«پدرم لُر بود، از روستای دارِ بلوط، نزدیکیِ خرمآباد در جوانی از پی کار و معاش به اهواز آمد، کارگر راهآهن بود و بعد که به سربازی رفت، در ارتش ماند و تا آخر نظامی بود. همیشه به مأموریت و مانور، و اردوهای طولانی میگذشت. و روزگارش در پادگان، غَرقِ سلاح بزرگ و کوچک، همیشه یک کُلت کالیبر ۴۵ بر کمر داشت، و من همیشه محو هیبتِ آن کُلت بودم.
پدرم مردی غیور و تنومند و باغیرت، غیر از مهربانی را برنمیتابید، زود از کوره درمیرفت و عکسالعمل نشان میداد. معروف بود به بُکسی. خوشگذران بود، تمام شهر دوستش داشتند. نام پدر بود بابامراد شمس بیرانوند و الان من هم حتماً باید قاسم شمس بیرانوند میبودم. روزی پدر به شور آمد، در خود شورش کرد و دلخوریهایش از طایفه را بهانه کرد و نامی دیگر برگزید و شد بابامراد آهنینجان و من نیز نام نیکو از پدر به ارث بردم و امروز قاسم آهنینجانم، بعدها در کتاب بُرهان قاطع اثر ابن خلف تبریزی خواندم که آهنینجان کنایه از مردمی سختجان، سختکوش و اهل مدارا با رنج و درد است.
مادرم از اصفهان بود. پدر و تبارش همه روحانی و عالِم بودند، شجرهای ریشهدار و مُحکم، به نام ابطحی. مادر تحصیلات مکتبی و حکمتی داشت، تمام عمر سرش در قرآن و به ذکر و طاعت بود. و پدرِ مادر، خط خوش داشت و به کار در دفاتر مشغول بود و به قول قُدَما میزرا بود، آسید عبدالکریم ابطحی، مورد احترام خاص و عام بود.
پدر از اهواز به اردبیل منتقل شده بود. من آنجا به دنیا آمدم. کودکی بسیار زیبا با موهای بلند و بافته تا کمر. و این شمایل جاذبه داشت برای دیگران، به مدرسه رفتم. خیلی مشکل بود. درس را از روی کتاب به فارسی میخواندیم، اما درک و فهم و سوال و جواب باید به تُرکی ادا میشد، و من بسیار کم تُرکی میدانستم. شاگردان دیگر روخوانی بلد نبودند چون فارسی نمیدانستند.
من اصلاً تمایل به درس نداشتم. فقط بازی و دعوا با همسنو سالهایم و نتیجه اینکه در همان سال اوّل مردود شدم. به همراه مادر به اهواز بازگشتیم.
دو شهر کاملاً متفاوت یکی کاملاً سنتی و دیگری در مسیر مدرن شدن و صنعت که مدام در تحول و جریان بود. شرکت نفت بسیار تأثیر داشت بر اهواز، و تفریح ما هم خیلی بیشتر بود نسبت به اردبیل. در اهواز هم کلاس اول را مردود شدم و افتان و خیزان با تجدیدی و تکنمره و مردودی، عاقبت کارنامهی نُهم را گرفتم و دیگر پا به مدرسه نگذاشتم. اتفاقی با کتابخانهی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آشنا شدم. کتاب، موسیقی، ادبیات، سینما و... همه در دسترس بودند. بیست سالم که شد آنچه از ادبیات جهان به فارسی ترجمه شد خوانده بودم. تئاتر ایران را، از آخوندزاده تا بیضایی و رادی و ساعدی تا عباس نعلبندیان خوانده بودم و تعدادی را هم به اجراهای قوی از جعفر والی، علی نصیریان و پرویز فنیزاده و حمید سمندریان دیده بودم. برشت و بکت و یونسکو را خوانده بودم تا پیتر هانتکه و البته گنجینهی بزرگ شکسپیر، اورپید، سوفکل را.
عاشق رُمان بودم، رُومن رولان، سروانتس، تولستوی، داستایوفسکی، تورگنیف، تا فاکنر و همینگوی و فیتز جرالد و هرمان ملویل. بزرگ علوی، ساعدی، هدایت، احمد محمود، دولتآبادی و خاصه ابراهیم گلستان و بهرام صادقی عزیز و بزرگوار. و دو بال دیگر داشتم برای پرواز، سینما، و موسیقی. به صورت مُداوم موسیقی پاپ، جَز و راک گوش میکردم و بعدها موسیقی کلاسیک. به موسیقی ایرانی هیچ علاقهای نداشتم. عاشق سینمای جان فورد، بودم همچنین هوارد هاوکز، اورسن ولز، و بعدها، فرانسیس فورد کاپولا، و سام پکینپا.
