواهد بود و این حجم از تلف شدن، تلف شدن آن آخر نخواهد بود، اما پرسشی که مسئولین بهویژه در ستاد مدیریت بحران باید به آن پاسخ دهند این است که ما باید سال آینده هم شاهد باشیم که مثل انسانهای هزاران سال پیش با ابزارهای ابتدای به سراغ مدیریت اینگونه حوادث میرویم؟ میدانیم در این سرزمین، ما حداقل مسئله کمبود منابع مالی نداشتهایم، چراکه سالهای سال است از دل طبیعت انواع مواد استخراج کردهایم و فروختهایم، بلکه مسئله اساسی فقدان تدبیر و کارآمدی بوده است، فقدان توزیع عادلانه منابع در پهنه این سرزمین بوده است و فقدان تلاش مسئولین این استانها برای جذب منابع و امکانات بوده است.
مقابله با این بحرانها تنها مستلزم امکانات نیست بلکه مستلزم بسیج مردم، آموزش آنان و شبکهسازی از آنها برای مقابله با این نوع بحرانها و هر بحران دیگری است. اگر فلان مسئول از مردم التماس میکند که به داد جنگلهای زاگرس برسید نتیجه کمکاری سازمان مدیریت بحران کشور و مسئولین این مناطق برای بسیج مردم و تشکیل گروههای حرفهای از آنها برای مواجه با این بحرانها است. بسیاری از این مردم از جانودل میخواهند کاری بکنند، اما نمیدانند چطور و چگونه، نمیدانند از کجا شروع کنند و باید چه کنند. این وظیفه مسئولین بهویژه در سازمان مدیریت بحران است که باید چارهای برای این موارد بی اندیشد. امسال که زاگرس و بلوطهای هزارساله آن در آتش همانند سالهای پیشین سوخت و روسیاهی آن برای کسانی ماند که میتوانستند کاری بکنند اما نکردند. سال و سالهای دیگر هم بحران خواهد آمد و زاگرس آتش خواهد گرفت، آیا بازهم میخواهیم روسیاه بمانیم و از مردم التماس کنیم که به داد جنگهای زاگرس برسید یا نه بهصورت حرفهایتر برای مقابله با بحران آماده میشویم؟ آینده نزدیک است و به این پرسش پاسخ خواهد داد.
به قلم: اعظم روانشاد/ جامعهشناس
به قلم: اعظم روانشاد/ جامعهشناس
دیدگاهها