وقتی میگوییم یک سرمایهگذار آمده است و یک زمین مختص یک پروژه گردشگری را که در اختیارش بوده بدون اجرای طرح یا پروژهای گردشگری، به شخص دیگری فروخته است معنیاش آن است که اصولاً سرمایهگذاری به معنی واقعی کلمه، صورت نگرفته است!
واقعیت موضوع، یک واقعیت بسیار ساده است: اگر شخصی مثلاً یک کارخانه یا پروژه ای را با قمیت ارزانتر در اختیار بگیرد و از همان ابتدای کار، درخواست تسهیلات بانکی از دولت کند نامش سرمایهگذار به معنی واقعی کلمه نیست.
سرمایهگذار، کسی است که آورده سرمایهای و مالیاش به حدی باشد که حتی به دولتها کمک کند نه اینکه از همان ابتدای واگذاری یک پروژه به او، درخواست تسهیلات بانکی از دولت نماید.
نگاهی به تجربیات سایر کشورها بیندازیم؛ ببینیم آیا در آنجاها هم معنی سرمایهگذار (مثلاً سرمایهگذار صنعتی)، همین معنی است که در گاهی مواقع در جامعه ما در عمل وجود دارد؟
سرمایهگذار کیست؟ آیا شخصی است که خودش از دولتها و بانکها استقلال مالی و قدرت مالی دارد یا شخصی است که همان ابتدای تحویل گرفتن یک پروژه، درخواست تسهیلات کلان بانکی از دولتها دارد؟ کدامیک معنی علمی و اقتصادی سرمایهگذار است؟
برای نمونه، اگر آمدیم یک هتل یا یک کارخانه یا هر پروژه دیگری را به یک شخص واگذار کردیم ابتدا باید صلاحیت فنی مجری دریافت کننده، بررسی و توانسنجی شود.
بخش عمدهای از مشکلات واگذاریها و به دنبالش، ورشکستگی طرحها، کارخانجات و پروژهها در جامعه ما، همین موضوع است: پروژهای را به شخصی واگذار میکنیم که هیچگونه تجربه و سررشتهای و سرمایهای درباره موضوع مربوطه ندارد! نامش را هم میگذاریم: حمایت از سرمایهگذاری!
در حالی که مهمترین موضوع آن است که ابتدای کار، سرمایهگذار را تعریف کنیم و ببنیم شخصی که متقاضی دریافت یک نوع واگذاری است آیا اصولاً براساس شاخصهای علم اقتصاد، به معنی واقعی کلمه، سرمایهگذار محسوب میشود یا خیر.
جالب اینکه در بخشی از موارد، او که در ظاهر اسمش سرمایهگذار است خودش از نظر مالی، آه در بساط ندارد و تازه به این فکر است که مدام از دولت و بانکها، تسهیلات بانکی دریافت کند!
این چه نوع سرمایهگذاری است که آه در بساط ندارد و همان ابتدای کار، دنبال دریافت وام از بانکهاست؟
برای نمونه، قصد داریم صنعت هتل داری را تقویت یا صنعت گردشگری را فربه کنیم؛ طبیعی است اگر از فردی میخواهیم که یک هتل بسازد او باید تجربه کاری در صنعت هتل داری و صنعت گردشگری را داشته باشد و اینکاره باشد و در گذشته کاریاش، دارای تجربههای موفق در موضوعات مربوطه باشد.
در موضوعات مرتبط با واگذاری کارخانجات هم همین گونه است؛ اگر قرار است براساس سیاست خصوصیسازی، یک کارخانه به یک شخص واگذار شود او باید تجربه و سررشته کارخانهداری مرتبط با تولیدات آن کارخانه را در گذشته داشته باشد و به معنی واقعی کلمه، سرمایهدار یا سرمایهگذار باشد (سرمایهداری صنعتی)؛ نه اینکه واگذاری به گونهای باشد که به جای اینکه سرمایهگذار از نظر مالی، مستقل از دولتها و قدرت سیاسی باشد و به دولتها کمک کند خودش دنبال این برود که از دولت وامهای مالی دریافت کرده و بعد هم تازه، مشکلات بازپرداخت تسهیلات بانکی، شروع شود و تازه مشکلی در نظام بانکی به نام عدم بازپرداخت تسهیلات بانکی و بدهکاران بزرگ بانکی، ایجاد شود!
به واقع، وقتی میخواهیم اینگونه مشکلات را رفع کنیم نباید سراغ معلولشناسی برویم بلکه بایستی سراغ علتها برویم؛ طبیعی است وقتی یک واحد تولیدی یا یک کارخانه، به شخصی واگذار بشود که هیچگونه صلاحیت فنی در قالب معنی سرمایهگذار و سرمایهدار واقعی صنعتی، نداشته باشد نتیجهاش، این خواهد شد که همان کارخانه هم بعد از مدتی، ورشکست خواهد شد و بیکاری گسترش مییابد.
دیدگاهها