مطالبات انباشته شده از گذشته؛ این جمله برای ما لرستانیها، جملهی آشنایی است؛ چراکه همواره از زبان استانداران لرستان در دورهی گذشته آن را مکررا شنیدهایم. مطالباتی که به مرور بر حجم و سنگینیشان اضافه شده است. در کنار این عبارت و موضع، جملهی دیگری هم تکرار شده است: «متاسفانه لرستان فاقد زیرساختهای لازم برای توسعه است».
میخواهم بگویم هر دو موضع، مواضع درستی هستند و نمیتوان آنها را مبالغه به حساب آورد، اما آنچه مهم است و البته معمولا ما از آن غافل بودهایم، رویکرد استانداران مختلف نسبت به این ضعفهاست و البته عملکردی که در قبال این رویکرد داشتهاند. بدون تعارف باید گفت منظور استانداران گذشتهی لرستان از بیان و یادآوری این موضع، توجیه کمکاری و پنهان شدن پشت تابوی این دو نقص بزرگ بوده است.
و ما که ایمان پیدا کرده بودیم استانداری لرستان "محل گذر" است هم، در بهترین حالت ممکن گمان، آرزو و تلاش میکردیم "این استاندار" کنار برود و جایش را به "آن استاندار" بدهد، شاید او نسخهی شفابخشی با خودش داشته باشد و روز از نو، روزی از نو؛ استاندار جدید روی کار میآمد و همه میگفتند او تازه آمده بگذارید عرقاش خشک شود، به شناخت نسبی لرستان برسد، بعد از او انتظار داشته باشید. و وقتی با گذشت حدود دو سال چیزی از او نمیدیدیم(و طبیعی بود نبینیم)حرف از ضرورت تغییر میزدیم و چشم به راه آدم دیگری میماندیم.
و عجبا که تکرار این چرخه نیز باعث آزردگیمان نمیشد. غافل از اینکه به سبب در پیش گرفتن چنین رویکردی، دچار عارضهی دیگری هم شدیم و آن کوتاه شدن دورهی مدیریتها در استان بود که بخشی از چراییاش به رویکرد نادرست خودمان برمیگشت؛ چرا که هنوز معتقد بودیم استاندار یعنی کسی که به محض انتصاب و شروع خدمتاش میتواند در کوتاهترین زمان ممکن وضعیت استان را تغییر دهد و برای زخمهای کهنهمان، نسخهی شفابخش بپیچد. و به واسطهی چنین رویکردی، به شدت مستعد فریب بودیم؛ آنچنان که یک استاندار با اجرای ناقص چند پروژهی عمران شهری میتوانست ما را ستایشکنندهی خودش کند، چرا که میدانست همین فعالیت ناقص هم میتواند ملاک و معیار ما برای ارزشگذاری او باشد و صد البته حاصل چنین نگرشی، سنگینتر شدن حجم مطالبات عقبافتاده بود و دیگر هیچ.
به هر حال با نگاهی به گذشته به راحتی درمییابیم که سه عامل مورد اشاره (انباشت مطالبات، فراهم نبودن زیرساختها و عمر کوتاه مدیریت در استان) میتوانند دلایل دشوار شدن شرایط ما در مسیر توسعهیافتگی باشند. البته باید به این سه عامل، مطالبهگر نبودن خودمان را هم اضافه کنیم. در واقع هنوز نه میدانیم چه میخواهیم و نه شیوههای مطالبهی آن را آموختهایم و هر زمان در چنین جایگاهی قرار گرفتهایم، به اصطلاح شیپور را از سر گشادش نواختهایم.
با نگاهی به گذشته درمییابیم که همواره مطالبهگری احساسی در دستور کارمان بوده است و اصولا کلیگویی کردهایم و حرف مشخصی که مبنای عینی و علمی داشته باشد، نداشتهایم. در این خصوص هم میتوانیم مواضع احساسی تکرارشدهای را بیابیم که همواره بر سرِ نیزهشان کردهایم و البته چیزی عایدمان نشده است و نباید هم میشد. کلیتی احساسی که نخبگان و روزنامهنگارانمان نیز در بیان آن با مطالبهگران عادی و عمومی جامعه همراهی کردهاند و محبوب شدن و مردمی بودن را در تن دادن به آن جستجو کردهاند، چون میدانند که مورد استقبال عوام قرار میگیرد و میتوانند از آن به عنوان پلکانی برای بالا رفتن و محبوب شدن استفاده نمایند.
