یافته، اولین پایگاه خبری دارای مجوز در لرستان

در عصر حاضر واژه منافع ملی با وجود ابهام در مفهوم آن، جزو الفبای سیاست خارجی و نظام دیپلماسی کشورها محسوب می‌شود.
صرف‌نظر از اختلاف دیدگاه صاحب‌نظران مختلف در این خصوص که برخی آن را عینی و ملموس و برخی ذهنی و ارزشی قلمداد می‌کنند. از مجموع نظریات این استنباط حاصل می‌کردد که منافع ملی آن دسته از منافع است که دولت‌ها به‌عنوان یک مجموعه و به نمایندگی از طرف ملت‌هایشان در روابط خود با سایر دولت‌ها در پی تحقق آن هستند.
علیرغم اهمیت جایگاه منافع ملی در سیاست‌های اتخاذی دولت‌ها، این موضوع اقبال و توجه لازم را نزد حاکمان سابق ایران نداشته است. در عصر قاجار نقش حکومت صرفاً در اتخاذ یک موضع ضعیف دفاعی و انفعالی و پذیرش اراده مطلق قدرت‌های بزرگ استعماری خلاصه می‌شد و مجالی برای استقلال رأی و استفاده از توان و کارائی بالقوه ایرانی برای تنظیم روابط و سیاست‌های داخلی و خارجی فراهم نگردید؛ و لذا با توجه به تأثیر و نفوذ سیاست‌های استعماری در تنظیم و هدایت سیاست‌های کشور، اثر درخوری از استراتژی و منافع ملی ملاحظه نمی‌گردد. در دولت رضاشاه علیرغم شکل‌گیری ارتش نوین که می‌توانست زمینه‌ساز عینیت یافتن مفاهیمی همچون استراتژی، امنیت و منافع ملی باشد متأسفانه توان و ظرفیت این ساختار جدید حتی در موضوع دفاع ملی هم گره‌گشا نبود و عمدتاً بجای دفاع از مملکت در برابر بیگانگان، صرف قدرت بخشی به حکومت گردید که در جریان حمله متفقین به کشور به عینه مشاهده می‌شود.
 اتخاذ سیاست و رویکرد مثبت اقتصادی در کشور و تقابل با اعتقادات، روحیات و فرهنگ جامعه دو موضوعی بودند که قابل‌جمع نبوده و منتج به از دست رفتن پشتوانه ملی و مردمی برای حکومت بالأخص در برهه‌های حساس که حکومت به عزم و ظرفیت ملی نیاز داشت، گردید. در این شرایط، شکاف عمیق بین توان تکنولوژیک اروپا و توسعه‌نیافتگی ایران، می‌توانست با بهره‌گیری از توان افراد نخبه و کارآمد و دارای عرق ملی به حداقل ممکن برسد که به دلیل خصلت‌های ویژه رضاشاه محقق نگردید.
در این گفتار سعی بر این است تا با رویکرد بررسی گفتمان و اقدامات محمدرضا شاه پهلوی به تجزیه و تحلیل عواملی پرداخته شود که باعث گردیدند که در دوره حکومت ایشان، منافع ملی از کمترین جایگاه و توجه برخوردار شود که اهم آن‌ها متذکر می‌گردد:
 
1- محوریت آمریکا در سیاست‌های شاه: علیرغم اینکه محمدرضا شاه سعی داشت در شرایط بلوک‌بندی قدرت‌های بزرگ و در کشاکش جنگ سرد آن‌ها، تصویری از ایجاد توازن میان قدرت‌های بزرگ از طرفی و کشورهای عدم تعهد از طرف دیگر از حکومت خود به نمایش بگذارد، اتفاق‌نظر وجود دارد که ایشان تنها نقش یک دنباله‌رو و سرسپرده را ایفا نمود و روند تضعیف استقلال کشور را که از دوره قاجار شروع‌شده بود تکمیل نمود. تلاش مردم ایران برای رهایی از قید بیگانگان که در جریان ملی شدن صنعت نفت نمود عینی پیدا نموده بود با کودتای ۲۸ مرداد و شکست دولت ملی ایران و استقرار مجدد شاه خودکامه با ناکامی مواجه گردید.
از این تاریخ به بعد سیاست خارجی ایران تابعی از سیاست‌های کلان ایالات‌متحده گردید... شاه در قبال پذیرش سرسپردگی به آمریکا بیش از ۲۵ سال تحت حمایت بی‌چون و چرای آمریکا قرار گرفت و در راستای بقای حکومت خود صرفاً در چارچوب منافع استراتژیک و جهانی آمریکا عمل می‌نمود تا جائی که ژاندارمی او در منطقه خلیج‌فارس صرفاً به ابزاری برای خدمت به آمریکا و صدالبته تبدیل به عاملی برای نفرت کشورهای منطقه و تشدید احساسات ضد ایرانی در این کشورها گردید.
 
