امروز
آنقدر دلتنگم
که میدانم
اگر برگی از روی صدایم
عبور کند
تمام درختها
سر به بیابان میگذارند
نوشتن یا گفتن از استاد حمید ایزدپناه آسان نیست؛ باید وجب به وجب نقطه به نقطه خاک پهناور لرستان عزیز را درنوردی تا رد گامهای نوجوانی، جوانی و میانسالی این تلاشگر عرصهی هنر را در شکلی جستجو کنی.
باید سینهخیز بروی بر سینهی صخرهها تا پیشانی کوهها، بروی در دل تاریک غارها و اولین حرارت نوازشگر دستهای مهربان استاد را بر خطوط و نقش و نگارها بعد از 12 هزار سال حس کنی، نقش و نگارهایی که گم شده بودند در هزارتوی تاریخ و منتظر مردی مردستان که موزه بر پای برکشد به جستجویشان و جهان را از شکوه کشف خود به وجد آورد از غرور لرستان و مهری پر رنگ به اندازهی عظمت ایران اسلامی و عزیز بر افتخارات تاریخ دیرینهی لرستان سند بزند.
استاد حمید ایزدپناه عاشق دلسوختهی شهر و دیارش بود و این را بارها گفته بود که لرستان تکهای از پیکر ایران بزرگ است و همین شوریدهواری او را چه سفرها برد تا دورترین نقطهی لرستان و چه رنجها بر جان بیقرارش، او غرق میشد در آنچه که دل را به تپیدنی عاشقانه میبرد او تاریخ و جغرافیای زرین و بزرگ قوم کهن لرستان بود.
حالا او میآید به سرزمین ابا و اجدادیاش، میان خویشاوندانش، عموزادههایش، خواهرزادههایش، برادرها و خواهرهایش که تمامی مردم خونگرم لرستاناند، او میآید تا برای همیشه در خاکی بخوابد که سالهای سال به کاویدن آن در جستجوی نشانی حتی کوچک از اقوام لر شوق را بر دستهایش گره زده بود.
او عمری در کلمه زیست و کلمه را در شعر زیست، کلمه را در نوای موسیقی زیست، در فرهنگ و آدابورسوم مردم زیست و حاصل این زیستن بیش از نیم قرن تلاش فرهنگی نزدیک به 40 اثر ارزشمند که گنجی گرانبهاست و پر از نشانیهای دقیق برای آنان که دلی شوریده و قلبی تپنده برای لرستان دارند.
جدا از آگاهی وسیع در حوزهی تحقیق و گردآوری فولکلور لرستان و تدوین کتاب عظیم جغرافیای تاریخی لرستان که گمانم به چاپ پانزدهم هم رسیده یا بیشتر و همچنین کتاب لغت لری و دهها اثر دیگر به جرات باید گفت از اولین غزلسرایان به لهجهی لری با مضامین نو و سرشار از عاطفه و خیال بوده که هنوز هم زیباتر از آنها نشنیدهام:
کاشکی که عشق دوسن حاشا بکردیمه تا طوق غم دگردن دل وا بکردیمه
کاشکی دچاه سینه میمن یوسف دلم تا راحتش دجور زلیخا بکردیمه
یا: دل ار دل فقیر منو چش چشه تونه هر جا چشت رو ه دل مه وا چش تونه
یا: چی آهو رم نکو که نکه رم دمه دلم سایه که حا دپشت سرت ودل منه
یا: اور غمت داشک چشم سا نمیکنه کاشکی که چتر زلف تونه وا بکردیمه
امروز کمانچه سوز سرمای زمستان را میزند و دهل آنقدر بر دل دردمندش میکوبد تا پارهپاره شود و سرنا دهان به سمت کوه و دشت گرفته تا از گلوی سوختهاش روح پرستویی پر بکشد در آسمان کودکیاش.
آه تابوت و سنگینی کلمات و دهاندریدهی خاک چه نمای غمانگیزی دارید، ای خاک شقایقی در پشت پلکهایت میخوابد عزیزش بدار او نزد خدای بزرگ از خادمین مردم است و خود بارها گفته است در این راه دشوار تنها یارو یاورم خداوند بوده است، خدایا رحمت و مغفرت بیکرانت را نصیبش نما، آمین.
