مشاوره پیش از ازدواج به زوجین کمک میکند که بتوانند با شناخت بیشتر و بهتری از یکدیگر وارد زندگی مشترک شوند و زوایای مختلف شخصیت یکدیگر را بشناسند و بتوانند با تفاهم بیشتری زندگی خود را آغاز نمایند. به طور کلی و به زبان ساده، انتخابی عاقلانه و زندگی عاشقانهای را پیش بگیرند. بسیاری از افراد از ضرورت این امر مهم آگاه نیستند و برای این مقوله ارزش و زمان کافی نمیگذارند. گاهاً افرادی دیده شدهاند که این امر را وقت تلف کردن و یا حتی دور ریختن هزینه میدانند و به آن بها و ارزش کافی را نمیدهند.
در همین راستا مصاحبهای با سارا خلوتیان روانشناس بالینی در خصوص مشاوره پیش از ازدواج انجام دادهایم که حاوی نکات فنی است.
ضرورت مشاوره پیش از ازدواج را چگونه ارزیابی میکنید؟
هدف اصلی مشاوره پیش از ازدواج، کمک به افراد برای انتخاب زوج مناسب است؛ این مرحله مهمترین مرحله ازدواج است، زیرا جنبه پیشگیری دارد و در صورت هدایت صحیح و انتخاب روانشناس مناسب و آگاه، موجب تأمین بهداشت روانی فرد و خانواده و به تبع آن اجتماع (جامعه) میشود.
از آنجایی که پیشگیری بهتر از درمان، و آموزش و مشاوره درست و به موقع، بهتر از پیشگیری و درمان است، ضرورت مشاوره پیش از ازدواج امری بدیهی است.
یکی از علل اختلاف و طلاق در میان خانوادهها که در دادگاههای خانواده مشاهده میشود، این است که زوجین بدون شناخت قبلی از یکدیگر و مشاوره پیش از ازدواج، بیمقدمه و از سر احساس، بدون شناخت و منطق، وارد زندگی مشترک میشوند و این امر کاملاً اشتباه است و در نهایت به جدایی و طلاق ختم میشود.
از طرفی «هم کُفو» بودن یعنی برابری نسبی از توصیههای دین اسلام برای همسرگزینی است، در نتیجه یکی از راهها برای ضمانت پایداری و دوام زندگی مشترک، چند جلسه مشاوره اصولی زیر نظر یک متخصص (روانشناس) و انجام آزمونهای روانشناختی و شخصیت است.
مشاوره پیش از ازدواج و تطبیق تناسبهای لازم بین دو فرد برای تشکیل زندگی مشترک، باید حتماً قبل از ازدواج (قبل از عقد) انجام شود.
متأسفانه امروزه شاهد طلاقهای بسیاری هستیم که به دلیل عدم شناخت طرفین یا عدم تفاهم زوجین با یکدیگر شکل میگیرد. دلیل عمده ازدواجهایی که به طلاق منتهی میشوند، این است که افراد با شور و هیجان، کشش و عشقی که به یکدیگر دارند، وارد زندگی مشترک میشوند و همین را شرط کافی میدانند و مابقی موارد را نادیده میگیرند. عشق، شرط لازم زندگی مشترک است، ولی شرط کافی نیست.
زن و مرد در مشاوره پیش از ازدواج، در مرحله اول، به لحاظ شناختی، رفتاری، خانوادگی، سبک زندگی، تحصیلات و تمامی ابعاد شخصیتی مورد بررسی کامل قرار میگیرند، اگر این مرحله مثبت بود، در مراحل دیگر باید به لحاظ ذهنی و تفکراتی که دارند بررسی شوند تا نکات مشترک و غیر مشترک ذهنیشان مشخص شود. ازطرفی سبک زندگی، نوع نگاه به زندگی، سرگرمی و تفریحاتی که میخواهند داشته باشند و میزان نیازشان به تفریح، آزادی، قدرت، استقلال و... مورد ارزیابی قرار میگیرد.