2- بلندپروازی‌های شاه: تمدن بزرگ از شعارهایی بود که بدون لحاظ نمودن شرایط آن از سوی شاه سر داده می‌شد. وی با بزرگ‌نمائی تقدس شاهان ایران باستان تا حد زیادی ذهنیت و رفتار خود را تحت تأثیر این موضوع قرار می‌داد. البته بخش ناچیزی از مردم ایران در این تمدن بزرگ جای می‌گرفتند و مابقی ملت زیر فشارهای سخت اقتصادی و اجتماعی کمر خم کرده بودند. به گفته ریچارد نیکسون شاه نه تنهادلبستگی فراوانی به پادشاهان قدیم ایران داشت بلکه به سبک امپراطوری آن‌ها زندگی می‌کرد و خود را نماینده مردم و تنها امید آن‌ها برای زندگی در بهترین شرایط می‌دانست این احساسات شاه مزید بر علت شد تا با شکل گرفتن نقش ژاندارمی او در منطقه به‌طور تمام و کمال در خدمت منافع ملی و حیاتی آمریکا قرار گیرد.
 
3-تعارض منافع رژیم با منافع جامعه: منافع ملی و منافع هیات حاکمه در سیاست‌گذاری‌های یک حکومت مقتدر باید شفاف بوده و در طول هم قرار گیرند. در کشورهایی که پایگاه اجتماعی حکومت‌ها سست است برداشت‌های حکومت و مردم از منافع ملی در تعارض قرار می‌گیرند. هدف اصلی این دولت‌ها بقای رژیم حتی به قیمت در افتادن و جنگ با مردم و سرکوب آن‌ها می‌باشد. این دولت‌ها همگونی سیاسی و اجتماعی داخلی را ایجاد نکرده‌اند یا اصلاً به چنین باوری نرسیده‌اند که سرکوب و زور عامل مهم و تعیین‌کننده در حیات سیاسی داخل کشورها نمی‌باشد. در حکومت محمدرضا پهلوی هر راهکاری که توجیه‌گر قدرت و بقای رژیم بود مورداستفاده قرار می‌گرفت که از جمله آن‌ها تداوم شیوه‌های غربی شدن، پیروی محض از سیاست‌های آمریکا و مهم‌تر از همه تقابل آشکار و بهره‌گیری از اهرم زور و سرکوب در مواجهه با مردم را می‌توان متذکر شد که البته برای توجیه این موضوع از تهدیداتی مانند ارتجاع سیاه، خطر ابرقدرت شوروی و حزب کمونیست و رادیکالیسم عربی بهره می‌بردند. وی همانند پدرش نیروهای مسلح را نه برای دفع تجاوز بیگانگان بلکه ابزاری برای تأمین امنیت داخلی می‌دانست.
 
4-شاه محوری: ذهنیت محمدرضا شاه همه چیز را در نهاد پادشاهی و به دست شاه قابل‌حل می‌دانست و با این نگرش تاج و تخت خود را سایه خدا بر زمین می دانست و تلاش می‌کرد با توسل به آن، اطاعت مردم را جلب نماید. مصداق این موضوع گفته خودشان است که هیچ‌کس نمی‌تواند مدعی شود از من به خدا نزدیک‌تر است. برجسته نمودن وجهه دینی خود مانند معجزات زندگی خود و زیارت ائمه اطهار (ع) در خواب و بیداری و معرفی خود با لفظ شاه شاهان و نماینده خدا بر روی زمین توسط شاه، با هدف توجیه مقدم شمردن سلطنت و انفکاک‌ناپذیر بودن شاه از ملت و مصالح و منافع ملی صورت می‌گرفت. این شخصی شدن قدرت مانع از تشکیل ساز و کارهای رسمی بوروکراتیک گردید که می‌توانست تا حدودی قدرت نهاد پادشاهی را محدود نماید. این خودکامگی به این منتهی شد که هیچ‌گاه اراده جمعی برای تعریف و پردازش موضوع مهم و حیاتی منافع ملی کشور، اجازه ظهور و بروز پیدا ننماید.


فریدون جودکی/ دانشجوی دکترای علوم سیاسی

دیدگاه‌ها  

#1 محمد 1399-11-17 20:26
مقاله خوبی بود. بعضی موضوعات واقدامات پهلوی برایمان جای سوال بودکه روشن شد البته خودشان ادعای خدمت به ملت و حمایت‌ از منافع ملی داشتند.
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بازگشت به بالا