" بيكاری و تورم بايد كاهش يابند، فساد باید ریشهکن شود، صادرات باید توسعه پیدا کند، از وابستگی بودجه به درآمد نفت باید کاسته شود".
همواره از این سنخ گزارهها و اهداف كاملاً بدیهی كه امروزه حتی بچههای مدرسهای هم قادرند فهرستي بلندبالا از آنها را ارائه دهند، از زبان مسئولان فراوان میشنویم، اما علیرغم حجم انبوه این لفاظی های بدیهی، نتیجهای عملی از اهداف و برنامهها حاصل نمیشود بماند که هر روز از این اهداف دورتر و دورتر هم میشویم.
چرا از این کوه عظیم بدیهیات گوئی حتی موشی هم زاده نمیشود؟!. جواب ساده است، عملی شدن این بدیهیات، الزاماتی دارد که مسئولان ما به دلایلی که خودشان بهتر میدانند است خیلی خود را ملزم به آنها نمیدانند.
كاهش تورم و بيكاري الزاماتی مثل، ثبات اقتصادي، بهبود فضاي كسب و كار، امكان دسترسي آسان به منابع مالي داخلي و خارجي، افزایش تولید، اتخاذ سیاستهای پولي و مالي علمی و امنیت اقتصادی دارد. مبارزه با فساد الزاماتي اساسی و غیرقابلاجتناب مثل وجود فضاي رقابتي در اقتصاد، دولت كوچك، قوه قضائيه مستقل و رسانههای آزاد دارد. الزامات توسعه صادرات، تعامل گسترده و با ثبات با دنیای خارج و دور انداختن استراتژی خودکفائی (بخوانید خود ویرانگری) است، الزامات کاهش وابستگی بودجه به درآمد نفتی، توسعه بخش خصوصی، استفاده از ظرفیتهای ترانزیت، نفت، گاز، کالا، مسافر، توریسیم، سرمایهگذاری خارجی، سرمایه و توان تخصصی ایرانیان ساکن خارج، دسترسی به منابع سیستم مالی بینالمللی و غیره است.
مثالهای بالا مواردی محدود، اما عینی از مشکلات مزمن و بهظاهر لاینحل دهها ساله ما هستند که همواره میخواهیم با حرف درمانی بر آنها غلبه کنیم، ولی بههیچروی ملزم به الزامات حداقلی آنها نیستیم. مثلاً يكي از الزامات رقابتي كردن اقتصاد، دست كشيدن از تقسیمبندی ملت به دوگانه خودي - غیرخودی است، آيا مسئولان محترم ما حاضرند از اين امر مقدس دست بكشند؟ بر اساس تجارب گذشته و شواهد موجود اين تقسیمبندی از خطوط قرمز محسوب شده عبور از آن ممكن نيست، پس به همين يك دليل هم كه شده رقابتي شدن اقتصاد غیرممکن است.
برای برونرفت از این دور باطل تعیین هدف و ملزم نبودن به الزامات رسیدن به آن سه راه حل به ذهن نگارنده میرسد. اول، مسئولان بعد از کسب اینهمه تجربه پرهزینه و شکستخورده بالاخره بپذیرند رسیدن به هر هدفی الزامات اجتنابناپذیر خود را دارد و خود را ملزم به الزامات برنامهها و اهدافشان کنند. دوم، اگر به راه اول گردن نمینهند صادقانه به مردم بگویند بنا بر مصالحی که ما تشخیص میدهیم، صلاح نیست این الزامات را رعایت کنیم تا حداقل مردم تکلیف خود را بدانند. سوم، منتظر ماندن و امید به وقوع معجزهای که ما را از این بنبست خارج کند.
تجربه ۴۱ سال گذشته نشان میدهد، هیچ چشمانداز امیدبخشی برای تحقق گزینههای اول و دوم وجود ندارد، احتمال عملی شدن گزینه سوم اگرچه بسیار بسیار کم است اما فعلاً تنها روزنه امید برای برونرفت از این بنبست خود ساخته است.
کسانی که همواره برای حل مشکلات کشور برای اتمام دوره مجالس و دولتهای مستقر لحظهشماری میکنند تا دولت و مجلس بعدی کاری کنند کارستان، به امامزادهای دخیل بستهاند که اگر کور نکند شفا نمیدهد، تجربه نشان داده آنچه از آمدن و رفتن دولتها و مجلسها تابهحال بهجا مانده، نه حل مشکلات بلکه تعمیق هر چه بیشتر آنها بوده است، زیرا ریشه مشکل جای دیگری است.
دیدگاهها
اگر مسئول آن کشور مثلا به موضوع زیبایی شهری ، جمع آوری زباله و بازیافت آن ... انسجام و بهروه وری خدمات شهری ... تکریم و حمایت از کارآفرینی و اشتغال ... توسعه فضاهای فرهنگی و یا تفریحی و ... اهمیت میدهد غیر این است که این مسائل جزئی از اصول همان مردم کف جامعه شان است و در رابطه با آنها حساسیت و دغدغه اجتماعی دارند و در راستای تحقق آنها اکثریتشان کوشا هستن ... خودتان مقایسه کنید با اقدامات و حساسیت های اجتماعی شهروندان شهر زیبای من خرم آباد در رابطه با زیبایی شهر و حفظ پاکیزگی شهری و عدم تولید و پخش کردن زباله در کوچه و خیابان و طبیعت ، بعد ما بگیم مسئولین شهرداری مثلا خوب خیابان را تمیز نمیکنند .!؟