لرستان امروز سفرکردهای دارد به آسمان...طبقطبق از وصف جوانمردیاش هم مات است و هم حیران...چه ماتمسرایی شده دیار شیران...فلکالأفلاک بار غم گرفته...آنجا که مهر جانان پَر گرفته...چه غوغایی است مهد دلیران... اندر دوری و فراق یاران،
کنون یازده سال است گشته او آواره و نالان...
امروز رخت سفر بربست برفت...آسمانی شد و حزنش تا ابد بر هر قلبی و هر لبی جاری ماند...
خوشا آن سرو آشنا که ره همچو حسینی پویید و چشم بر هر دنیاطلبی و فریبخوردهی مطاع چندروزهای، ببست و عاشقانه برفت...
یازده سال او ماند تا بفهماند بر چو مایی که دنیا عرصه کارزار و مزرعه آخرت است.
یازده سال بماند تا سمبل آزادی و آزادگی شود و اندر هر نفسش حکمتی را بر ملتی بسرایید...
مه و مهتاب آسمان، همو که نورِ خدا و از سلاله پاک زهرا بود، ز دیار شیران لُر سفر کرد...سفرش تجلی و تبلور عشق و صفا بود...هم عبرتی داد و هم پندی...عجب عزتی داد بر میهن و هم منزلتی...جانا که با ماندنت گرچه رنجور بودی و عاجز ز سخن گفتن و هم ز اندیشیدن...اما نقلها از زبانت جاری کردند و اندیشهها برایت شکل گرفت...تو با ایثارت منزلگه اخروی را بر عصیانگران بی مسلک نشان دادی...
ایکاش، ایکاش و ایکاش آنان که آلوده به بیت المالند ره نورِ خدا را برگزینند...ایکاش آنان که خواهان کسب زر و قدرتاند، از سیرهی این زاده زهرا عبرتی بس گیرند... و بدانند زندگی نفسی است که میآید و میرود...نفسنفسش را حسابی است و کتابی...او نور خدا بود که برای ایستادن وطن قدش خمید...اما باورش که منبعث از مکتبی الهی است هرگز نرمید...
سید جانها یازده سال است که هم هست هم نیست...بودنش فخر آفرید و اندر نبودنش اندرزها شکل گرفت و قلبها برایش جانانه تپید...
ایزدا به خون این شهید و هزاران شهید وطن، بِرهان ما را از هر تاریکی و جهلی ...به زدای زمهرت هر پسافتادگی را و بَر کَن از ریشه هر بیتدبیری و جهل خود بنیانی ...
دو دلدار و دوگل هدیه اوست زین پس به وطن...نقلی است ز لسان آن دو بدین شکل و بدین سبک...
که ما ماتمزدهایم نه از حسرت دوری یار، بلکه از هجران مهری دل فروغ که همو بود پدر تاجدار...مسلک عشق بوَدو تکرارش سخت ...جانا پدرم سرو بلندقامت دیروزم، ایثارگر راه وطنم، شهادتت مبارک...
و در آخر...
ما خون دادهایم که عزتآفرینیم...چکمهپوش و رزم دوراندیدهایم...تا بزم ملت در حماسه و رزم به ارمغان آریم... هم لباسم و تو ای همرزمم، سرو رعنای کهن دیار مفرغم...اندر غم فراق تو ما نیز محزون ماندهایم
نثار روح شهید زندهی وطن سید نور خدا موسوی صلوات
کیانوش معمر/ روزنامه نگار
دیدگاهها
می گفتند و می گفتند از شهیدان
که شهیدان را شهیدان میشناسند
ده سال سکوت ده سال حسرت نوازش فرزندان به دل مانده ده سال سایه ی سر فرزند و خانواده
عجب رسمیه رسم زمانه
عروج ملکوتی ات را گرامی میدارم
اگر چه در شهرم و زادگاهم نیستم تا دو شا دوشه هم شهریانم بدرقه ان کنم اما با دلی غمگین و حزن آلود به سوگت مینشینم
سید شفاعت شفاعت شفاعت التماس دعا
یادش گرامی
خیلی سخت هست خیلی
امیدوارم فرزندان ایشون در آینده موفق بشن و روح پدر شاد کنن؛ ما تا آخر عمر مدیون نورخدا هستیم،نه ما بلکه تمام ایران! وقتی کلیپ نوای آقای آهنگران بالای سر ایشون دیدم اشکم دراومد
کی میتونه شرایط سال های اخیر ایشون ببینه و ناراحت نشه؟ ده سال کم نیست!
تسلیت واژه ی کوچکی هست در مقابل غم خانواده عزیز موسوی، از خدا براشون آرزوی صبر دارم