طی یک دهه اخیر نام بلوط به نام مردی پیوند خورده که خودش را وقف درختان زاگرس کرده است.
"مظفر افشار" متولد 1331 فعال اجتماعی و محیط زیستی است در سه دهه گذشته فعالیتهای فراوانی در جهت حمایت از درختان زاگرس و در رأس آنها بلوط انجام داده است، دوستداران محیطزیست لقب پدر بلوط ایران را به او دادهاند. افشار بیش از ۳۰ سال است که در حوزه حمایت و احیای محیط زیست، جنگلها و حفاظت و احیای درختان بلوط فعالیت دارد. او با همراهی دوست داران محیط زیست در طول این سالها و در کنار آموزش، بیش از ۴۰ هزار بذر بلوط کاشته است و هر ساله با همراهی هواداران محیط زیست در کاشت و مراقبت از آنها تلاش میکند.
افشار علاوه بر فعالیتهای زیستمحیطی در اقدامات نیکوکارانه نیز پیشقدم بوده و عضو مجمع خیران مدرسهساز لرستان است و در راستای کارهای پیمانکاری کلاسهای آموزشی بسیاری برای آموزش و پرورش ساخته است.
از افشار در بسیاری از محافل زیست محیطی کشور تجلیل شده و سال ۱۳۹۴ به عنوان چهره برتر محیط زیست کشور انتخاب شد. همچنین در آیین بزرگداشت چهرههای ماندگار استان لرستان در سال نودوهشت از مظفر افشار تجلیل شد و در بین افراد خبرساز سال نودوهشت نام مظفر افشار (پدر بلوط ایران) به عنوان فعال اجتماعی و محیط زیستی آمده است.
مظفر افشار در سال 1399 نیز نامزد جایزه مهرگان علم در بخش یک عمر تلاش در عرصه محیط زیست شد و از ایشان به عنوان کنشگر محیط زیست، احیاکننده درختان بلوط در رشتهکوه زاگرس و مجموعه خدمات آموزشی و ترویجی تجلیل به عمل آمد.
گفتگوی "عبدالرضا قاسمی" مدیر مسوول پایگاه خبری یافته با این فعال محیط زیست را در ادامه بخوانید.
تشکر از اینکه دعوت ما را قبول کردید، باخبر هستیم که پیشتر کار اصلی شما فعالیتهای پیمانکاری بود. این حرفه شاید با فعالیتهای محیط زیستی منافات داشته باشد. با این اوصاف چه شد که عشق به طبیعت در شما شکل گرفته است.
در روزگار جوانی علاقه زیادی به درخت، باغچه و باغ داشتم که ریشه آنهم برمیگردد به پدرم. ایشان هم خیلی به این حوزه علاقهمند بودند. شاید بد نباشد بدانید که من بزرگشده یکی از روستاهای چگنی به نام سراب برکه هستم. بچه که بودم در جنگلهای منطقه، گاهی آتشسوزی اتفاق میافتاد و وقتی پرندهها را میدیدم که از زیر بوتهای که آتشگرفته بود کنار جوجهها و یا تخمهای بیدفاعش میماند خیلی ناراحت میشدم.
وقتی درختی را میدیدم که جلوی چشم من میسوزد، ماتم میگرفتم.
اینها نشانههایی بود از علاقه قلبی من به محیطزیست که بعدها با گشتوگذار در جنگلهای بلوط تقویت شد. در همین گشت و گذرها چند بذر بلوط را در منزل کاشتم و وقتی با شروع بهار این بذرها سبز شده بودند خیلی خوشحال میشدم. همزمان با ایام جنگ در اواخر دهه 50 و دهه 60 که اوقات بیکاری من بیشتر شد؛ سعی کردم برای همسایهها هم بذر و گل بکارم و نهالی را در خاک قرار دهم و در رأس آنها بلوط پرورش دهم.
حتی در آن دوران اقدام به کاشت کنگر، سماق، گلابی وحشی (مرو)، بنه یا پسته کوهی در گلدان کردم و وقتی دیدم که سبز شدهاند جرقهای در ذهنم شکل گرفت که این کار را ادامه دهم. پس تلاش کردم که بذرهای بلوط را به شکل وسیعتری بکارم و مردم را هم به این کار تشویق کنم.
