آنچه در پي میخوانید درد دل کسی است که از این شهر پر کشیده و از دور دستها شهر محبوبش خرمآباد را نظارهگر است.
نه در معرض انتخاب است و نه میتواند برای شهرش انتخاب کند چون متأسفانه در خرمآباد سکونت ندارد، اما از سر عللاقهای که به دیارش دارد مايل است حسرتی که از حسرتهای مردمش میخورد را بازگو کند، شاید با هم بتوانیم گرهای از کلاف سر در گم انتخابهای گذشته بگشاید:
اهالي سرزمین من؛ مردمانی دانا و خردمند هستند، كساني که با بررسی تاریخ میتوان هم ثبات سیاسی 900 سالۀ دورۀ اتابکانشان را دید، هم هنر هنرمندانۀ مفرغیشان را ستود و هم اندیشهی اقتصادی شان را در عظمت کلماکرهها نگریست.
در عظمت مردمان سرزمین من همان بس که دیارشان بهشت پیش از تاریخ بوده است و سرزمینشان مهد تمدن و حیات بشری در دورهای بلند از تاریخ. آوای خردمندیشان را در تبلور اندیشهی اندیشمندان تاریخ سازش میتوان دید. بزرگی و صفا و صمیمتشان را میتوان در فرهیختگی قوم لر و آزادگی و مردانگیاش ستود.
اینها را نگفتم که دست در جیب خالی کنم و گوشتان را از شعار پر کنم. اینها را ذكر كردم چون میخواستم به خودم و شما یکبار دیگر گوشزد کنم که ما مردمانی «بزرگ» هستیم و «هوشمندی» مان ثابت شده است.
بله، اینها را همهمان خوب میدانیم؛ اما نمیدانیم چرا امروز گرفتار تضادها شدهایم. چرا خروجی چنین عظمتهایی امروز قابل لمس نیست؟! چه بلایی بر سر ما آمده است که با تمام توانمندیهایمان، مثل مردمی ناتوان، در محروميت ناتوانی دست و پا میزنیم؟! هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد که این همه دلگرفتگی خروجی آن همه دلپذیری باشد! این همه عظمت گواهی برای نزدیک شدن به سعادت است؛ اما هر روز از سعادت دورتر میشویم! و امروز این تضادها به دردی کهنه مبدل شدهاند؛ دردی که که مردمان سرزمین من با «حسرت» آن را بیان میکنند، حسرتهایی که خودمان باید برایشان نسخۀ درمانیِ جدیدی بنویسیم.
یکی از این حسرتها حسرتی است که کلیدواژه انتخابهای مردم خرمآباد در ادوار گذشته مجلس شورای اسلامی شده است! همیشه خصوصاً در مرکز استان، چند صباحی پس از انتخابات حسرتها بالا می گیرد؛ آنچنان بالا که در دور بعدی انتخابات معمولا همان نمایندهای که با 80 درصد آراء، منتخب مردم شده است با 8 درصد در انتهای جدول انتخابی مردم قرار میگیرد و این یعنی پشیمانی و اشک حسرت از انتخاب دیروز ...
همیشه حسرت خوردهایم که ای وای بر من! چرا انتخابمان هوشمندانه نبود؟! چرا نتوانستیم کسی را انتخاب کنیم که اگر نتوانست دردی از دردهایمان کم کند، حداقل تسکینی بر آلاممان باشد و هزار و چند صد چرای دیگر که هر کدامشان خود دریایی از اشک حسرت بر ما خواهند بارید! چرا که هر چه هست، دسترنج کاشت خودمان است؛ این را حداقل باید مردمان دیار ما که اهل کشاورزی هستند و با کاشت، داشت و برداشت خوب آشنا هستند بهتر بدانند.
به راستی چرا ما خرسندی بلندمدت برداشت را به لحظههای کوتاهی از خوردن گندم برشته عوض میکنیم؟ یا لااقل تا امروز در اکثر موارد اینگونه بودهایم و با انتخابهایی از سر احساس و غلیان موجها دست به انتخاب زدهایم؟ و البته تکرار اشتباه، اشتباهی نابخشودنی برای من و شماست.
مردمان سرزمین من باید حافظۀ تاریخیشان را تقویت کنند و گذشتهها و انتخابهای گذشته را به یاد بیاورند. مردم سرزمین من نباید قربانی تعهدهای کورکورانه شوند؛ تعهد به پُستی که شهرشان را به پَستی میکشاند! تعهد به طایفهای که توسعه را میمیراند! تعهد به راهنماياني که رهرو را به بیراهه میبرند! تعهد به رودربایسیهایی که در مقابل خدمت به خودمان میایستند! تعهد به رفاقتهایی که نارفیق جامعه میشوند و هزار و چند تعهد خودساختهای که ای کاش هیچگاه ساخته نمیشدند.
تنها نسخهی درد کهنهی مردم شهرم، تعهد به «تعهد هوشمندانه» است و در این راه تنها سد مقابل حسرتهای دیروز، انتخاب هوشیارانه است. آری، ما باید حافظۀ تاریخیمان را تقویت کنیم. اگر چه عمدۀ فرهنگ و ادبیاتمان شفاهی است اما به سند کاغذی و امضا اعتقاد راسخ داریم. پس شایسته است که این تعهد را با «جوهر هوشیاری» بر گوشۀ کتاب تاریخ متعالی دیارمان بنویسیم: ما هوشیاریم!
ارسال کننده: علياكبر خرمآبادي
دیدگاهها