یافته، اولین پایگاه خبری دارای مجوز در لرستان

سید محمدرضا گندابی میاندار هیات بود، البته به خاطر صدای خوبی که داشت گاهی مداحی هم می‌کرد، ولی خودش بیشتر دوست داشت میاندار هیات باشد، توی مراسمات هر وقت مداح روضه حضرت زهرا س را می‌خواند سید چنان مادرش را صدا می‌زد و در روضه غرق می‌شد که گویا مادر را می‌دید و در حضور او ناله می‌زد.
زمان خدمت فرارسیده بود و سید عازم خدمت مقدس سربازی شد، آموزشی‌اش که تمام شد سید برای انجام خدمت به شرق کشور و مرز سیستان و بلوچستان اعزام شد، در آن هنگام من با سید تماس گرفتم و گفتم سید جان شما با توجه به اینکه پدرتان در قید حیات نیست و سرپرستی مادر و خواهرت را به عهده‌داری ما می‌توانیم استشهاد کنیم و برایت بفرستیم تا شما را برای ادامه خدمت به شهر خودت و خرم‌آباد منتقل کنند ولی سید در جواب گفت: امین جان همین‌جا جایم خوب است شاید حکمتی باشد که من به اینجا منتقل شده‌ام، شما و بچه‌های هیات هم که هستید حواستان به مادرم هست من هم خیالم راحت است. روزها و ماه‌ها یکی پس از دیگری سپری می‌شد و سید هرچند ماه یک‌بار که برای مرخصی به خرم‌آباد می‌آمد کلی خاطره از کمین‌ها و درگیری‌ها با اشرار و گروهک‌ها برایمان به سوغات می‌آورد و گاها یاد و خاطره هم‌رزمی که شهید شده بود،
من و سید با هم دوره برگ سبز را گذرانده بودیم و برگ سبز و کسری ۲ ماه خدمت سید دست من بود، با سید تماس گرفتم گفتم سید کسری خدمتت را برایت ارسال می‌کنم که این دو ماه مانده هم رفع شود و زودتر برگردی، سید در جواب گفت: امین جان من که نزدیک به دو سال در سخت‌ترین شرایط در اینجا خدمت کرده‌ام اجازه بده این دو ماه هم بمانم و خودم و بدون استفاده از کسری خدمتم را تمام کنم
خوب یادم است آخرین باری که سید بعد از اتمام مرخصی قرار بود به منطقه برگردد و هنگام خداحافظی به شوخی به او گفتم: سید خدمتت تمام شد و شهید نشدی، سید هم لبخندی زد و گفت: امین جان دعا کن این بار شهید بشوم.
روزهای آخر خدمت سید سپری می‌شد و ما در خرم‌آباد منتظر بودیم سید زودتر برگردد و برایش جشن پایان خدمت بگیریم، چند روزی بود از او خبر نداشتیم، یک روز با چند نفر از بچه‌ها درب مسجد نشسته بودیم که ماشین نیروی انتظامی آمد پیشمان، یکی از برادران نیروی انتظامی از ماشین پایین آمد و نزدمان آمد، با حالت اضطراب از ما پرسید شما سید محمدرضا گندابی را می‌شناسید؟ جوابش را دادیم: بله
گفت منزلشان همین محله است؟
گفتیم بله
گفت اتفاقی افتاده می‌شود یکی از شما با ما همراه شود تا به منزلشان برویم، گویی سطل آب سردی از بالا روی سرم خالی شد و به یک‌باره تمام بدنم سرد شد، گفتم چی شده چه اتفاقی؟ با صدای لرزان گفت سید محمدرضا گندابی شهید شده ...
هم‌رزمان سید می‌گفتند که محمدرضا خدمتش تمام شده بود و مرخصی پایانی‌اش را گرفت که بیاید خرم‌آباد، پنجشنبه‌شب را هم پیش ما ماند و قرار بود جمعه عازم خرم‌آباد شود، جمعه صبح متوجه شد که قرار است سرهنگ علینقی با چند نفر گشت و کمین بروند، او هم هوایی شد و به سرهنگ گفت که اجازه بدهید آخرین کمین را هم با شما بیایم، سرهنگ به سید گفت: تو الآن در مرخصی هستی برگرد خرم‌آباد و یک ماه دیگر برای تسویه بیا، ولی سید زیر بار نرفت و سرهنگ را راضی کرد که آخرین کمین خدمتش را هم برود.
سرهنگ با نیروهایش عازم گشت و کمین در منطقه می‌شوند، گویا در هنگام گشت زنی در دام کمین اشرار می‌افتند، چاره‌ای ندارند جز جنگیدن، اشرار ناجوانمرد فقط قصد ترور سرهنگ و یارانش را دارند.
سرهنگ کوتاه نمی‌آید و تا آخرین فشنگ با اشرار می‌جنگند، در این درگیری چند تن از نیروهای خودی شهید می‌شوند و چند نفر از جمله سید زخمی، اشرار ناجوانمرد اسرای زخمی را مورد شکنجه قرار داده و به‌صورت ناجوانمردانه به شهادت می‌رسانند.
وقتی بالای جنازه سید رفتیم دیدم که سید از پهلو تیر خورده بود و گویا با مادر قول و قراری داشته که همچون مادر از ناحیه پهلو به درجه رفیع شهادت رسید.
پس از پیدا شدن پیکر پاک سید و هم‌رزمانش چندخطی وصیت‌نامه در جیب لباسش بود، این وصیت‌نامه را سید هنگامی نوشته که در محاصره اشرار بوده و می‌دانستند تا ساعاتی دیگر جسمشان مورد هجمه دشمن ناجوانمرد قرار می‌گیرد و روح پاکشان به ملکوت عروج می‌کند.
نکته جالب وصیت‌نامه سید در آن شرایط سخت و زیر گلوله‌باران دشمن این است که اول سید دم از ولایت و حریم ولایت میزند و ثانیاً در آن شرایط سخت پای وجدان کاری خود را وسط می‌کشد.
باشد که مسئولان ما از این دو امر مهم غافل نشوند و در راحتای زندگی درک کنند شرایط سخت آن لحظه سید و یارانش را و بدانند که سیدها خون دادند و رفتند تا الآن ایشان بر کرسی‌های راحت مدیریت بنشینند.
 