آن دوران که فعالیتهای زیستمحیطی خیلی چشمگیر نبود؛ برخورد مردم با شما چگونه بود؟
برای پاسخ به این سؤال باید برگردیم به حدود بیستوهفت؛ هشت سال پیش که کار کاشت بذر، شکل وسیعتری به خودش گرفته بود. آن زمان خیلی مورد تمسخر و خنده دیگران قرار میگرفتم. تا جایی که برخی دوستان و نزدیکان من را مورد شماتت قرار میدادند که «آخه بلوط یعنی چه؟ اینهمه درخت بلوط در جنگلها هست و تو داری بلوط میکاری؟»
اما من هدف بزرگتری داشتم. قصدم این بود این کار را ابتدا به یک فرهنگ در لرستان و سپس در زاگرس تبدیل کنم.
این اواخر (خدا رحمت کند همه رفتگان را) وقتی مرحوم مادرم متوجه کارهایم شد به اطرافیان میگفت «این پسرم دیوانه شده (ای کر لیوه بیه). به خدا مظفر دیوانه شده بروید جلویش را بگیرید! بلوط یعنی چه؟»
بعدها که خانمم هم همراه من شد باز میگفت: «خانمش هم دیوانه شده! خانمش هم باهاش میره بلوط میکاره»
تا اینکه مادرم خودش بذرهای بلوطی کشت کرد و وقتی بلوطهایش سبز شد و رشد کرد؛ خیلی خیلی خوشحال شد و تشویقم کرد.
راهکار شما برای توسعه این کار چه بود؟
مطالعاتم در این حوزه را بیشتر کردم و از ابتدا تلاشم را بر آموزش بنا نهادم، آموزش را از نزدیکان خودم؛ خواهرزاده؛ برادرزاده؛ دوستان؛ رفقا و فامیلها شروع کردم و در اوقاتی که به دشت و جنگلها میرفتیم سعی میکردم حاضرین را به کاشت بذر تشویق کنم و همانجا آموزش را استارت زدم. بذرها را در کولههایمان و یا در جیبمان مینداختیم و راه که میرفتیم بغل گوشه سنگی؛ درختی، جایی که سیل نبرد، آب نبرد؛ مشتی بلوط چهارتا پنجتا میانداختیم خاک هم رویش میریختیم.
مگر اینها مراقبت نمیخواستند.
آن دوران تردد انسان و دام در این مراتع و جنگلها کم بود و اغلب فروردین و اردیبهشت سبز میشدند؛ و بارندگیها هم بیشتر از الآن بود. میدانید بلوط در جای که پوشش جنگل وجود داشته باشد، خیلی نیاز به آبیاری و مراقبت ندارد؛ اما در جاهایی مثل بام خرمآباد که لخت است، فقط تا دو سه سال به آبیاری و مراقبت نیاز دارند و جالب است بدانید که با مراقبت اصولی نهالهای کاشته شده در بام خرمآباد پس از حدود ۸ سال بذر دادهاند که این در نوع خود جالب توجه است.
از بحث اصلی دور نشویم. از آموزش میگفتید. این کار را چگونه توسعه دادید.
بعد از خانواده و نزدیکان، یواشیواش به سراغ مدارس رفتم. با مدیران آموزشوپرورش مذاکره کردم و خوشبختانه مجوز دادند که دانش آموزان را آموزش دهم و این فرهنگ را به بستر خانوادهها ببرم.
هزینههای این آموزشها و فعالیتها از کجا تأمین میشد؟
تمام کارهایم رایگان بوده و تاکنون بدون یکریالی چشمداشت از هیچ دستگاهی، کارهایم را انجام دادهام.
کارهایتان بازخوردی هم داشت؟
بله! برای اولین بار حدود 25 سال پیش، مرحوم ابراهیم امرایی گزارشگر خوشنام صداوسیما آمد و مصاحبه تلویزیونی گرفت. البته آن موقع مکانی برای نهالستان نداشتیم و در مکان کوچکی در حاشیه شهر خرمآباد نهالستانی راه انداخته بودیم. گزارش خبری آنجا تهیه شد و بعد از پخش گزارش، یواشیواش کارمان توسعه پیدا کرد تا امروز که بسیاری از مردم، در کنار ما هستند.
