به قلم وحید حاج سعیدی: روزی پراید به شیوه نامداران و بزرگان با بزی دانا و سرد و گرم چشیده روزگار به مفاخره مشغول شد و نسنجیده گفت: «من از بسیاری جهات از تو برترم… من مرکب برزگران، کارمندان، پیشه وران، کارگران، عصاران، عطاران، بزازان، فرهنگیان و حتی برخی هنرمندانم! بنز و فورد را یارای گذراندن استانداردهای ۸۵ گانه من نیست! در کمتر از ۲۵ ثانیه میلیون ها دستگاه از من پیش فروش می شود.
در تست کرش از زانتیا بهتر جواب داده ام. با وجود من مسافرت ها چند برابر شده و با چند روز تعطیلی، جاده های شمال در قرق هم کیشان من قرار می گیرند. مدل های گوناگون من افتخار صنعت خودروسازی هستند. با وجود توقف خط تولید من تا ماه ها مرا یواشکی تولید می کردند. مافیایی از من حمایت می کند، که حتی نمایندگان مجلس و دولتمردان و وزارت صنعت در برابر آن توان رویارویی ندارند. دلار با وجود من تحقیر شده. فی المثل کسانی که سال قبل یک مدل ۱۳۱ دسته دوم از من تهیه کردند امسال ۷۲ درصد کردند!
وقتی فخر فروشی های مذبوحانه پراید تمام شد، بز به آرامی سر بلند کرد و نگاهی به درهای بدون زه و هیکل قناص و زهوار در رفته پراید افکند و گفت: «با من جَدل می کنی؟ ننگ من است با محاسنی که دارم به اراجیف و هرزه دارایی های تو پاسخ دهم»!
باری اگر به تو نیز پاسخ ندهم برایم شرمساری سنگینی است چرا که مردمان پارسی در افسانه ها و شب نشینی هایشان گفته اند که تو خودرویی هستی که در تصادفات به چند قسمت نامساوی تقسیم می شوی و گاهاً پلیس راهور در گزارش صحنه تصادف از تشخیص تعداد سرنشینان کشته شده تو عاجر مانده و تنها به عبارت خودروی پراید با حداقل یک سرنشین بسنده کرده است! در سرعت زیاد چون پر کاهی از جا کنده می شوی و چون طایفه لولیان در جاده معلق می زنی! دزدان و طراران در کسری از ثانیه ترا بریابند و ترمز ترا به اندازه افسار چهار پایی اعتبار نیست! وقتی مرا به بازار برای فروش برند، کسی بابت قیمت من خریدار را سرزنش نکند ولی هیچگاه کسی از قیمت تو راضی نیست و همگان معتقدند به یک صدم این قیمت نیرزی!
با این حال از من بشنو که با افتخار قرنهاست برای آزادگان کفش چرمینم، برای پادشاهان و محافظانشان کمربند و دستکش… از مشک من برای حمل آب در صحرا استفاده میشود. صحرانشینان سفره صبحانه را از پوست من میسازند و سفرههای بزرگ مهمانی را از گوشت من آرایش میدهند!
پادشاهان برای اصلاح سر و صورت، پوست مرا با عزت و احترام به گردن میآویزند و از جلد من نامه و طومار درست میکنند و حساب و کتاب و پیمان بر آن مینگارند! پیراهن سفید شاهانه از پشم من است و از کرک من برای کنیزان لباس میبافند! پرستندگان اهورا مزدا بر پوست من وضو گیرند. چنگ، بربط، تنبور و سایر آلات موسیقی از پوست من ساخته میشود. اکنون نیز از شیر بدون پالم من پنیر پروبیوتیک، دوغ گرمادیده، ماست پر چرب همزده، فله فرادما تهیه میکنند و از تغلیظ دوغ من کشک زرد میسازند.
مرا توان چرا در ارتفاعات و کوههای خوش آبوهوا است و از گیاهان تازه میخورم و از چشمههای آب سرد مینوشم، ولی سفر با تو در جاده کفی و هموار نیز ناگوار و حادثهساز است!
حال تو با این احوال پریشان و چهار سیلندر خطی ۸ سوپاپ و تنها سه خروار وزن، با ساختار جلوبندی ضعیف و ساده، داشبورد خشک و بیروحت، رینگ پیستون بیکیفیت، خاموش کردنهای زیاد و ناگهانی، ریپ زدن موتور، خفه کردنهای مکرر و استارت نزدنهایت با من به مفاخره برخاستهای؟! شرم بر تو و خط تولیدت باد… پراید از شنیدن این حدیث خجل شد و با سرافکندگی دور شد؛ بز نیز سرافرازانه و پیروزمندانه به کوه و صحرا روان شد!
دیدگاهها