مشاوره پیش از ازدواج به افراد کمک خواهد کرد که علاوه بر عشق و اشتیاقی که برای تشکیل رابطه دارند، از منطق و شناخت صحیح استفاده کنند تا مبادا زندگی مشترکشان به سمت نابودی و جدایی کشیده شود.
وقتی میگوییم در بحث ازدواج توجه به ویژگیهای روانشناختی و شخصیتی مهم است، از این منظر است که باید تمامی ابعاد شخصیت طرفین بررسی شود. به عنوان مثال شخصی با تیپ شخصیتی درونگرا و کم حرف قصد ازدواج با شخصی با تیپ شخصیتی برونگرا و خواهان تشکیل روابط اجتماعی را دارد. اینجاست که روانشناس یا مشاور کمک میکند که چگونه با این ویژگیهای شخصیتی یکدیگر کنار بیایند و به پذیرش برسند و در جامعه و اجتماع در کنار هم حضور پیدا کنند. روانشناس ارزیابی میکند آیا این افراد امکان زندگی در کنار یکدیگر را دارند و آیا میتوانند مکمل یکدیگر باشند یا خیر، نقطه مقابل یکدیگرند!
و اما توصیه به مشاوره قبل از ازدواج از آن جا جدی شده که رسانهها در سالهای گذشته (اخیر)، آمار نگرانکنندهای را در خصوص طلاق زوجین به خصوص در سالهای اولیه زندگی مشترک منتشر کردهاند و مشاوره پیش از ازدواج یک فرآیند تخصصی و مهم برای انتخاب همسر شایسته و مناسب است که افراد را برای یک زندگی بادوام و پایدار آماده میسازد.
آیا در مشاوره پیش از ازدواج بررسی تمامی خصلتهای طرفین مهم است؟
از دیدگاه بنده، هر چه آیتمها (گزینههای) بیشتری مورد ارزیابی قرار بگیرند، امکان شناخت روحیه طرفین بیشتر میسر واقع میشود و جواب بنده به این سؤال بله است.
روانشناس و مشاور با ارائه پرسشنامه مشاوره قبل از ازدواج و آزمونهای مناسب و تحلیل دقیق آنها، شناخت بهتری از زوجین به دست میآورد و میتواند تشخیص بهتری در این زمینه دهد که آیا دو نفر تفاهم لازم با یکدیگر دارند یا خیر. در واقع هدف از پرسشنامه مشاوره پیش از ازدواج پیدا نمودن ویژگیهای شخصیتی است که فرد چه خودآگاه و چه ناخودآگاه، قصد پنهان کردنشان را دارد که مشاور با بررسی این پرسشنامهها و تحلیل آنها و مصاحبه بالینی دقیق، از ویژگیهای شخصیتی افراد مطلع میشود و طرفین را نسبت به خودشان و طرف مقابل آگاه میسازد.
عدهای فکر میکنند که پرسشنامه مشاوره پیش از ازدواج اهمیت چندانی ندارد و حتی سؤالات موجود در آن را نخوانده علامتزده و از آن میگذرند که این بسیار اشتباه است و اگر قصد دارید که با انجام چنین کاری مشاوره پیش از ازدواج را بگذرانید، پیشنهاد میکنیم که اصلاً وارد اتاق مشاوره نشوید. اگر در پاسخ به پرسشنامهها صادق نباشید، تحلیل اشتباهی از شخصیت شما ارایه میشود و با انتخاب اشتباه، عواقب آن، سالها بعد گریبان گیر خودتان خواهد بود.
نقش تحصیلات را در موفقیت ازدواجهای اخیر چگونه ارزیابی و تحلیل میکنید؟
زن و مرد در مشاوره قبل از ازدواج در مرحله اول به لحاظ روان شناختی، رفتاری، خانوادگی، سبک زندگی و تحصیلات باید مورد بررسی کامل قرار میگیرند و تمامی این آیتمها (فاکتورها) مهم است. از طرفی در بحث تحصیلات، باید به خیلی معیارها توجه شود که خودش یک موضوع جدا و تخصصی است.