نمیدانم به چه کسانی تسلیت بگوییم ابتدا به همسرش(خانم پروانه رمضاني) که عمری او را همراهی نمود تا این بار سنگین عشق را و این میراث گرانبها را به منزل مقصود رساند و به جامعهی هنری لرستان تسلیت نمیگوییم که خود صاحبان این مصیبت هستند.
روحش شاد و یادش گرامی باد
نمیدانم به چه کسانی تسلیت بگوییم ابتدا به همسرش(خانم پروانه رمضاني) که عمری او را همراهی نمود تا این بار سنگین عشق را و این میراث گرانبها را به منزل مقصود رساند و به جامعهی هنری لرستان تسلیت نمیگوییم که خود صاحبان این مصیبت هستند.
روحش شاد و یادش گرامی باد
هوشنگ رئوف
شاعر لرستانی
شاعر لرستانی
*توضیح عکس: تصویر مربوط به 3 سال قبل است، "نصرت درویشی" فعال فرهنگی اهل خرمآباد تماس گرفت و گفت: استاد میخواهد دیداری با شما داشته باشد؛ گویا ایشان آدرس منزل میخواست.
شرم سراسر وجودم را فرا گرفت؛ گفتم: بگوید هر کجا باشد من به دستبوس ایشان میروم؛ درویشی گفت: خودش دوست دارد که بیاید.
آمد لحظههایی در آغوش هم گریستیم و بعد نشستیم؛ او از چاپ مجدد کارهایش گفت و بحث بر شعر کشیده شد؛ من از تک بیتهای لری گفتم و چند باز سرایی برایش خواندم و تاکید نمود که حتمن این کار به انجام برسانم. قول دادم ولی هنوز به عهد خودم وفا ننمودهام.
عکس، ایشان را در حال خواندن شعر (لرسو) نشان میدهد. یادش گرامی
دیدگاهها
تسلیت میگم روحش شاد
درود به روح استاد "حمید ایزدپناه" نویسنده و شاعری متبحر، پژوهشگری خستگیناپذیر و باستانشناسی دلسوز...
ایشان با خوشمشربی همیشگیاش، با شور و شوق خردمندانه و روشنفکرانهاش و به ویژه با نقش بیبدیلش در شکوفایی فرهنگ و هنر لرستان، هماره نامش بر تارک فرهنگ و هنر سرزمین بلوط و مفرغ همچون خورشیدی تابناک می درخشد....
روحش شاد / راهش پر رهرو
که تفریط هم ناپسنداست در عیبجویی اززندگان.
چه خوب بود همه ماعدالت رادر قضاوت رفتار همگان
رعایت میکردیم تاعذاب وجدان مارا به زیاده روی در
تعریف از رفتگان وادار نکند. چه خوب بود...
ای دریغ و افسوس همیشگی
تا نگاه می کنی وقت رفتن است
و ناگهان چقدر زود دیر می شود...
روح این بزرگ مرد شاد.
تاسف میخورم برای برخی افراد که تاب تحمل تسلیت وتعزیت مردم را در رثای بزرگ مردی همچون ایزدپناه راندارند.
فعالیتها و تلاش مداوم او را در چند سطر به اختصار میتوان برشمرد همو بود که در سالهای دهه چهل شناسنامه قوم لر را از زیر خاک و غبار قرنها و هزاره ها بیرون آورد
ناله ها و سوزها و سازها و صدا و کلام و موسیقی و حتی هنرمندان بزرگ اما مهجور مانده مردمان لر را نیز به همه بازشناساند.
او فرزند بر حق مردم اش بود سزاورای اش را میتوان در میان اندوه و ماتم و غم از دست دادنش فهمید.
حمید ایزدپناه درگذشت اما مردمش تاریخش و آرزوهایش هرگز نخواند مرد و در گذر زمان همواره جاری و مانا خواهد ماند.
کسانی که درخلوت او شعرهایش را شنیده اند
میدانند چه تفاوتی در ادراک و فهم شعر زنده یاد استاد ایزد پناه وجود دارد
به درست ترین شکل و لحن شعر را به شنونده منتقل میکرد
دریغ از رفتن او.....
روحش شاد و یادش گرامی باد.