الآن شمارا بهعنوان پدر بلوط میشناسند. چه شد نام پدر بلوط مزین نام مظفر افشار شد؟
کارها که توسعه پیدا کرد، اقداماتم در شبکههای سراسری و شبکههای اجتماعی منعکس شد و بقیه استانهای زاگرس نشین و در رأس آنها استان فارس و استان کرمانشاه با من همراه شدند و شروع کردیم به برگزاری همایشها و برنامههای کاشت بلوط در این استانها و یواشیواش مردم استان خودمان و این دو استان بنده را بهعنوان پدر بلوط خطاب کردند و این عنوان با استقبال مردم و رسانهها مواجه شد.
نظر خودتان در باره «پدر بلوط» چیست؟
همه اینها لطف مردم است؛ اما آرزوی من این است که در هر شهر و روستا دوتا پدر بلوط؛ سه تا پدر بلوط؛ چهارتا پدر بلوط داشته باشیم. پدر بودن یعنی دلسوزی و نگرانی برای بچهها!
درواقع؛ در این حوزه این دلسوزی یعنی درخت را فرزند خودت بدانی و دلسوز جنگل که در رأسش بلوط است باشی.
ایکاش در کل استانهای زاگرس نشین پدرهای بلوط صدها و هزاران نفر شوند که در این صورت من خوشحالتر میشوم.
لازمه پدر بودن، وجود فرزندان است. از فرزندانتان بگویید.
من سه دسته فرزند دارم! ابتدا دو تا پسرم که به همراه همسرم از حامیان و فعالین در حوزه جنگل، طبیعت و محیطزیست هستند.
دسته دوم همین نهالهایی هستند که به کمک مردم کشت میکنم و از دیدنشان به وجد میآیم.
و دسته سوم دوستداران محیطزیست در کل کشور؛ انجمنها و فعالین زیستمحیطی هستند که همراهم هستند و من را کمک میکنند. اینها همان کسانی هستند که من را پدر افشار و پدر بلوط صدا میکنند که امیدوارم بتوانم واقعاً پاسخگوی این لطف باشم.
از خانواده خودتان گفتید، قطعاً خانواده نقش مهمی در شکلگیری مظفر افشار بهعنوان پدر بلوط و حامی اصلی فعالیتهای شما دارند؛ دوست داریم بیشتر به این موضوع بپردازیم.
جالب است بدانید که دبیر انجمن ما ثبت کرده که سالانه بیشتر از هفت هزار نفر ورودی خزانه من در طبقه همکف منزل است. این طبقه و حیاط را کارگاه آموزشی زیستمحیطی کردهام که اگر همراهی خانواده نبود هرگز امکان آموزش سالانه هزاران نفر در منزل وجود نداشت؛ ضمن اینکه در منزل پذیرای بسیاری از دوستداران محیطزیست از سراسر کشور شامل مدارس، دبیرستانها و دانشگاهها هستم.
پس اینجا خانواده من واقعاً نقش بسزایی دارند و بخصوص همسرم همیشه حامی و کمکی بنده در این حوزه است.
یکی از کارهای خوبی که این چندساله شاهد هستیم ؛ استفاده از مددجویان و زندانیهایی جرائم کمخطر است که در کنار شما هستند؛ جرقه استفاده از این مددجویان چگونه شکل گرفت؟
برخی زندانیان افرادی هستند که جرائم سبکی دارند و بیشتر به علت اختلافات مالی و بر اثر یک اشتباه کارشان به زندان کشیده شده است. با همین پیشفرض به ذهنم رسید که اینها عوض اینکه در پشت میلههای زندان بمانند، چهبهتر که یک کار مفید انجام دهند و در کنارش در کنار خانوادهشان باشند. لذا حدود شش سال است که این مددجویان در کنارم بوده و در نگهداری از بذرها و نهالها همراهم هستند که جا دارد از دادستانها و مدیران دادگستری طی سالهای اخیر به خاطر همکاریشان و استقبال از پیشنهاد بهکارگیری این عزیزان، قدردانی کنم.
چه خاطراتی از حضور این مددجویان در کارهایتان دارید؟
خاطرات اغلب شیرین است. بهطور مثال هیچ موقع فراموش نمیکنم؛ برخی از این دوستان بهرغم اینکه تا ظهر وظیفه دارند در کنار من باشند، اما عصرها هم دست زن و بچه را میگیرند و در کار نگهداری از درختان مشارکت میکنند.
