رشد زندگی شهرنشینی و گسترش آن پدیدهای است که امروزه در تمامی جوامع انسانی وجود دارد و بسیاری از مردم برای حصول و دستیابی به زندگی بهتر و راحتتر، استفاده از امکانات بیشتر به سمت شهرها و حتی کلانشهرها هجوم آورده و سکونت در شهر را برمیگزینند.
شهرها از دیرباز تاکنون دارای کارکردهایی با مشخصههایی خاص بودهاند و هیچگاه زندگی در شهر با روستا که دارای سبقه ای کاملا سنتی و بسیار ابتدایی هست قابل قیاس نیست درحالیکه در شهر وضعیت کاملاً فرق دارد و الزامات و چارچوبهای بدیع را در جهت زندگی در آن میطلبد.
اساساً فرد چون بهعنوان شهروند محسوب میشود و ماهیانه و یا سالیانه مالیاتهایی بهطور مستقیم و غیرمستقیم پرداخت میکند انتظار میرود که خدمات و امکاناتی که در فضای شهری در جهت آسایش و رفاه مردم اختصاص میگردد در حد مناسب و استانداردهای زندگی در محیط شهری باشد.
همانطور که میدانیم در جوامع درحالتوسعه، ساختار و شاکله محیطهای شهری از افراد و گروهها و جمعیتهایی شکل میگیرد که دارای خردهفرهنگها و باورها و اعتقادات خاصی به لحاظ فکری و فرهنگی در محیط پیرامونی خود هستند و همان باورها را بعضاً در قالب رفتار اجتماعی در محیط پیرامونی خویش ابراز میدارند و البته رفتار فردی هر کس میتواند تابع عوامل مختلفی از جمله سطح تحصیلات، طبقه اجتماعی و درآمدی و محیط خانوادگی فرد باشد که به شدت میتواند در فرایند نهایی فرهنگ شهرنشینی مؤثر و دخیل باشد.
اولین مؤلفه و گزاره بسیار مهم در برداشت از یک محیط شهری مسئله امنیت و سطح آرامش موجود در آن به لحاظ روانی است که میتواند نقشی بسیار مهم و حیاتی در کارکردهای زندگی شهری داشته باشد بدون شک زیست و کنش تعامل برانگیز فرد در هر محیطی چه در یک محیط کوچک همچون خانواده و یا در اضلاع بزرگتر آن محیط اجتماع الزامات و شرایط خاص خود را میطلبد ازجمله بحث فرهنگ تعامل با محیط پیرامونی است که فرد از یک نوع آمادگی نسبی در فرایند رابطهای دوسویه برخوردار باشد که در محیطی کاملاً آرام و به دور از تنش و تعامل آمیز با دیگر افراد جامعه رفتار و برخورد نماید.
بدون شک رفتار شهروندان و بازخورد مثبت آن در محیطهای شهری تحت تأثیر عوامل مختلفی است که نباید از آن غافل بود ازجمله میتوان به مسئولیتها و وظایف دستگاهها و سازمانهای مختلف شهری و فرهنگی اشاره کرد که نقش بسزایی در فرایند پدیده شهرنشین شدن افراد و احترام به جامعه و قوانین موجود آن بر عهدهدارند که باید حتماً در این جهت فعال و کوشا باشند.
انسان به لحاظ فردی همواره از گذشته تاکنون چه آن موقع که در محیطهای کاملاً بدوی و ابتدایی بوده و چه امروزه که در شهرهای بزرگ سکنی گزیده هیچ موقع از یادگرفتن و آموزش در متن زندگی به دور نبوده و از اثرات مثبت آن در روند زندگی جمعی خویش بهره لازم را برده و در این جهت اهتمام ویژهای نسبت به این امور از خود نشان داده است.
بنابراین در سایه آموزش و ترویج مهارتهای مختلف زندگی بهویژه در سنین پایین و امید به نهادینه شدن آن در فرد میتوان محورهای یک جامعه پویا و در حال رشد را در طراحی اینگونه روشها و سیاستهای فرهنگی در درازمدت با اثرات مثبت پیشبینی کرد.
وجود انجمنها، تشکلها و سازمانهای مردمنهاد در ساختارهای محیط شهری نیز میتواند در نظم دهی و سازماندهی کردن مردم بهویژه افراد داوطلب که از توانمندیهای مختلف و دغدغه مندی نسبت به محیط جامعه خویش برخوردار هستند بکار گرفته شود که استفاده از این فرصتها مستلزم آن است که شرایط و فضای شکلگیری اینگونه تشکلها در بستر عملی فراهم باشد.
خلاصه در جهت برخوردار شدن از یک اجتماع فرهنگ محور هیچگاه نباید از امر مهم و اساسی «آموزش» غافل بود و باور داشت که ذات انسان بر محور دانایی و عقلانیت است بهویژه در این عصر و زمانه که آن را بهدرستی عصر دانایی محوری نام نهادهاند و جامعهای موفق و سربلند خواهد بود که از ابزارهای نوین در جهت زیستی مطلوب و شایسته استفاده نماید.
بهزاد رضوانی
دیدگاهها
بسیار شیوا و دقیق تحلیل و بیان کردید.
در ادامه نکات ارزنده شما قابل عرض است که آموزش و پرورش به عنوان نهاد محوری در امر آموزش باید برای ارتقای دانش اجتماعی معلمان و کمک به اجرای روش های نوین این گونه آموزشها و در درجه اول ایجاد رغبت در ایشان (خود معلمان) برای مشارکت و حس مسئولیت در رفع نا هنجاری های اجتماعی برنامه های مدون و قابل اجرا داشته باشد.
همچنین از نقش و قدرت اثر گذاری نهاد های دیگر چون شهرداری و مدیریت شهری و شاید هم مجموعه های مذهبی و مساجد نباید غافل بود .
مسئولیت یک روحانی در مسجد و یا معلمی در مدرسه و یا مدیری در مدیریت شهری فقط امور روزمره و روتین شان نباید باشد و اگر کودکی با گرایش های ناهنجار گونه در حوزه دید ایشان بود باید بدانند که شاید نجات آن کودک شاید در آینده نجات یک خانواده و یک محله و یک جامعه از ناهنجاری های اجتماعی خواهد بود .