امین سپهوند
 

********************************
متن وصیت‌نامه شهید سید محمدرضا گندابی
بسمه‌تعالی
با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، با آنکه وقتم تنگ است و در روستای آدغام محاصره هستیم با شورش افراد لاابالی مواجه شدیم و تا آخرین قطره خون از مملکتمان دفاع می‌نماییم و «با وجدان کاری که همان یگانه محکمه ایست که نیاز به قاضی ندارد» از حریم ولایت دفاع می‌نماییم تا شاید سربازی نه چندان قابل و کوچک برای این مملکت که حاصل خون شهدا و جانبازان و دعای خیر شما مؤمنین است دفاع نمایم.
چون وقتم اجازه نمی‌دهد چیزی بنویسم از برادران و خواهران بخصوص دوستان خوبم طلب حلالیت می‌کنم انشاء الله که مادرم نیز مرا حلال نماید.

 
 
*************************************
شهید سید محمدرضا گندابی
فرزند  : سید حاتم
تاریخ شهادت  :  ۱۳۸۰/۰۳/۱۴
محل شهادت :  روستای قطارخنجک
محل دفن :  گلزار شهدای شهرستان خرم‌آباد
یکم تیر ۱۳۵۶، در شهرستان خرم‌آباد به دنیا آمد. پدرش سید حاتم و مادرش زینب نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته صنعت درس خواند و دیپلم گرفت. به‌عنوان سرباز نیروی انتظامی خدمت می‌کرد. چهاردهم خرداد ۱۳۸۰، در روستای قطارخنجک زاهدان هنگام درگیری با اشرار در حین مأموریت بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در خرم اباد است.

دیدگاه‌ها  

#1 منصوری 1399-03-11 08:46
روحش شاد و یادش گرامی ،باشد که دستگاههای نظارتی مان نگذارند که خون این عزیزان پایمال شود که در اینده ای نچندان دور باید پاسخگوی عملکرد شان باشند،و ان روز خیلی نزدیک است
نقل قول کردن
#2 عباس 1399-03-11 10:48
چند ماه قبل از اینکه به خدمت اعزام بشن، دو سه بار در حد چند دقیقه با این شهید والامقام معاشرت داشتم ، واقعا چهره نورانی و اخلاق خوبی داشتن، روزی که اعلامیه شهادتش رو روی دیوار محل دیدم حس کردم به حقش و اون چیزی که میخواسته رسید.
نقل قول کردن
#3 مهرداد 1399-03-12 07:41
روحشون شاد ناراحت شدم
نقل قول کردن
#4 مهدی 1401-01-11 03:10
خدا رحمتت کند عموی عزیزم
نقل قول کردن
#5 بنده سراپا تقصیر خداوند متعال 1401-11-12 20:46
سلام علیکم و رحمة ا... و برکاته
خوشا به حال شهدا
خداوندا منم دریاب
اللهم ترزقنی توفیق الشهادت فی سبیلک الهی آمین یا رب العالمین
نقل قول کردن
#6 بنده سراپا تقصیر خداوند متعال 1401-11-26 23:09
بسم رب الشهداء و الصدیقین
سالروز فتح خیبر توسط حضرت امام علی ( ع - صلوات ا... علیه ) گرامی باد
سپاسگذارم از اینکه پیام بنده رو منتشر نمودید متأسفانه کمی غلط املایی داره و مورد مهم تر اینه که در انتهای متن وصیت نامه شهید والامقام گندابی ( ره ) تابه تاریخ ۲۹ اسفند ماه ۱۳۷۸ که کمین خوردند اشاره شده اما شما در سایت تاریخ شهادت این شهید بزرگوار رو خرداد ماه سال ۱۳۸۰ ذکر نمودید کدام تاریخ صحیح است ؟
اللهم عجل لولیک الفرج و نجنی من القوم الظالمین و اجعلنی فی درعک الحصینة التی تجعل فیها من ترید و ارزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک تحت رایة ولیک المهدی ( ع - عج - روحی و ارواحنا له الفداء )
الهی آمین یا رب العالمین
التماس دعا
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بازگشت به بالا