البته برای اینکه این دوستان متوجه شوند که فرصت بازگشت به جامعه همیشه برایشان وجود دارد، معمولاً در برخی از جلسات، تعدادی از آنها را با خودم همراه میکنم و حتی گاهی اجازه صحبت در حضور فرمانداری شهردار یا فلان مسوول را پیدا میکنند. در هر حال برای نگهداری از درختان نیاز به نیروی انسانی است.
واقعیت امر این است که موضوع نگهداری (داشت) بسیار مهمتر از کاشت بذر است و این مهم بهتنهایی ممکن نیست.
به اهمیت نگهداری از نهالها اشاره کردید. ما در ایام مختلفی از سال شاهد هستیم که فراخوانهایی برای کاشت بذر انجام میشود، به نظر شما تا چه اندازه این فراخوانها میتواند مثمر ثمر باشد و آیا کاشت یک بذر یا نهال میتواند تضمین کند که این نهال در آینده میتواند به یک درخت تبدیل شود؟
سؤال بسیار خوبی مطرح کردید. ببینید الآن برخی از ادارات به شکل نمادین، با حضور سی- چهل نفر از مجموعه خودشان، فراخوان میدهند و اقدام با کاشت بذر در جاهای مختلف از جمله بام خرمآباد میکنند؛ غافل از اینکه مهمتر از کاشت بذر بلوط، برنامه نگهداری از آن است.
خوب من میدانم این فعالیت، حرکت دروغین و نمایشی هست. این اقدام وقتی مفید است که اگر هر ادارهای یا هر ارگانی بذری کاشت برنامه نگهداری از آن را هم ارائه کند و بگوید مثلاً تا سه سال آینده چگونه این بذرها را مراقبت خواهم کرد.
طی این سالها، متأسفانه برخی از ادارات، شرکتهای خصوصی و ... به شکل نمادین این حرکتها را انجام دادهاند که به نظرم کارایی چندانی نداشته است.
اگر اینها ادعای دلسوزی برای بام و محیطزیست را دارند، چرا باید در همین بام خرمآباد در تابستان دهها درخت از بیآبی خشک شوند؟
در برنامههایی که ما فراخوان میدهیم شک نکنید که برنامه نگهداری هم لحاظ شده است. وقتی خانوادهها به همراه فرزندانشان در این برنامهها حاضر میشوند، بعدها باید ثمره کار خود را ببینند و اگر غیر از این باشد، این فرهنگسازی نتیجه عکس خواهد داشت.
فراموش نکنیم برخی از این برنامههای نمایشی و نمادین که از طرف برخی مدیران انجام میشود، بدون برنامه نگهداری است و من بهشدت مخالفم؛ چون به روح جامعه صدمه میزند.
از صحبتهای شما چنین برداشت میشود که آقای افشار یک چهره مدیر ستیز است! اینهمه ستیز با برخی مدیران ناشی از چیست؟
مدیری که سالم، صادق و دلسوز باشد، بیشک با عشق و علاقه در کنار ما است، ولی مدیری که فقط دنبال کارهای نمایشی است، مخالف با برنامههای اصولی ما است و من همهجا خواهم گفت که این حرکت تو، حرکت نمایشی است.
البته با اینکه عنوان کردید که من یک فعال «مدیر ستیز» هستم مخالفم. مدیرانی بودند که در مصاحبههای تلویزیونی، در مصاحبههای مطبوعاتی همیشه ذکر خیر آنها را به خاطر خدماتشان کردهام. ازجمله آقای سعید رازانی. چون ایشان در زمینهٔ حمایت و حفاظت از جنگلها از هیچ کمکی دریغ نکردهاند و یا دکتر بدری مدیرکل سابق دادگستری و همچنین دادستان فعلی خرمآباد و رئیس فعلی دادگستری استان که همیشه به نام نیک از آنها یاد خواهم کرد ؛ چون واقعاً دلسوز و مرد عمل هستند که حضور همین افراد و کمکهایشان باعث توسعه فرهنگ مراقبت از محیطزیست توسط شهروندان شده است.
به نظر میرسد فرهنگعامه مردم در مواجه با محیطزیست هرروز بهتر میشود. برداشت خودتان چیست؟
خیلی خوشحالم که مردم از داخل شهرها، روستاها، نقاط دوردست و ... عکس و تصاویر میفرستند؛ که مثلا یکی درختی را قطع کرده و مردم شاکی این موضوع شدهاند. یا کسی چوبی را بریده و بعد مردم مدعیاش شدهاند.
