مصطفی رباطی/ پایگاه خبری یافته
در ۳۷ سال سلطنت پهلوی دوم ( شهریور ۱۳۲۰ تا بهمن ۱۳۵۷ ) رویدادهای مهمی نظیر اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم، عدم خروج نیروهای شوروی از کشور، غائله جمهوریهای خودمختار کردستان و آذربایجان، جدا شدن بحرین از ایران و... رخ داد؛ ولی هیچ کدام به اندازه کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بازتاب داخلی و بینالمللی نداشته است. با این که ۶۹ سال از این واقعه گذشته اما هم چنان چگونگی وقوع آن در محافل سیاسی، دانشگاهی و نشریات مختلف بحث و روایت میشود و تاکنون صدها و بلکه هزاران مقاله، یادداشت، پایاننامه و کتاب در مورد این رویداد تاریخ معاصر کشور نوشته و چاپ شده است.
سلطنت طلبها که امروزه در فضای مجازی و رسانهای بیش از گذشته فعال شدهاند و به دنبال تطهیر چهره پهلوی دوم هستند، هم چنان از این کودتا به عنوان "قیام ملی" یاد میکنند! در حالی که بارها آمریکاییها و انگلیسیها بر نقش خود در سقوط دکتر مصدق صحه گذاشتهاند؛ هرچند آنها هنوز در قبال این کودتا که خسارات جبران ناپذیری به ملت ایران وارد کرد عذرخواهی نکردهاند!
دکتر مصدق از معدود رجال خوشنام عصر قاجار و پهلوی، از نوادگان دختری " عباس میرزا" ولیعهد فتحعلی شاه است.
از طبقه اشراف بود ولی مشی مردمی داشت و البته آدم شجاعی هم بود. در دوره انتقال قدرت از قاجار به پهلوی، در کنار نمایندگانی چون "سید حسن مدرس"، " ملک الشعرا بهار" و تنی چند از نمایندگان آن دوره، با روی کار آمدن رضاشاه مخالف میکند.
روز رایگیری، طرفداران رضاخان مجلس را احاطه میکنند، خودِ او با مرحوم مدرس درگیر میشود، ملک الشعرا بهار به طرفداری از مدرس با رضاخان گلاویز میشود، بعد از ختم این غائله، بهار از اتاق خارج میشود، ایادی رضاخان گمان میکنند از مجلس خارج شده، در این هنگام شخصی به نام " واعظ قزوینی " روزنامهنگار و صاحب امتیاز روزنامه "نصیحت" برای رفع توقیف نشریهاش به مجلس مراجعه میکند، واعظ از بخت بد، شبیه بهار و بلند قد بوده، طرفداران رضاخان گمان میکنند او بهار است، تیری به او شلیک میکنند، واعظ به زمین میافتد، پسر پهلوان یزدی بزرگ که از نوچههای رضاخان بوده بالای سر واعظ نیمه جان میرسد و سر او را با خنجر میبرد، بعد تازه میفهمند اشتباه شده و این شخص ملک الشعرا بهار نیست!
این را گفتم که بگویم مخالفت با رضاخان به این آسانی نبوده و سر نترس میخواسته، مرحوم مصدق و معدود نمایندگان مخالف رضاخان از رجال شجاع و نترس بودهاند و در آن شرایط خفقان و دیکتاتوری، به کنشگری سیاسی میپرداختهاند.
در مورد مشی سیاسی و تیپ شخصیتی مصدق مطالب زیادی گفته و نوشته شده تا جایی که روایتهای مختلفی از حضور او در دادگاه بینالمللی لاهه در دفاع از ملی شدن صنعت نفت و منافع ایران نقل شده است. این که او در هنگام ورود به دادگاه بر روی صندلی نماینده انگلیس مینشیند و هنگامی که با اعتراض طرف انگلیسی مواجه میشود، به او میگوید شما که سالهای سال است منابع ملت ایران را غارت میکنید چطور حالا حاضر نیستید، نشستن یک ایرانی بر جایتان را برای چند لحظه تحمل کنید؟!
با این شگرد، مصدق به اصطلاح جو جلسه را به نفع ایران تغییر میدهد. یا این که گفته میشود در جریان همین جلسه دادگاه، به همراهانش میگوید در حین دفاع، خودم را به بیحالی میزنم، شما در این مواقع من را به اتاق استراحت ببرید. با این حربه مصدق هم استراحت میکرده و هم از مشورت همراهان بهره میبرده است!
به این ترتیب با دفاع تمام عیار محمد مصدق، دادگاه لاهه رای به ملی شدن صنعت نفت ایران و رد دعوای دولت انگلیس میدهد.
خود محمدرضا شاه هم درباره مصدق اظهارات عجیبی دارد، به گونهای که او را به یک کمدین تشبیه و حتی دارای ارتباط نزدیک با انگلیسیها متهم میکند.