تا حالا چند بار شنیده یا خواندهایم که «لرستان پس از خوزستان، دومین استان آسیبدیده از جنگ است که هرگز به حقاش نرسیده است؟» یا این موضع که «دیگر نمیخواهیم "غیور" باشیم و حقمان را میخواهیم». و در پاسخ به این پرسش احتمالی که منظورتان از حق چیست، مسلما یک چیز پاسخ داده میشود: چرا در استان ما کارخانههای بزرگ ایجاد نشده تا جوانانمان شغل داشته باشند؟ در واقع با شیوع چنین رویکردی، ناخواسته باعث شکلگیری پوپولیسمی شدهایم که تا به امروز بلای جانمان بوده و مرتب دردی به دردهایمان افزوده است.
در چارچوب این پوپولیسم ما میدانیم که محبوبتر و دلسوزتر کسی است که به اصطلاح مطالبات را در قالب همین کلیتها با صدای بلند فریاد بزند و جالب است بدانید هرگز نه حاصل این فریاد کشیدن برایمان مهم بوده و نه پیگیر تاثیر آن و نتایج احتمالیاش بودهایم. در عوض شخصِ فریاد زننده را ناجی خود دانسته و مورد ستایش قرار دادهایم. علیرغم اینکه از نردبان احساساتمان بسیاری بالا رفتند و جز تلاش برای رسیدن به منافع شخصیشان، عملکرد قابل دفاعی برای ارائه نداشتهاند، هنوز نمیخواهیم بپذیریم که شیوههای مطالبهگری را نمیدانیم و آنچه به اشتباه به آن تن میدهیم، نه رو به جلو، که به عقب میراندمان. گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من/ آنچه البته به جایی نرسد فریاد است(یغمای جندقی).
آگاهی و تسلط مسئولان به این ضعفِ ما باعث گردید آنها به جای ملزم دانستن خود به پاسخگویی، به فکر سوءاستفاده از این ضعف باشند و در واقع باعث گردید به جای کار کارشناسی و عمل، به بیان مواضع هیجانی روی بیاورند و ما هم برایشان کف و سوت بزنیم. آگاهی از همین ضعف بود که رییسجمهور سابق را بر آن داشت در اولین حضورش در لرستان بگوید اگر برای لرستان کاری انجام نگیرد، شخصا بیل و کلنگ به دست میگیرد و شخصا اقدام میکند(نقل به مضمون). و ما چه ساده با حرف او خام شدیم و از عمق وجود برایش هورا کشیدیم و باورمان شد او همان کسی است که سالها منتظرش بودهایم و نسخهی دردهایمان در جیب بغل کاپشن اوست. و عاجز بودیم از درک این مسأله که اگر اصولا توسعه بیلو کُلنگی باشد که خودمان تا بوده دست به بیل و کُلنگمان حرف نداشته است. او راست میگفت و به وعدهاش عمل کرد و با کلنگ به جان آنچه داشتیم، افتاد.
عبرت نگرفتیم و هنوزاهنوز معیارهای انتخاب و اعتمادمان حول همین کلیات میگردد؛ نشان به این نشان که کمتر پیش آمده به نمایندههایی که به مجلس میفرستیم، دوباره اعتماد کنیم و هنوز نخواستهایم به این مهم نائل شویم که ضعف تنها در عملکرد ضعیف آنها نیست و مبنای اصلی این ضعف، خودمان هستیم و معیارهای نادرستی که برای منتخبانمان لحاظ میکنیم.
حالا بر اساس این تحلیل و شناختی که به دست آمده میتوانیم دوباره مسأله را مرور کنیم؛ وقتی استاندار جدیدی برای لرستان تعیین میشود و در مواجهه با شرایط استان، از انباشت مطالبات و نبود زیرساختها سخن به میان میآورد، یعنی اینکه تا پیش از پذیرش این مسئولیت هیچ شناختی از استان ما نداشته و حتی ممکن است تصور دیگری در ذهن داشته است؛ اگر چه برای بسیاری از آنها این امر اهمیتی ندارد و مهم، رسیدن به آن جایگاه است، نه چگونه عمل کردن. پرسشی که مطرح میشود این است که آیا چنین مدیری میتواند در مدتزمان دو-سه سالی که عهدهدار مسئولیت استانداری لرستان شده، دستکم ما را یک گام به جلو هدایت کند؟
پاسخ به این پرسش مسلما منفی است. در بهترین حالت ممکن او میتواند در پایان دوران مسئولیتاش به شناختی کلی از وضعیت استان ما دست پیدا کند. شناختی که با پایان یافتن دوران خدمتاش در استان ما، میتواند تنها از حیث اطلاعات عمومی به کارش بیاید، نه در هیچ جای دیگری که نفعی هم برای ما و استان ما داشته باشد. دستکم اگر استاندارِ پیش از او، ریسک آغاز پروژهای زیرساختی را پذیرفته بود، او میتوانست همان پروژه را ادامه دهد و اگر شده یک گام به پیش ببرد. مشکل اینجاست که مدیر پیش از او هم در وضعیتی مشابه بوده و این چرخه تکرار شده است.
