بسرایید تا از ژرفای دل زمزمه کنیم:
کتاب! دردت وه جونم!
کتاب! بی تو نه مونم ...!
بنا به شرایط تحمیلی حضرت کرونا و برخی کاسبان وابستهی وطنی آن، بهندرت از خیابانهای شهر رفتوآمد میکنم.
دیروز برای دیداری ویرایشی! با آقا امین رجبیان در دفتر انتشارات پریسک پس از گذر و دریبل چند کوچه و پسکوچه، سر از میدان امام و خیابان علوی در آوردم.
پس از دقایقی رسیدم به دم در کتاب فروشی سابق پدر و فرزند فرهیخته وخردمندان خدمتگزار فرهنگی شهرمان،
فرخ یاد و نام، آقای حسین لک و آقا فضل اله لک...
این دو شریف، بیش از نیمقرن، چراغ کتاب را در این مکان فروزان نگا ه داشتند...
به یاد روزگار نهچندان دور، دل و نگاهم در پی قفسههای کتاب و نوشتافزارها بیهوده ول میگشتند!...؟
بهجای کتابفروشی شوربختانه، بنگاه معاملههای ملکی و پیتزافروشی خودنمایی و به خیالبافیهایم نه دهنکجی که «مغز کجی» میفرمودند!...؟
با افسوس گذر کردم تا به سبزهمیدان (و به سخن برخی دوستان دوران نوجوانی، سمزه میدو!) رسیدم.
بیشتر بخوانید: |
سرنوشت کتابفروشیهای خرمآباد پس از ۱۱ سال! |
به گفته بزرگان، این میدان در نزدیک به یک قرن گذشته، سیاسیترین و فرهنگیترین میدان و مکان شهر خرمآباد بود.
در شمال غرب آن، کتابفروشی فرخ یاد ماشاالله محمدی و روبروی آن، محل کار برادرش زندهیاد محمد محمدی که اوهم وجه غالب پیشهاش فرهنگی بود، قرار داشتند.
در شمال شرق میدان، دکه روزنامهفروشی پر رونق فرخ یادعاموبرفیو کمی پایینتر در پاساژ چند ده متر پایینتر از میدان، کتابفروشی زندهیاد آقای باقری قرار داشت...
در هنگامهای که «همه تن چشم گشته و خیره به دنبال» آن میدان فرهنگی میگشتم!
ناگهان صف چرخدستیهای میوه و لبو و شلغم فروشان و لوازمخانگی و ...گرداگرد میدان را تسخیر و از کتابفروشیها نشانی برجای نبود!...؟
تنها دکه عامو برفی که با پای مردی فرزند شایستهاش، در محاصرهی گارد چرخدستیها و انواع میز و زیرمیزی هاو... بسان آریو برزن، یگانه و تنها راه بر متجاوزان فرهنگی دیار شاپور خاست، بر بسته است...!
تا کی؟! نمیدانیم...!
این را خوب میدانیم،
دربارهی کتابفروشیهای دیگر میدانها و محلههای شهرمان شما سخن بگویید. هر چند با دلتنگی و افسوس و «آههایی سرد» که خود غنیمتی است!...؟
در جامعهای خردپیشه، نهتنها یک هفته، بلکه تمام واحدهای سنجش زمانها، از آن*کتاب اند.
کتاب و خرد یارتان
آبان ۱۴۰۰- عسکر موسوی
دیدگاهها
در مطالب قبل و این نوشتار یادی از مرحوم آقای رشنو در چهارراه فرهنگ سخنی به میان نیامد که ایشان نیز در نیمی از مغازه اش به کتابفروشی مشغول و نیم دیگر لوازم التحریر می فروختند . یاد همه گرامی باد .