یک بسته آدامس بر زمین افتاد بدون معطلی اسپری ضدعفونیکننده خود را از کیسه برنج کهنه که تمام داراییاش را در آنجا داده بود، بیرون آورد و بسته آدامس را آغشته به محلول ضدعفونی کرد.
فاصلهام تا علیاصغر ۱۴ ساله کمتر از ۲ متر بود که متوجه شد تمام حرکات او را دیدهام، لبخند ژکوند طور او باعث شد من هم پاسخ لبخندش را با لبخند بدهم.
نزدیکتر شد به او گفتم کودک کاری؟ بیدرنگ پاسخ داد بله. آدامس میفروشم. چرا در خانه نماندهای؟ مگر نمیدانی کرونا شوخی ندارد؟ مگر مدارس تعطیل نشده است؟ همه اینها را میدانم اما چه کسی خرج شب عید خانوادهام را در بیاورد!
میگفت ۲ برادر و ۲ خواهر دارم و یک خواهر دیگر قرار است به ما اضافه شود، پدرم دیسک کمر شدید دارد و مادرم در خانه لیف حمام درست میکند و به آشنایان میفروشد، من هم مجبور هستم تا کمکخرج خانواده باشم.
بگذارید کرونا کار خودش را بکند
پرسیدم با این وضعیت اقتصادی که کرونا بر آن تاثیر گذاشته درآمدت چقدر است که میگوید قبل از این وضعیت روزانه ۳۰ تا ۵۰ هزار تومان درآمد داشتم اما الآن کمتر از ۲۰ هزار تومان است اما خداروشکر بازهم تلاش میکنم.
دستکش یکبار مصرفی بر دستانش بود که زحمت یک روز کاری بلکه بیشتر از آن را تحمل میکرد و از میزان چرک بودن آن میتوان فهمید که چقدر برای نان با جانش سروکار دارد.
بیشتر بخوانید: | کرونا و خطری که کودکان کار را تهدید میکند ... |
مشغول صحبت کردن با علیاصغر بودم که ۲ نوجوان همسن با قهرمان قصه ما از کنارمان عبور کردند، یکی از آنها میگفت: دیتایِ قسمت دوم بازی کال آف دیوتی ۵۴ گیگ است و برای دانلود آن چیزی حدود سه ساعت زمان نیاز است و ... دیگر چیزی از مکالمه آن ۲ به گوشمان نرسید.
غرق در رویای بازی آنها بود که رشته افکارش را بریدم پرسیدم کلاس چندمی؟ با خنده گفت اگر کرونا بگذارد و امسال به خوشی تمام شود میروم کلاس هفتم.
هر بسته آدامس را پنج هزار تومان میفروخت، یک بسته خریدم اما قرار نبود آدامس را تحویل بگیرم، شاید دلیل آن احتمال انتقال ویروس کرونا بود، علیاصغر برای اینکه خیالم راحت شود دوباره اسپری را از کیسه برنج خود بیرون آورد و آن را ضدعفونی کرد. با فراغ بال پذیرفتم.
از ساعت کاریاش پرسیدم، گفت ۹ صبح تا ۹ شب در خیابانها آدامس میفروشم و به کافهها و مغازهها سرک میکشم گاهی ناسزا میشنوم و از برخی مکانها خارج میشوم، اما ناچارم و باید خرج خانواده را در بیاورم.
صبحانه و ناهار نمیخورم و به دلیل اینکه خانهام حاشیه شهر است ظهرها در یکی از پارکهای شهر کمی استراحت میکنم.
یک نایلون پلاستیکی که محتویات درون آن را یک کاسه از پیراشکی لقمهای تشکیل میداد در دستش بود که میگفت عابری برای من آن را خریده اما بدون خواهر و برادرم از گلویم پایین نمیرود.
میگفت من روزهایِ بدتر از کرونا را در خیابانها سپری کردهام و از این ویروس نمیترسم، من کار خودم را میکنم بگذارید کرونا هم کار خودش را بکند.
موقع رفتن گفت برخی از آشنایان نمیدانند کار میکنم وگرنه اجازه میدادم عکسم را بگیری.
محمد یاراحمدی/ ایرنا
دیدگاهها