تا به حال از خودمان پرسیدهایم که در مواجهه با استانداری که مطالبات انباشته شده و نبود زیرساختهای توسعه در استان را گوشزد میکند و آنها را دلیلی برای کمکاری خودش میداند، باید چه موضعی اتخاذ کنیم؟ سادهترین پرسشی که از او میتوانیم داشته باشیم این است که: چه باید کرد؟ به هر حال این مشکلات وجود دارند، با وجود آنها چه باید و چه میتوان کرد؟ اینجاست که ضرورت تدوین یک سند توسعه درازمدت (عملیاتی و نه صرفا برای چاپ کتاب) برای استان نمود پیدا میکند. سندی که بر اساس چارچوب کارشناسیشدهای الگوی توسعهی گام به گام لرستان را ارائه میدهد و این الگو با تغییر استاندار و هیچ مدیر دیگری دستخوش اختلال نمیشود و در واقع دستورالعملی است برای توسعهی گام به گام این استان.
متاسفانه بسیاری از استانداران و مدیران با آگاهی از این موضوع که در طول دوران کوتاه مسئولیتشان نخواهند توانست در حوزهی فراهم نمودن زیرساختهای استان پروژهای را آغاز و پیش از اتمام دوران مسئولیتشان به سرانجام برسانند، اصولا رغبتی به درگیر کردن خودشان در این حوزه ندارند و همین باعث میشود چیزی نظیر پروژههای کوچک عمران شهری را در دستور کار قرار دهند که هم زودتر و با صرف بودجهی کمتر به سرانجام میرسند و هم در معرض دید عموم مردم هستند و میتوانند نمود فعالیت مثبت او قلمداد شوند.
حسین سلاحورزی/ استاد دانشگاه
دیدگاهها
اين نوشته چارچوب توسعه نيافتگي لرستان را براي خاص و عام قابل فهم كرده و هشداري ملموس براي رفتارهاي سياسي ،اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي همم استانيهاست و كاملا قابل پذيرش
اما نبايد فراموش كرد عوام ناخواسته تمكين از رفتار خواص دارند و نيز وظايفي بر گردن خواص است كه تعيين مسير كنند وچون لزوما خواص و تشكيلات حقوقي مرتبط تابع دولتها نبوده و مستقلند اختيار عمل بيشتري در تعريف و تعيين مصاديق مطالبه گري دارند و استارت توسعه را بايد از مبادي اين اشخاص حقيقي و حقوقي به سطح عام گسترش داد وانتظار از أمثال دكتر سلاحورزي و تشكيلاتشان اجرائي نمودن منويات اظهار شده و مشاركت در تهيه و تدوين اسناد بالادستي است
واقعیتی بود که شما روی آن انگشت گذاشتید. ولی با توجه به عنوان بهتر میبود اگر به وضعیت موجود مدیریت کلان استان که یکی از استاندارانی هستند که مدتی نسبتا طولانی است که در لرستان خدمت کرده اند اشاره میشد.
بازم دست های پشت پرده
مقصراصلی استانداران ومدیران نیستندبلکه کم توجهی روسای جمهورووزیران ومسئولان ارشدبودندکه ازتلاش وحمایتشان برای پیشرفت وتوسعه لرستان درهمه زمینه های فرهنگی اجتماعی اقتصادی وبهداشت ودرمان وامورعمرانی نظیرعدم توسعه فرودگاه وتعدپروازهاوسهل انگاری دراحداث جاده سازی وراه آهن وکارخانه وایجاداشتغال و....کوتاهی مع الاسفی داشتندوحتی سهم اعتبارات لرستان همیشه بسیارناچیزو کم بوده شایدصحیح نباشدکه استانداران ومدیران ورامقصراصلی عقب ماندگی لرستان بدانیم همیشه نمایندگان مجلس شورای اسلامی وائمه جمعه وودیگرمسئولین محترم استان مشکلات استان لرستان ومردم وجوانان راگوشزدکرده ومی کنندولی همیشه هم ازجانب دولت وروسای جمهورووزیران ماموردبی مهری وکم توجهی قرارگرفته ایم