امروزه تعداد بیشتری از افراد در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی مشغول ادامه تحصیل و گرفتن مدرک آکادمیک و تخصصی خود هستند و از طرفی ظرفیت دانشگاهها امروزه بیشتر از گذشته است و رشتههای بدون کنکور، امکانات بیشتری را مهیا کرده تا افراد بتوانند به علایق خود بها داده و به آن بپردازند. اخیراً تحقیق ارزشمندی بر اساس تأثیر میزان تحصیلات بر ازدواج و طلاق انجام شده است. به گفته آقای علی اکبر محزون، مدیر کل دفتر اطلاعات، آمار و جمعیت سازمان ثبت احوال، هر چه سطح تحصیلات بالاتر میرود، نسبت طلاق به ازدواج، در زنان و هم در مردان کاهش پیدا کرده است. پس هر چه تحصیلات، دانش و آگاهی افراد بالاتر باشد، آنها بهتر میتوانند در تشخیص افراد مطابق با معیارها و ملاکهایشان موفق باشند.
از طرفی سواد، فقط سواد آکادمیک یا دانشگاهی نیست. شاید برایتان جالب باشد که بدانید مفهوم سواد در قرن گذشته، تغییرات بسیاری کرده است. براساس تعریف یونسکو، باسواد کسی است که بتواند از خواندهها و دانستههای خود استفاده کرده و تغییری در زندگی خود ایجاد کند. باسوادی توانایی «تغییر» است و باسواد کسی است که بتواند با آموختههایش، تغییری در زندگی خود ایجاد کند. سازمان ملل در دهه دوم قرن ۲۱، بازهم در مفهوم سواد تغییر ایجاد کرد. در تعریف سوم کلاً ماهیت سواد تغییر یافت. مهارتهایی اعلام شد که داشتن این تواناییها و مهارتها، مصداق باسواد بودن قرار گرفت. بدین ترتیب شخصی که در یک رشته دانشگاهی موفق به دریافت مدرک دکترا میشود، حدود ۵ درصد باسواد است. این مهارتها عبارتاند از:
- سواد عاطفی: توانایی برقراری روابط عاطفی با خانواده و دوستان
- سواد ارتباطی: توانایی برقراری ارتباط مناسب با دیگران و دانستن آداب اجتماعی و آداب معاشرت
- سواد مالی: توانایی مدیریت مالی خانواده، دانستن روشهای پسانداز و توازن دخل وخرج
- سواد رسانهای: اینکه فرد بداند کدام رسانه معتبر و کدام نامعتبر است.
- سواد تربیتی: توانایی تربیت فرزندان به نحو شایسته (فرزندپروری)
- سواد رایانهای: دانستن مهارتهای راهبری رایانه (کامپیوتر)
- سواد سلامت: دانستن اطلاعات مهم درباره تغذیه سالم و کنترل بیماریها و پیشگیری از بیماریها
- سواد نژادی و قومی: شناخت نژادها و قومیتها بر اساس احترام و تبعیض نگذاشتن.
- سواد بومشناختی: دانستن راههای حفاظت از محیط زیست
- سواد تحلیلی: توانایی شناخت، ارزیابی و تحلیل نظریههای مختلف و ایجاد استدلالهای منطقی بدون تعصب و پیشفرض
- سواد انرژی: توانایی مدیریت مصرف انرژی
- سواد علمی: علاوه بر سواد دانشگاهی، توانایی بحث یا حل وفصل مسائل (حل مسأله) با راهکارهای علمی و عقلانی مناسب
سن، جایگاه اجتماعی، تمکن مالی طرفین تا چه میزان باید برابر باشد؟ آیا یک لیسانس حتماً باید با یک لیسانس ازدواج کند؟ فقیر و غنی نباید با هم ازدواج کنند؟
در بحث برابری نسبی و کفویت، تمامی موارد مذکور باید لحاظ شود و مورد بررسی قرار بگیرد. هر چه فاصله اجتماعی، طبقاتی، تحصیلی، مالی و... کمتر باشد، احتمال موفقیت آن رابطه بیشتر است.