از این که مردم شهرها و به خصوص روستاییهای جنگل نشین متوجه شدهاند که این سرمایه آیندگان ماست خیلی خوشحال هستم.
الآن در هر روستایی حداقل نیمی از اهالی روستا حامی جنگل و طبیعت هستند و خوشحالم که در برخی روستاها دانش آموزان، معلمان و اهالی را در قالب کلاسهای آموزشی با اهمیت درخت بیشتر آشنا کردهام و این خیلی اثربخش و تأثیرگذار است.
شما بسیاری از سؤالهای ما را جلوتر پاسخ میدهید؛ سؤال بعدی من در خصوص نقش روستاییان بود که جواب دادید. حال سؤالم را به شیوه دیگری مطرح میکنم که شما برای فرهنگسازی بیشتر در بین روستاییان چه کارهای انجام دادهاید؟
شک نکنید که اگر فرضا دو تا مدرسه شهری را آموزش دادهام در مقابل چهار مدرسه روستاهای جنگل نشین را هم آموزش دادهام. آموزش در روستا یک مزیت دارند که اولیا هم حضور دارند.
جالب است وقتی که به زن و بچه روستاییان تصاویر پنجاه سال پیش جنگلهای لرستان را نشان میدهم که امروز چه بر سرشان آمده، خیلی متأثر و ناراحت میشوند.
به نظر خودم آموزشهایی که در این زمینه دادهام اثربخش بوده است؛ یعنی نتیجهاش را دیدهام، نتیجهاش این است که اهالی روستا خودشان حامی شدهاند؛ منتهی در عمل هم سعی کردهام در گفتگو با مسوولین، مشکلات معیشتی آنها از جمله جایگزینی گاز بهجای چوب را مطرح کنم.
دستگاهها اگر سوخترسانی به روستا را بهدرستی انجام دهند، روستایی به خودش زحمت نمیدهند که برود کوه و چوب با خودش حمل کند. واقعیتش این است که اگر ما میخواهیم اعتماد روستاییان را جلب کنیم تا جنگلها از گزند قطع شدن رهایی یابند باید نفت و گاز را با حداقل قیمت در اختیار روستانشینان قرار دهیم.
فعالیت اجتماعی به این وسعت قطعاً موافقین و مخالفین خود را دارد و شاید مخالفانتان در این سالها سنگاندازیهایی کردهاند. از این سنگاندازیها برایمان بگویید؟
سنگاندازیها خیلی زیاد بوده و گاهی از طرف برخی مدیران.
این مدیر اگر سلامت کاری داشت، قطعاً پیشنهادات من را میپذیرفت. برخی مدیران احساس میکنند که ممکن است مزاحمی برایشان باشم! آخه چرا مزاحم؟! من که میخواهم با هزینه خودم به کشورم خدمت کنم و در واقع بازوی کمکی برای این مدیران باشم؛ اما برخی از مدیران طی سالهای گذشته این احساس را داشتهاند که افشار اگر میدان داشته باشد فردا معضلی برای ما میشود.
این مدیر اگر سلامت کاری داشت، قطعاً پیشنهادات من را میپذیرفت. برخی مدیران احساس میکنند که ممکن است مزاحمی برایشان باشم! آخه چرا مزاحم؟! من که میخواهم با هزینه خودم به کشورم خدمت کنم و در واقع بازوی کمکی برای این مدیران باشم؛ اما برخی از مدیران طی سالهای گذشته این احساس را داشتهاند که افشار اگر میدان داشته باشد فردا معضلی برای ما میشود.
در همین بام خرمآباد قبل از اینکه آقای دکتر دهمرده که البته همیشه بنام نیک اسمش را میاوریم در بام خرمآباد واقعاً کارهای بسیار بسیار زیبای کردند؛ هفتصد و پنجاه هکتار در دل کوه درخت کشتشده داریم؛ اما مدیری وجود داشته که مانع کشت نهال در این منطقه شد و میگفت برو مثلاً در گردنه ایوان مسیر الشتر حدود بیستوپنج کیلومتری شمال خرمآباد بلوط بکار. در واقع میخواستند من را بفرستند دنبال نخود سیاه!
