چند روزی است که تصویرش در فضای مجازی میچرخد. او خیلی ساده روی صندلی اتوبوس نشسته و آنقدر گرم تفکرات خودش است که متوجه شهروند محترمی نمیشود که با تلفن همراهش از او عکس میگیرد.
لوریس چکناواریان، رهبر ارکستر و آهنگساز کشورمان که هم شهرت دارد و هم محبوبیت، برخلاف بسیاری از دیگر افرادی که جایگاه او را دارند اغلب اوقات با مترو و اتوبوس رفت و آمد میکند و چندان در بند داشتن خودروهای مدل بالا و راننده شخصی و چنین مسائلی نیست.
او از خانه بیرون میآید. در کوچه پسکوچههای خیابان جمهوری ـ که به گفته خودش عاشقش است ـ قدم میزند و با وسایل حمل و نقل عمومی مسیرهای مورد نظرش را طی میکند.
اینها را از قبل درباره این مرد دوستداشتنی میدانم، اما با او تماس میگیرم تا ببینم از ماجرای عکسی که در فضای مجازی منتشر شده، چیزی میداند یا نه. وقتی از چکناواریان میپرسم عکس مورد نظر را دیده است یا نه، میخندد و میگوید: من نه تلویزیون دارم، نه رادیو و نه روزنامه میخوانم. پلیکان را دیدهاید که سرش را در آب فرو میبرد و دنیا را فراموش میکند؟
من هم چنین حال و هوایی دارم، سرم را در نتها فروبردهام و حواسم به هیچ چیز نیست.
او ادامه میدهد: چند روز پیش در یکی از شبکههای اجتماعی دوستی درباره این عکس از من سوال کرد. گفتم؛ آن را ندیدهام. ایشان با اظهار تعجب برایم نوشت که فکر نمیکرده من سوار اتوبوس شوم. فکر میکرده من با بیامو یا یک خودروی مدل بالا در این سطح رفت و آمد کنم.
من هم خندیدم و به او پاسخ دادم آدمها یا خودشان را جدی میگیرند یا کارشان را. من کارم را جدی گرفتهام. او میافزاید: دوست دارم هر روز مردم را ببینم. از کنارشان عبور کنم. هنر با مردم است، میان مردم است و در کنارشان پرسه میزند.
اگر کسی میخواهد هنرمند شود و هنرمند بماند باید میان همین مردم باشد. هنر از مردم میآید و به مردم بازمیگردد.
چکناواریان میخندد و میگوید: ما همه در برابر خدا یکسانیم و هیچ امر ظاهری نباید موجب شود فکر کنیم از بقیه بالاتر هستیم. اما بگذارید این را هم بگویم که در این دنیای گذرا همین اتوبوس هم برای من زیاد است! هیچ کس هیچ چیز با خودش نمیبرد… باید گذاشت و گذشت…
تلفن را که قطع میکنم به خیلی چیزها فکر میکنم، تصاویر زیادی از ذهنم میگذرد و بیش از همه به این فکر میکنم که دنیا پر از پلیکانهایی است که هنوز مسیر آب را پیدا نکردهاند، راه را گم کردهاند و به دنبال چیزهایی میگردند که شاید آنها را از آب دور و دورتر کند.
منبع: موسیقی ایرانیان
"لوریس چکناواریان" از آهنگسازان معاصر ایران زادهي ۱۳۱۶ هجري خورشيدي (۱۹۳۷ میلادی) در بروجرد لرستان است. وی تحصیلات موسیقی خود را از سال ۱۳۳۲ در هنرستان عالی موسیقی آغاز کرد.
مدتی بعد به وین عزیمت نموده و تا سال ۱۳۴۰ در فرهنگستان موسیقی این شهر به تحصیل آهنگسازی و رهبری ارکستر اشتغال داشت. سپس به ایران بازگشت و ضمن تدریس در هنرستان عالی موسیقی و ترتیب دادن نمایشگاهی از سازهای ملی در انستیتو گوته تهران، تصدی صداخانه ملی هنرهای زیبای کشور را عهده دار شد.
چکناواریان در اواخر سال ۱۳۴۲ رهسپار اتریش شد و در سالزبورگ کار آهنگسازی را ادامه داد. دو سال بعد به آمریکا رفت و چندین سال در دانشگاه میشیگان به ادامه تحصیل در رشتههای آهنگسازی و رهبری ارکستر پرداخت.
وی در سال ۱۳۴۹ به ایران بازگشت و علاوه بر کنسرتهایی با ارکستر سمفونیک تهران، ارکستر مجلسی و تلویزیونی ملی ایران و ... (به عنوان رهبر میهمان)، آثار متعددی آفرید که اکثر آنها در تالار رودکی اجرا گشت.
چکناواریان در سال ۱۳۵۱ به رهبری ارکستر اپرای تهران منصوب گردید. چکناواریان پس از انقلاب در ارمنستان اقامت گزید و در ایروان به فعالیتهای هنری خود ادامه داد.
او طی سالها عمر هنری خود و با آشنایی با فرهنگ غنی ایران زمین با علاقهمندی بسیار آثار متعددی را به مردم عزیز ایران اهدا نمود و همواره در خدمت و در جهت اعتلای فرهنگ موسیقی کلاسیک و اپرایی ایران تلاش فراوانی کرده است که از جمله میتوان سوگواره حضرت علی(ع) و (شب قبل از عاشورا) جهت برنامه «رسول عشق و امید» در سال 1387 ، نوشتن (سیمرغ) بر اساس داستان عطار، (پردیس و پریسا) و چهار اپرای ماندگار "رستم و سهراب"، "سیاوش"، "رستم و اسفندیار"، داستان "ضحاک" بر اساس اشعار"فردوسی "زندگی حضرت مسیح از تولد تا عروج" و ... نام برد .
این استاد فرهیخته و برجسته ایران و جهان دارای بیش از 75 اثر از جمله 5 اپرا، 5 سمفونی، 5 کنسرتو و تعداد زیادی آثار مجلسی آهنگ متن فیلم سینمایی و آثار پیانو میباشد.
دیدگاهها
دورود دورود دورود