دررابطه با سؤالی که مطرح فرمودید، آیا یک لیسانس باید با یک لیسانس ازدواج کند، جواب خیر است، چنین قطعیتی در پاسخگویی وجود ندارد، همان طور که در سؤال قبل به آن در بحث تحصیلات به صورت دقیق اشاره شد، ولی هر چه فاصله تحصیلی، اجتماعی و موارد دیگر نامبرده، کمتر و شباهتها بیشتر باشد، میتوان به جرات ابراز داشت، موفقیت در آن رابطه بیشتر خواهد بود.
فاصله طبقاتی (مالی) زیاد بین افراد (زوجین) هم مشکل ساز است. گاهاً خانم با سطح درآمدی بالا و دارایی بسیار، عاشق پسری با سطح ضعیفتر جامعه شده است و این اختلاف طبقاتی و سطح درآمد و دارایی، در ابتدا جلوهگر نبوده و برای آقا پسر جذابیت داشته است. یا برعکس آقا غنی و خانم از سطح کم برخوردار جامعه بوده است (که موارد و طیف بیشتری را در بر میگیرد)، بعدها این فاصله چشمگیر، باعث ایجاد احساس حقارت و احساس بیارزشی در فرد مقابل شده است و نتوانسته آن رابطه را ادامه دهد.
در بحث سن هم فاصله سنی زیاد به هیچ عنوان توصیه نمیشود. این امر در سنین پایین بیشتر باید مد نظر قرار گیرد. به طور مثال ازدواج یک دختر ۲۰ ساله با آقا ۴۵-۴۰ ساله بیشتر دردسر ساز خواهد بود، تا ازدواج یک خانم ۵۰ ساله با یک آقا ۷۰-۶۵ ساله.
اختلاف سنی در ازدواج با میزان رضایت زناشویی زوجین ارتباط دارد. بر اساس مطالعات انجام شده، رضایت زناشویی در زوجهایی که فاصله سنی زیادی با هم دارند نسبت به آنهایی که تفاوت سنیشان کمتر است، به میزان قابل توجهی کاهش مییابد.
تجربه ثابت کرده است زن و شوهرهایی که اختلاف سنی ۰ تا ۳ سال دارند، رضایت بیشتری در مقایسه با زوجهایی که فاصله سنیشان ۴ تا ۶ سال است، داشتهاند.
به همین ترتیب زوجین با اختلاف سنی ۴ تا ۶ سال به نسبت آنهایی که تفاوت سنی ۷ سال به بالا دارند، از ازدواجشان راضیتر هستند. بطور کلی رضایت زناشویی با افزایش اختلاف سنی در ازدواج کاهش مییابد.
پایان سخن
ذکر این نکته بسیار مهم است که گاهاً افرادی که به اتاق مشاوره مراجعه میکنند، حتی خودشان را نمیشناسند و نمیتوانند خود را به درستی تعریف کنند و گاهاً در پاسخ به سؤالات مربوط به شخصیت و ویژگیهای روانشناختی خود، پاسخ \"نمی دانم\" میدهند یا سکوت میکنند. پس چطور انتظار میرود با چند جلسه دیدار و گفتگو با جنس مخالف خود، به شناخت از طرف مقابل برسند که ممکن است فرد خود را آن چه هست بروز نداده و خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد. شناخت ذهن و شخصیت انسانها بسیار پیچیده و زمان بر است. اگر زندگی پیش رو و موفقیت در رابطه برایتان مهم است، لطفاً مشاوره پیش از ازدواج را امری ساده و بیاهمیت جلوه ندهید و آن را جدی بگیرید.
دیدگاهها