البته پیش از این، دکتر "حسین فاطمی" وزیر خارجه دولت مصدق در هنگام بستن سفارت انگلیس و قطع رابطه با استعمار پیر، به نوعی جواب شاه را داده است. مرحوم فاطمی گفته بود: " با وجود دربار، انگلستان نیاز به سفارت ندارد. " حسین فاطمی تنها کسی است که در تاریخ طولانی روابط ایران و انگلیس، سفارت این کشور را تعطیل کرد و البته تاوانش را هم داد.
شاه در صفحههای ۱۲۳ و ۱۲۴ کتاب " پاسخ به تاریخ" در باره مصدق میگوید: " مصدق سخنرانی زبر دست بود که قضاوت در مورد او به عنوان یک سیاستمدار چندان آسان نیست. زیرا همیشه بین رفتار و گفتارش تناقض وجود داشت... گاه در حالتی که شادمان بود دفعتاً دچار افسردگی میشد و یا در جریان سخنرانیهای پر التهاب و هیجان انگیزش، علی رغم خاطر جمعی که نشان میداد، یک مرتبه میگریست و به حال اغماء در میآمد.
مصدق در موارد گوناگون، به دلایل سیاسی خود را به مریضی میزد و چنان نقش بازی میکرد که گویی در جریان اجرای کمدی مردگان فریاد میزند و خود را به صورت موجودی در حال مرگ جلوه میدهد[می داد] در این مورد میشد او را به « روبسپیر » [از شخصیتهای عوام فریب انقلاب فرانسه] یا « رینتسی » [سیاستمدار تندروی رمی ] و یا حتی شخصیتهای « کمدی ایتالیایی » نیز مقایسه کرد.
مصدق مطمئناً یک موجود کاملاً عقلانی به حساب نمیآمد [! ]... و من هم سرانجام به این نتیجه رسیدم که در پشت نقاب این ملی گرای جان سخت، مردی مخفی شده که ارتباطهای بسیار نزدیکی با انگلیسیها دارد... "
دکتر مصدق در ۲۸ ماه نخست وزیری با وجود مشکلات فراوان داخلی و بینالمللی فراروی دولتش، نرخ تورم را یک رقمی کرد و با اصلاحات اقتصادی که در پیش گرفت، به گفته " ابراهیم یزدی" وزیر خارجه دولت موقت مهندس بازرگان، " اقتصاد بدون نفت " را به منصه ظهور رساند و با وجود تحریم کشور، برای نخستین بار صادرات غیرنفتی در زمان مصدق از واردات پیشی گرفت.
با این حال استعمار انگلیس که برای اقتصاد خسارت دیده خود از جنگ جهانی دوم به شدت به نفت ایران نیاز داشت و کماکان به دنبال غارت منابع کشورمان بود، با هم کاری نیروهای طرفدار دربار و افرادی نظیر "شعبان بیمخ" و تعداد زیادی از الواتهای پایتخت، دولت مردمی مصدق را سرنگون کرد.
درباره چرایی موفقیت کودتای آمریکایی انگلیسی ۲۸ مرداد عوامل زیادی ذکر شده که بیان آنها خارج از حوصله این نوشتار است. اما به دو عامل اساسی داخلی و خارجی که بیشترین نقش را در پیروزی کودتا داشت، به صورت اجمالی اشاره میشود.
مهمترین عامل داخلی را میتوان مایوس کردن مردم به ویژه اقشار ملی و مذهبی جامعه از دولت و نیز ایجاد اختلاف بین آیت الله کاشانی و مصدق عنوان کرد. گفته میشود همین بدبینی و اختلاف را انگلیسیها ایجاد کردند؛ این عامل باعث اختلاف در صفوف مردم شد و آنها در ۲۸ مرداد آن چنان که باید از دولت مصدق حمایت نکردند. در صورتی که در قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۰، مردم در حمایت از مصدق جانفشانی کردند و او را به قدرت بازگرداندند.
در عرصه بینالمللی هم مهمترین دستاورد انگلیسیها، علاوه بر متقاعد کردن آمریکاییها به برکناری مصدق، با بزرگ نمایی خطر کمونیسم در ایران، آنها را وادار به همکاری برای سرنگونی دولت ملی ایران کردند و همین هم حلقه اتحاد انگلیس، آمریکا و دربار را برای سرنگونی مصدق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تکمیل کرد.
