انسان موجودی است اجتماعی که دارای ابعاد روحی متفاوتی هست به طوریکه یک بعد آن را "لجن "و بعد دیگرش را "روح خدایی" تشکیل داده اگر این دو بعد با هم هماهنگ باشند انسان را به پرواز درآورده و به خداگونگی میرساند. ولی اگر یک بعد از آن مورد غفلت و بیتوجهی واقع شود انسان را تک بعدی و بیارزش میکند و آدمی را از جامعیت میاندازد و به تعلقات زمینی میچسباند و از هر چارپایی پستتر و مخربتر میشود و یا در لاهوت رویایی و آرمانهای بیپایه میکشاند و از واقعیتهای زندگی دور و ناآگاه میگرداند:
موسی و فرعون در هستی توست
این دو خصم را باید باز جست
و امام حسین سمبل و نشانه بارز و ممتازی است از جمیع جهات که با وجود ویژگیها و خصائص بزرگ و ارزشمندی که از آن برخوردار است نسبت به درد و آلام توده مردم و ظلم، ستمی که بر آنان میرود بی توجه نیست و به یقین باور دارد که <کلکم راعه وکلکم مسوول عنه رعیته> در شرایطی که قدرت حاکم با ابزارهای تبلیغاتی و فریبدهنده ذهن و عقل و اندیشه مردم را مسخ و به یغما برده و با سرکوب و ارعاب هرگونه آگاه شدن و اندیشیدن درست را برمردم بسته و کسی نمیتواند به گونهای دیگر بیندیشد و هر چیزی جز آنکه حکومت میخواهد، فقط بدانند و در زمانهای که مردم را محکوم و دستبسته مشیت پروردگار و قضا و قدر میدانند و هرگونه بحث، استدلال و تفکر ، تعقل انسان را به شلاق و زندان و کشته شدن پاسخ میدهند.
در این شرایط خفقان آور و سرکوب یزیدیان، آیا موعظه و ارشاد و کار فرهنگی کارساز و راهگشاست؟ و میتواند اثری داشته باشد و حکومت بر پایه زر و زور و تزویر امویان را وادار به عقبنشینی نماید.
با توجه به این شرایط است که امام حسین باید به رسالت و مسوولیت اجتماعی و سیاسی خویش در برابر مردم و تاریخ پاسخ دهد و به صراحت اعلام میدارد که هدف من امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح دین جَدم میباشد.
اما نه امر به معروف لسانی و مشغول ساختن ذهن مردم به مسائل فرعی که کار از نصیحت و موعظه گذشته و باید در عمل اقدام کرد و امام حسین که پرورش یافته مکتب سرخ شهادت است به خوبی میداند که برای ریشه کردن این ریشه خبیثه که به ناحق و دغلبازانه در صدد جا انداختن خود به عنوان اساس و واقعیت دین در نزد مردم است باید کاری کرد و برای رهایی و افشای ماهیت فاسد یزید و دستگاه حکومتیاش و پاسداشت ارزشهای اخلاقی و انسانی اینچنین خود را فدا مینماید.
و عاشورا خود سند زندهای است از این واقعیت و رویارویی جبهه حق و باطل؛ که چگونه امام حسین با همه هستیاش به قربانگاه میرود و حکومت جورپرور امویان را به لرزه درآورد و رسوای تاریخ نمود.
و بر این باور نادرست خط بطلان کشید که سیاهی لشگر در برابر اراده و عزم عدالتخواهی و حق خواهی او محکوم به شکست است و این واقعیت مسجل تاریخی است که ظالمان و قداره بندان محکومان و شکست خوردگان در پیشگاه تاریخاند.
محسن رستمی
دیدگاهها