اینها بستر شنای من بودند. امّا با همهی این علاقهها قرار بود شاعر باشم، و شدم.
اوّلین شعرم را کاظم سادات اِشکوری چاپ کرد و من رسماً پذیرفتم که شاعرم. سال هزار و سیصد و شصت و چهار بود. و امروز سی و پنج سال است که درگیرم با شعر، فقط شعر...»
◾️«شاعر پارهوقت نبودم» به قلم قاسم آهنینجان.
وزن دنیا در شمارهی هشتم خود و در بخش «یاد بعضی نفرات» پروندهای را به شعر و زندگی قاسم آهنین جان اختصاص داده است.
◾️قاسم آهنینجان سهشنبه ۱۴اردیبهشت 1400 درگذشت. یادش گرامی🌱
قاسم آهنینجان کیست؟
قاسم آهنینجان، شاعر خوزستانی، شامگاه سهشنبه ۱۴ اردیبهشتماه، در سن ۶۳ سالگی دارفانی را وداع گفت.
او که متولد سال ۱۳۳۷ در اردبیل بود، از نوجوانی در شهر اهواز زندگی میکرد. او فعالیتهای هنری خود را از دهه ۶۰ با حضور در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آغاز کرد.
آهنینجان علاوه بر شعر، در حوزه ترجمه، نقد ادبی و فیلمسازی نیز فعال بود. «ذکر خوابهای بلوط» اولین اثر ادبی این شاعر است که در سال ۷۲ منتشر شد. از دیگر آثار او میتوان به «شاعر مرگ خویش میداند»، «خون و اشراق بر ارغوان جوشنها»، «بخت تاریک در آفاق بنفشه و پروانه»، «گلی برای غریبان تا همیشه»، «برق رگها بر پولاد دریا»، «سوسن خاموش بهوقت فراق»، «عطر غریب غزال مشرقها»، «شاخه یاس به شام خرابات»، «لمعات خون» و «کودکیها در شب سقاخانه» اشاره کرد.
اردبیل – بیله سوار – پارس آباد – خلخال – شهرستان سرعین – کوثر – گرمی – مشگین شهر – نمین – نیر – ارومیه – اشنویه – بوکان – پلدشت – پیرانشهر – تکاب – چالدران – چایپاره – خوی – سردشت – سلماس – شاهین دژ – شوط – ماکو – مهاباد – میاندوآب – نقده – تهران – آران و بیدگل – اردستان – اصفهان – برخوار – بوئین میاندشت – تیران و کرون – چادگان – سمیرم – شاهین شهر و میمه – شهرضا – فریدن – فریدونشهر – فلاورجان – استان آذربایجان غربی – استان آذربایجان شرقی – استان اصفهان – استان قم – استان یزد – استان همدان – استان هرمزگان – استان مرکزی – استان مازندران – استان لرستان – استان گیلان – استان گلستان – استان کرمانشاه – استان کرمان – استان کردستان – استان قم – استان قزوین – استان فارس – استان سمنان – استان زنجان – استان بوشهر – استان تهران – استان البرز – استان خراسان جنوبی – استان خراسان رضوی – استان خراسان شمالی – استان اردبیل – استان ایلام – شهرستان اسلامشهر – شهرستان پاکدشت – شهرستان پیشوا – شهرستان تهران – شهرستان دماوند – شهرستان رباط کریم – شهرستان ری – شهرستان شمیرانات – شهرستان شهریار – شهرستان فیروز کوه – شهرستان قدس – شهرستان قرچک – شهرستان ملارد – شهرستان ورامین – شهرستان آباده – شهرستان ارسنجان – شهرستان استهبان – شهرستان اقلید – شهرستان بوانات – شهرستان پاسارگاد – شهرستان جهرم – شهرستان خرامه – شهرستان خرم بید – شهرستان خنج – شهرستان داراب – شهرستان رستم – شهرستان زرین دشت – شهرستان سپیدان – شهرستان سروستان – شهرستان شیراز – شهرستان فراشبند – شهرستان لامرد – شهرستان مرودشت – شهرستان ممسنی – شهرستان مهر – شهرستان نی ریز – شهرستان سمیرم
دیدگاهها