مدیرانی هم بودند که مانع آبرسانی به درختان بام شدند. یکیشان میگفت آقا آب به افشار ندهید؛ افشار مال پدرش هست؟ سیوپنج هکتار الآن درخت کشتشده دارم و میگفت آب بهش ندید. ولی برای آن مدیر درخت بام با درخت من برایش فرق میکرد اما مدیرانی هم بودند که واقعاً دوشادوش من کار میکردند که خوشحالم آن مدیران سالم بودند.
طی این سالها از دست چه کسانی عصبانی شدهاید؟
حقیقت جاهایی که من دارم برایشان خدمت میکنم یعنی برای آن دستگاههای اجرایی (البته کار من برای مردم هست) ولی به نام آن دستگاه ثبت میشود. در ادوار مختلف اداره منابع طبیعی، اداره محیطزیست و برخی شهردارها
در اداره منابع طبیعی مدیرانی بوده که دوشادوش من کار و تلاش میکردند و من را مورد تشویق قرار میدادند؛ مدیری هم بود که اینقدر میگفت خدایا کی میشود این افشار سکته کند تا از دستش راحت شوم، حالا من هیچ کاری نکرده بودم بهجز بازوی دستش بودم.
اگر جایی جنگل تخریب میشد میگفتم آقای مدیر! فلان جا خیلی وضعش خراب است دارند زغال درست میکنند! دارند فلان میکنند! محیطزیست هم میرفتم میگفتم آقا شکار بیرویه دارد اینجا انجام میشود. مدیری که واقعاً دلسوز بود فوری اکیپ میفرستاد؛ ولی مدیری که خودش بهحساب گیر این مسئله نبود رک و راست بگویم بهجز آن میز و آن پستش که داشت به چیز دیگری فکر نمیکرد و من را پاس میداد بهجاهای دیگر
بله مدیرانی بودند که مرا اذیت میکردند تا کارم را تعطیل کنم، زهی خیال باطل چون بر اساس کار و برنامهای که داشتم حرکت میکردم و بقیه چیزها مهم نبودند.
شنیدهایم که در بعضی ایام مثل ایام انتخابات، فعالان محیطزیست خیلی زیاد میشوند و درواقع برنامهها و درخواستهای برای بازدید از خزانه شما و شرکت در برنامههای فراخوان دارند، نظر شما در مورد اینها چه هست؟
در عمل خیلی گرفتار این موضوع شدهام. بودهاند کسانی که هیچگاه در حوزه جنگل و طبیعت و محیطزیست فعالیتی نداشتند و به یکباره دلسوز محیطزیست میشدند و درخواست برنامه مشترک و سخنرانی در فراخوانها را داشتند. بعد متوجه میشدم که اینها قصد عضویت در شوراها و یا شرکت در انتخابات مجلس را دارند و میخواهند از این روش کسب محبوبیت و رای کنند.
اوایل در شک و تردید بودم که اینها از کجا پیدایشان شد، اما بعدها متوجه شدم اینها فقط آمده بودند که با سوءاستفاده از بنده و گرفتن عکسی و تصاویری در حوزه جنگل و طبیعت محیطزیست، رزومهای به کارنامهشان اضافه کنند.
با توجه به تجربیات شما در این حوزه، عامل اصلی تخریب محیطزیست چیست؟
بخش عمدهاش برمیگردد به اقتصاد ضعیف مردم و بهخصوص روستاهای ما.
اقتصاد ضعیف روستاهای ما در کنار نداشتن گاز و نفت مصرفی ارزانقیمت یکی از عوامل تخریب جنگلها است.
برخی هم برمیگردد به وعدههای مدیران و داوطلبان مجلس و اقداماتشان برای جاده کشی غیراصولی. وقتی هم اعتراض میکنیم و پیگیر میشویم، کسی مسوولیت قبول نمیکند و به گردن دیگران میاندازد.
مثلاً سالهای قبل موردی بوده که رفتهام پیش مدیر منابع طبیعی که آقا چرا اجازه جاده کشی غیرضروری را دادهای. آقای مدیر منکر شد. واقعاً اگر برخی مجوزها صادر نشده، چطور ممکن است انواع ماشینآلات درختان را قطع و اقدام به جاده کشی کنند؟ در همین محدوده نوژیان خیلی جاها هست که غیر اصولی جاده کشی و تخریب شده؛ پس واقعاً در این زمینه هم متأسفانه بعضی از مدیران بسیار کوتاهی کردند.
