بدبختانه در جامعهی بخصوصی که در آن زیست میکنیم، تقریباً همهچیز اصالت خویش را از دست داده و حقیقت رنگباخته و به نظر میرسد انسانها مصنوعی شده و بهنوعی خود فراموشی مبتلا گشتهاند و این خود فراموشی و تبعات وحشتناک آن، چنان دامنه گستردهای پیداکرده و در تاروپود حیات فردی و اجتماعی مردم نفوذ کرده و حتی در جزئیات زندگی ایشان ورود پیداکرده که گویا بخشی از وجود آدمی است و شوربختانه کمتر کسی است که وجود این سندروم عمومی و این بیماری اپیدمیک فرهنگی را حس کند و درصدد درمان آن برآید. انسانی که دچار بحران هویت شده و یک هویت فکری دگم و غیر اصیل را جایگزین ماهیت اصلی خویش گردانیده وزندگی و تمام پدیدههای آن را از طریق همین نگاه مصنوعی مینگرد. آری؛ انسان مصنوعی نمیتواند نگاهی طبیعی به زندگی داشته باشد.
مجموعهای از انسانهای ازخودبیگانه در کنار هم زندگی میکنند و دستاوردهای جریان مدرنیسم و پستمدرنیسم را از تلویزیونها و یخچالهایی که هرروز بزرگتر میشوند، قطارها و هواپیماهایی که هرروز مجهزتر شده و مسافت طولانیتری را در زمان کوتاهتری طی میکنند، سلاحهای پیشرفتهای که کشتار انسان و استثمار انسان به دست انسان را سهلتر میکند، گرفته تا لباسهایی که هرروز کوتاهتر میشوند و آدمی را به برهنگی نزدیکتر میکنند، به رخ همدیگر میکشند و بر پیله خود فراموشی خویش میتنند.
اما این معضل محدود به آنچه گذشت نمیشود! میل به خودنمایی و تفاخر در جامعه ما چنان افزایشیافته است که پیشرفت تکنولوژی و دستاوردهای مدرنیته به تنهایی پاسخگوی اشتهای سیریناپذیر جرثومه ازخودبیگانگی انسانها نیست و کار بهجایی رسیده که خود انسانها نیز به ابزاری برای بقای هویت خودساخته خویش بدل گشتهاند؛ نمونه بارز این واقعیت، در سیستم تعلیم و تربیت ایران بهروشنی مشهود است که ازقضا سوژه اصلی موردنقد نگارنده میباشد؛ رقابت رشک ورزانه دانش آموزان با همدیگر، تلاش بیرویه و توانفرسای دانش آموزان بهصرف شاگرداول یا شاگرد ممتاز شدن که منجر به سپردن فحوای کتب به حافظه کوتاهمدت برای طی کردن فصل امتحانات و سپس فراموش کردن آن میشود، به یدک کشیدن اسمهای پر مسمای برخی رشتهها در دبیرستانها ولو علاقه، انگیزه و آگاهی کافی نسبت به آن رشته و آینده شغلی آن در دانشآموز موجود نباشد و درنهایت رقابت جانفرسای دانش آموزان در مبارزه با الهه استرس، کنکور سراسری و پس از آن ...
آری، گویی این انسان اصالت خویش را ازدستداده و برده پدیدههایی شده که به دست خودساخته است. آیا بهراستی دستاورد علماندوزی، تفاخر، حسد، بیعلاقگی به مطالعه، کسب مدارک بیارزش یکی پس از دیگری و خود فراموشی است؟! آیا آنچه در آموزشوپرورش کشورمان جاری و ساری است واقعاً علماندوزی است؟ آیا آنچه فرزندان این جامعه سالها در مدارس و پسازآن در دانشگاهها فرا میگیرند، عملاً در زندگی ایشان اثرگذار است یا اینکه ذهن آنها را تبدیل به انبار دانستههای بلااستفاده مینماید؟! با اندکی تأمل و واقعبینی در مییابیم که پاسخ منفی است.
این سیستم آموزشی نهتنها زمینههای رشد فکری، علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه را فراهم نمیآورد و خودآگاهی و خرد جمعی را افزایش نمیدهد که عیناً تبدیل به وسیلهای برای اخذ مدارک تحصیلی ناکارآمد و افزودن شاخصهایی چون دکتر، مهندس، استاد، پروفسور و … به اسامی افراد شده که به ذهن بکر کودکان کیفیتی مقایسهمند داده و لوح ساده آن را عرصه تاختوتاز تفاخر بزرگسالان قرار میدهد و دانشآموز سالهای سال کورکورانه برای قرار دادن شاخص دکتر یا مهندس در کنار اسم خویش میکوشد و سلامت روانی خویش را به فرسایش میکشاند؛ گویی نیازی مرموز به داشتن این شاخصها حس میشود.
