۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳ بود که طرح تحول سلامت به عنوان بزرگترین طرح اجتماعی دولت تدبیر و امید رسما به مرحله اجرا درآمد.
نیازسنجی درست از هزینههای کمرشکن بیمارستانی به همراه تبلیغات فراوان، نور امیدی را در دل مردم برای دسترسی راحت و ارزان به خدمات سلامت بوجود آورد.
برنامههای آغازین طرح شامل:
۱. کاهش میزان پرداختی بیماران بستری در بیمارستانهای دولتی
۲. حمایت از ماندگاری پزشکان در مناطق محروم
۳. حضور پزشکان متخصص مقیم در بیمارستان دولتی
۴. ارتقا کیفیت هتلینگ بیمارستان دولتی
۵. ارتقا کیفیت خدمات ویزیت در بیمارستان دولتی
۶. برنامه ترویج زایمان طبیعی
۷. برنامه حفاظت مالی از بیماران صعبالعلاج، خاص و نیازمند
۸. راهاندازی اورژانس هوایی
طبیعتا برای اجرای طرحی به این عظمت، دولت نیازمند منابع و اعتبارات جدیدی بود که با جلسات کارشناسی متعدد، منابع زیر برای تامین مالی تعیین و تصویب شدند:
۱. یک درصد مبلغ مالیات بر ارزشافزوده (تا قبل از اجرای طرح مالیات بر ارزشافزوده ۸٪ بود و با اجرای طرح به ۹٪ افزایش یافت)
۲. ۱۰٪ منابع هدفمندی یارانهها (که بعدا با کسری شدید به ۱۵٪ افرایش یافت)
۳. عوارض بر تولید و واردات و عرضه مواد دخانی و قندی
۴. تخصیص اعتبار از طریق منابع عمومی و اختصاصی قوانین بودجه سنواتی
علیالحال حال طرح تحول سلامت با اهداف و منابع شرح دادهشده شروع به کارکرد و وزارت بهداشت مسئول نظارت و ارزیابی طرحی شد که خود، تامین مالی و اجرای آن را بر عهده داشت!
در گام نخستوزیر محترم برای تشویق پزشکان برای حضور در مناطق محروم و ماندگاری پزشکان، تعرفه خدمات پزشکی را از ۱۲۰ تا ۳۰۰ درصد افزایش داد! از طرفی مردم که خدمات تقریبا رایگان را تا امروز تجربه نکرده بودند، هجوم بی سابقهای به مراکز درمانی بردند و حجم مراجعات به چندین برابر افزایش یافت. تجویز لگامگسیخته دارو سرعت گرفت و بعضا مردم به اندازه یک سال دارو در یخچال ذخیره کردند!
افزایش تعرفه، مراجعات مردمی و مصرف دارو، عرصه را به سازمان های بیمه گر تنگتر کرد. سازمان تامین اجتماعی و بیمه سلامت به هیچ وجه توانایی پرداخت این هزینهها را نداشتند. به نحوی که در سال اول ۴۴٪ هزینه های سازمان تامین اجتماعی نسبت به سال قبل افزایش یافت!
(توجه شود که این هزینهها جدای از هزینههای درمان سازمان هایی همچون بنیاد شهید، بهزیستی، نیروهای مسلح و... میباشد).
از سوی دیگر در وزارت بهداشت مشاهده شد که ۹۳٪ اعتبارات مربوط به هزینه بود و صرف دستمزد، خرید و... شد و تنها ۷٪ صرف زیرساختهای پیشگیری و بهداشت شد!
رویکرد کلی طرح در عمل از سلامت محوری به بیمار محوری تقلیل پیدا کرد.
این در حالی است که سازمان بهداشت جهانی اعتقاد دارد منابع تخصیص دادهشده برای بهبود حوزه سلامت باید به مثابه سرمایهگذاری و نه هزینه نگریسته شود.
مرحله عملیاتی طرح با مشکلات عدیدهای روبرو شد و مسئولان وزارتی بهتر از هر کسی به مشکلات واقف بودند؛ اما اعلام شکست بزرگترین طرح اجتماعی دولت به محبوبیت آن صدمه جدی وارد میکرد.
پرداخت کارانه پزشکان از توان دولت خارج بود و تبدیل به بدهی شد.
پرستاران و کادر درمان از اختلاف فاحش دریافتی نسبت به پزشکان بسیار ناراضی و گله مند بودند و بیمه ها در آستانه ورشکستگی! کیفیت خدمات به شدت کاهش یافت و هیچ سامانه کنترل رضایت مندی برای مراجعان تعریف نشد.
اما همچنان سیاست دولت بر ادامه طرح بود تا جایی که استعفای وزیر هم مانع از ادامه این مسیر اشتباه نشد.
امروز که کشور با بحران کرونا دست و پنجه نرم میکند وبعد از گذشت (تقریبا) شش سال از این طرح چند سوال مطرح میشود:
۱. اگر این هزینههای گزاف بدون برنامه که به جیب جمع قلیلی از پزشکان رفت و صرف ساخت و ساز بدون برگشت شد، در جهت توسعه زیرساختهای بهداشتی و پیشگیرانه میشد، وضع سلامت مردم بهتر از امروز نبود؟
۲. هدف اصلی سند های بالادستی اجرای طرح پزشک خانواده بود. آیا در ایران امروز پزشک خانواده وجود دارد؟
۳. آیا سطحبندی خدمات رعایت شد؟(مراجعه به پزشک متخصص بعد از ارجاع پزشک عمومی)
۴. نیاز کاذب مراجعه به پزشک و مصرف بیرویه آنتی بیوتیک توسط مردم، در آینده چه راه حلی دارد؟
و دهها سوال دیگر که در این یادداشت مجال پرسیدن نیست!
در پایان مجددا تاکید می شود که پیشنیاز پیشرفت جامعه، توسعه سلامت مردم است (در تمام ابعاد جسمی، روحی، تغذیه، توانبخشی، دهان و دندان و.)
نگاه مادی و تبلیغاتی بهسلامت، موجب شده از موضوع سلامت صرفا به بخش درمان پرداخته شود!
بهداشت، پیشگیری، خود مراقبتی و. مفاهیم پایه ای سلامت جامعه هستند که امروز در حد نطقهای شیرین مسئولین باقیمانده است.
و نگاه تک بعدی به مقوله سلامت (که خود یک پدیده چند بعدی ست) موجب شکست در همین یک حوزه درمان شده است.
دکتر مهدی صارمیان/ پژوهشگر حوزه سلامت
دیدگاهها