محمد مصدق در روزهای آخر عمر خود دربارهٔ حوادث سال ۳۲ میگوید: "
کمونیسم را بهانه کردهاند که نفت ما را ۱۰۰ سال دیگر هم غارت کنند. دادگاه نظامی مرا به سه سال حبس مجرد محکوم کرد که در زندان لشکر ۲ زرهی آن را تحمل کردم. روز ۱۲ مرداد ۱۳۳۵ که مدت آن خاتمه یافت به جای اینکه آزاد شوم به احمدآباد تبعید شدم... اکنون که سال ۱۳۳۹ خورشیدی هنوز تمام نشده... با این وضعیت میسازم تا عمرم به سر آید و از این زندگی خلاصی یابم. "(احمدآباد: روستایی نو در قلب تاریخ. مجله چشمانداز ایران مرداد ۱۳۸۶)
با پیروزی کودتا، بیگانگان ۲۵ سال دیگر منابع کشور را به یغما بردند؛ دولت زاهدی بر کشور حاکم و مصدق بر کنار و محاکمه شد، آیت الله کاشانی منزوی و دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه مصدق هم که شاه و چرچیل نخست وزیر وقت انگلستان کینه زیادی از او به دل داشتند با تن رنجور و زخمی تیر باران شد.
با این حال دکتر محمد مصدق به عنوان بنیانگذار سیاست "موازنه منفی" در جهان دو قطبی پس از جنگ جهانی دوم، الهام بخش سایر ملل ستم دیده برای رهایی از یوغ استعمار شد؛ کما این که پس از مدتی دولت مصر هم کانال سوئز را ملی اعلام کرد.
در سال ۱۳۴۰ خورشیدی تعدادی از رهبران کشورها نظیر جمال عبدالناصر (رئیس جمهور مصر)، جواهر لعل نهرو (نخست وزیر هند)، مارشال تیتو (رئیس جمهور یوگسلاوی) و احمد سوکارنو (رئیس جمهور اندونزی) در دوران اوج جنگ سرد، جنبش عدم تعهد را با الگو گرفتن از مشی مبارزاتی دکتر مصدق پایهگذاری کردند.
البته پیش از این در ۲۸ فروردین ۱۳۳۴ نخستین گردهمایی رهبران این جنبش در باندونگ اندونزی برگزار شد. رهبران مؤسس جنبش عدم تعهد میخواستند مصدق را به عنوان رئیس جنبش تعیین کنند که در آن موقع او در زندان بود.
به هر روی مصدق الهام بخش ملل استعمارزده و پدر معنوی جنبشی شد که هم اکنون بیش از ۱۲۰ کشور عضو آن هستند.
دکتر مصدق در جلسه هفدهم دادگاه بدویاش، در تاریخ شنبه ۷ آذر ۱۳۳۲
از عقاید مذهبیاش میگوید: " من در این دادگاه اقرار میكنم كه مسلمان و شیعه اثنی عشری هستم. مسلك من مسلك حضرت سید الشهدا است. یعنی آنجایی كه حق در كار باشد، با هر قوهای مخالفت میكنم؛ از همه چیزم میگذرم. نه زن دارم، نه پسر دارم، نه دختر دارم؛ هیچ چیز ندارم مگر وطنم را در جلو چشمم دارم.
[در این موقع دكتر مصدق به گریه افتاد].... " ('مصدق در محکمه نظامی' نوشته جلیل بزرگمهر، صفحه ۴۱۳ )
گذشته از عواملی که اشاره شد، مردم در شهرستانها اطلاع چندانی از اوضاع کشور نداشتند و با وجودی که مسئولان دولت مصدق در نقاط مختلف بر سر کار بودند، نتوانستند مردم را برای حمایت از دولت بسیج کنند، مضاف بر این افراد با سواد، کم بودند و تأثیرگذاری چندانی برای جریانسازی به نفع دولت در خارج از پایتخت نداشتند..
به همین دلیل بیشتر مردم در آن دوره تحلیل درستی از اوضاع کشور نداشته و در جریان اخبار هم نبودند. بنابراین استعمارگران با استفاده از این شرایط ضربه مهلکی به ملت ایران وارد کردند که جبران آن به این آسانیها امکانپذیر نیست. برای روشن شدن موضوع خاطرهای نقل میکنم.
روز ۲۵ مرداد که کودتا شکست خورده و شاه به ایتالیا فرار میکند، یکی از معاریف خرمآباد برای خرید گندم و سایر غلات به یکی از بخشهای اطراف شهر مراجعه میکند و میبیند که مردم در حال جشن و پایکوبی هستند، میپرسد چه شده؟ میگویند شاه فرار کرده خوشحالیم
پس از خرید غلات مورد نیاز، چند روز بعد در حین برگشت، دوباره میبیند در همان محل بساط جشن و شادی برپاست؛ سؤال میکند، یکی از مردم میگوید مصدق سرنگون شد، شاه به کشور برگشت، خوشحالیم!
۲۸ مرداد ۱۴۰۱
مصطفی رباطی
دیدگاهها