هر رفتاری که از آدمی صادر میشود ریشه در یک نیاز دارد؛ نیازهای صادق و منطقی و ارضای آنها به روش منطقی، منجر به صدور رفتارهای منطقی، سالم و طبیعی میشوند، لذا اگر شاهد رفتارهای ناسالم و غیر اصیل هستیم، به وجود نیازهای مرتفع نشدهای پی میبریم که به دلایلی مانند انکار، تکذیب، تصعید و یا سرکوب، بهدرستی مرتفع نشده و در نهانگاه ناخودآگاه فردی نوع بشر بایگانی شده است.
حذف سمپاد با استدلال تبدیلشدن این نهاد به ابزاری برای تفاخر اولیا توسط گردانندگان دستگاه تعلیم و تربیت و قانونگذاران، ارتباط تنگاتنگی با نوشتار مزبور دارد؛ فعالیت سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان، به هیچ صورت دلیل تفاخر اولیا و دانش آموزان و قرار گرفتن ایشان در رقابتی نفسگیر و جانکاه و بیمعنا نیست، اگرچه میتواند بهانهای برای آن باشد!
جامعهای که آحاد آن از همبافت های حقارت رنج میبرند، جامعهای که مردم آن مجال و زمینه رشد اعتمادبهنفس و عزتنفس را پیدا نمیکنند، جامعهای که در آن عزتنفس تهنشین شده انسانها زیر پای خروارها عقده حقارت لگدکوب میشود، جامعهای که هرم نیاز انسانها در اولین سطوح باقیمانده و ایشان را به قله خود شکوفایی هدایت نمیکند، در چنین جامعهای که انسانها فاقد خودانگارهای مثبت و امیدبخش هستند و فرآیند ارتفاع نیازهای گونهگونشان مسیری کج دار و مریض را طی میکند، اهالی آن ناگزیر برای جبران این عزتنفس و احترام به نفس، به تعبیر روانشناسان، مکانیسم دفاعی replacement یا جایگزینی را اتخاذ کرده و بیراهه تفاخر را جایگزین راه طبیعی و معمول ارضای آن میکنند؛ یک روز منازل مجلل، اتومبیلهای آخرین سیستم و لباسهای فاخر و روز دیگر تحصیل فرزندان در مدارس استعدادهای درخشان. لذا سمپاد تبدیل به ابزار و بهانهای برای تفاخر شده بود مانند دیگر ابزار و بهانهها و حذف آن بیماری صعبالعلاج جامعه را درمان نمیکند و حتی به صورت مقطعی، تسکین هم نمیدهد؛ چراکه بر اساس آنچه گذشت به دنبال حذف آن، جامعه بهسادگی، بیراهه دیگری را جایگزین آن میکند.
به خاطر دارم چند سال پیشنمایش سریالی با عنوان هوش سیاه، بینندگان فراوانی را به تماشا جلب کرده بود؛ داستان زندگی مردی باهوش که زمینه مساعدی برای سوق دادن هوش سرشار او در جهتی مثبت، سازنده و موافق با ارزشهای اخلاقی فراهم نشده بود و استعداد درخشانش به وسیلهای برای تبهکاری و کلاهبرداری بدل گشته بود. آری، هوش سرشار آدمی فینفسه عاملی مخرب نیست بلکه نحوهی جهتدهی و کریستالیزه آن میتواند سازنده یا تخریبگر باشد.
سازمان ملی استعدادهای درخشان با پیشینهای چندین ساله سعی در جهتدهی مثبت و سازنده هوش دانشآموزانی داشت که بنا بر آمارهای معتبر، دو درصد تمامی دانش آموزان را تشکیل میدانند و از لحاظ علمی و تجربی در بلندمدت، ثابتشده بود حضور این دانش آموزان در مدارس عادی با آموزشهای عادی، منجر به هدر رفتن استعداد ایشان وجهت دهی آن در جنبهای منفی میشود.
حذف استعدادهای درخشان، ریشه در یک نگاه غیرعلمی و رادیکال دارد و مانند تمام رویکردهای رادیکال که منجر به حذف کامل یک پدیده میشوند، به حذف سمپاد انجامید بدون آنکه به آسیبشناسی آن بپردازد و به عقیده نگارنده، بدان میماند که انسانی به دلیل ابتلا به یک یا چند بیماری، بدون مبادرت به درمان محکوم به مرگ شود!
به هر تقدیر، حذف سمپاد نهتنها داروی شفابخشی برای درمان سندروم خود فراموشی و ازاله فخر فروشی جامعه نیست بلکه خود سمی مهلک است و زمینه را برای پرورش هوشهای سیاه مساعد مینماید؛ چهبسا بهجای تربیت حاذقترین پزشکان، مهندسان، مدیران و ... شاهد رشد متخصصترین تبهکاران و اختلاس گران باشیم. لذا به دستاندرکاران تعلیم و تربیت و قانونگذاران توصیه میشود در تصمیم اخذشده تجدیدنظر نمایند و با جایگزین کردن نگاه اصلاحی و آسیب شناسانه به سمپاد، اقدام به احیای آن کنند.
دیدگاهها
متاسفانه حرف هاتون مستدل نیستند و از روی حب و بغض هستند
حقیقت تلخه برای امثال شما که منافعتون قطع شده یه سرچ ساده کنید دلیل و مدرکش رو می بینید