شیرزاد بسطامی: یکی از رفقای دوران جوانیام، عکس سربازیاش را که در آن لباس تکاوری تن کرده بود با کلاه کج و کلی افتخار قاب گرفته بود و باورش این بود روی مزارش یک عکس خوب هست.
راست میگفت، وقتی که جوانمرگ شد یک جوان ۲۲ ساله با لباس تکاوری و کلاه کج توی قاب، زل زده بود به آدمهایی که برایش گریه میکردند.
انگار سالها از آدمهای آنزمان گذشته است آدمهایی که حتی برای عزایشان فرصت فضاسازی داشتند.
این روزها عکسها توی هیچ قابی، روی هیچ مزاری نمینشینند و تنها در شبکههای مجازی بهقدر آهی میچرخند و بعد محو میشوند در خاطرات دور ما، عصری است که مردهها آنقدر زیادند که همه، خاطرات دور ما هستند.
ما زندگی ناکردههای دلخوش به گریهی کسانمان به وقت مرگ، عزای مردنمان هم قیچی شد. و مایوس و کرخت در چهاردیواری خانه نشستهایم پر از ترس، اضطراب و دلواپسی؛ اخبار را رصد میکنیم و ترسهایمان را به اداره میبریم و با هر سرفه فرزندانمان، آوار میشویم و
از خودمان میپرسیم از دستهای زنان کارمند و کادر پزشکی برای مادری فرزندانشان، اطمینانی برای نوازش مانده است؟
عصر رخوت است و تنها دریچهای که از آن به بیرون نگاه میکنیم تلفن همراهیست که در آن مصطفی باقری روزنامهنگار از تقلای رازانی و پزشکان، عکس میگیرد و ابوذر بابایی در استوریاش مینویسد مدارس را تعطیل کنیم جان بچهها در خطر است!
علی زیودار پیشنهاد روز سوگ برای کشتههای کرونا در فصل گرم را میدهد و یافته تیتر میزند به احترام جان جوانانمان به شهر ما نیایید! و شهبازی و فیضی...
کارمان شده رصد هم ولایتیهایی که میمیرند، اما بی قابی برای مزار، بی دستی برای وداع و اشکی از سر درد.
کلاهایمان را کنج خانه سفت چسبیدهایم گردباد نبرد و از خودمان گاهی میپرسیم دستفروشهای نوروزی چطور جرات میکنند بساطشان را گوشه خیابان پهن کنند و کارگرهای نانوایی و ساختمان...
آه روزگار رخوت است روزگار استیلای مغولان کرونا! تیغهای برهنهای که پشت درب خانهها گماشته شدهاند برای مرگ!
در جبهه اما؛ زامیاران (پرستاران) و طبیبان و کارکنان کشوری و لشگری با ماسکی بر صورت و دستکشی در دست به استقبال لشگر مسلح کرونا میروند و میشوند عکسی در شبکههای مجازی و بعد آهی و بعد محو میشوند در خاطرهها.
این روزها ما به زنده کردن پوریای ولی درونمان نیازمندیم به فتوای فتوت! به صفبندی بسیج مردم!
اینجا لرستان است، هستند کسانی که پیشتر از دارو به نان محتاجاند
این مردم مدد میخواهند، بجای انبار ماسکها و دستکشها و مواد شوینده به فکر توزیع آنها باشیم.
در این بازی پیش از مرگ مبتلایان، محتکران میمیرند بجای پول مراسمات سور و سوگ و سفرها به مدد مستضعفان فکر کنیم.
این کودکان کار که گوشه خیابان ناگزیر به ریسک کرونا هستند در خانه اگر بمانند مجبور به گرسنگیاند.
روزگار محشریست و اتفاقات و بنرها با همه زبانهای دنیا میگویند ریال به ریال زندگیمان از ما به ارث میماند اگر وارثی مانده باشد.
تنها راه مبارزه با این ویروس فتوت است
_ فتوتی که ما را از تکثیر بیماریمان دور میکند
_ فتوتی که ما را در خلوت خانه مینشاند تا جانپناه کرونا نباشیم
_ فتوتی که ماسکها و دستکشهایمان را توزیع میکند
_ فتوتی که به قدردانی شهدای طبابت کلاه از سر برمیدارد
_ فتوتی که بجای طنز و طعنه رسانه به آموزش مردم و مطالبهگری حقوق آنها میپردازد
_فتوتی که حقوقمان را میان ما و خردهفروش سر خیابان تقسیم میکند
_ فتوتی که دست رسانهها و تشکلها و نیروهای نظامی و بسیجی را میبوسد تا مردم را بیش از این آگاه کنند که جان وارهند از خیابانهایی که کرونا در آن چنگ در گلو پاکبانان میبرد
_ فتوتی که چاقو را برای تقسیم نان بیرون میآورد
_ فتوتی که اعلام بسیج عمومیست برای آنکه هر کدام به قدر غایتمان در این جبهه به مدد هم برخیزیم!
دیدگاهها
در روزهای گذشته دیدیم اعیانی را که با داشتن صدها بلکه هزاران میلیارد تومان به وقت مرگ حتی از داشتن مراسمی درخور هم محروم ماندند و دست خالی به جهان باقی شتافتند پس تا وقت باقی است کاری بکنیم که فردا انگشت به دندان گزیدن فایده ای نخواهد داشت.