ما اگر اعتقاد داریم که باید شهر، استان و به تبع آن کشور توسعه پیدا کند؛ خوب قاعدتاً بخشی از این توسعه با تخریب جنگلها عملی است، این با صحبتهای شما تضاد دارد.
من موافق با توسعهام؛ دیدگاه من این است که بله جادهای که میخواهد برود این جاده چه بخواهیم چه نخواهیم تخریب دارد؛ ولی چهبهتر کارشناسی شده تخریب صورت گیرد، جاده را میتوانیم طوری ببریم که حداقل تخریب جنگلمان را داشته باشد.
مثلاً تصاویری دارم از تخریب برای لوله گاز. آیا نیاز هست بعضی از جاهایش به عرض شش متر تخریب درختان هشتصدساله، نهصدساله صورت گیرد؟
ما میتوانیم با بهکارگیری راهکارهای اصولی کاری کنیم که جنگلمان کمتر آسیب ببیند.
یا مسیرهای شاید کمی طولانیتر با تخریب کمتر را در نظر بگیرم؛ هر چند هزینهها بیشتر خواهد شد اما در عوض سرمایه ملی حفظ خواهد شد.
من مخالف توسعه نیستم! توسعه بهتر است در جهتی باشد که تخریب جنگل، تخریب ثروت ملیمان کمتر باشد و اگر واقعاً نیاز شد که تخریبی صورت گیرد آن دستگاه بهرهبردار تعهد کند که جبران خسارت کند و بخش دیگری از جنگل یا منطقه را از پوشش درختان احیا و تا زمان بلوغ نهالها مراقبت کند.
بعضاً مواجه میشویم تخریبهایی به علت نیازهای اقتصادی، از روی عقده و یا دشمنی با محیطزیست صورت میگیرد، در این خصوص فرد یا دستگاه متخلف شناسایی و جریمه هم میشود، آیا به نظر شما این جرائم کافی و بازدارنده است؟
در این رابطه گاه به من اطلاع دادهاند که فلانی در روستایی کلی تخریب کرده و مثلاً 40 میلیون تومان جریمه شده. این تخلف برای افزایش مساحت زمینش بود، این در حالی است که شاید کل زمینش 10 میلیون هم ارزش نداشته باشد و موارد مشابه که وجود دارد و نشان میدهد نوع جریمه با واقعیت موضوع تناسب ندارد. منظورم این است که قانون در این خصوص نیاز به بازنگری دارد و باید اقداماتی کرد که مانع انجام تخلف شود. بهخصوص در روستاها که نیاز است سوخت کمقیمت در اختیارشان قرار داده شود.
آقای افشار عملکرد شمارا اگر بخواهیم در این سالها ارزیابی کنیم از زبان خودتان به چه نکاتی میتوان اشاره کرد؟
شاید برای برخی باورنکردنی باشد. ما آمار گرفتهایم که میانگین یک کیسه پنجاه کیلویی بین سه هزار و هشتصد تا چهار هزار و دویست دانه بذر بلوط حدود چهار هزار دانه هر کیسه جا میگیرد.
ما در سطح استانمان هیچ سالی بهجز این دو سال کرونا؛ هیچ موقع کمتر از ده کیسه کشت نکردیم، الآن در بام خرمآباد سیوپنج هکتار درخت بومی کشتشده داریم؛ همه عزیزان بیایند و ببیند چه بلوط؛ چه بنه پسته کوهی؛ گلابی وحشی؛ زالزالک؛ زالزالک وحشی، انجیر کوهی، تاک یا همان داغ داغان و ... پس من اگر صحبتی میکنم این صحبتم بر اساس عملی است که انجام دادم و آثاری هست که موجود هست.
در پشت فرمانداری خرمآباد، پشته حسینآباد جنوب خرمآباد؛ این آثار وجود دارد. بهجز استان لرستان خوشحالم که برخی از استانهای زاگرس نشین هم یکی دو بار در سال بوده در فراخوانها حضور داشته و مردم را آموزش دادهام و الآن صدها افشار در استانها و روستاهای جنگل نشین زاگرس دلسوزانه به فکر محیط زیست هستند.
تونل سبز ورودی بام از مسیر پارک شریعتی هم درختانش کاشته شده و مردم شهر و گردشگران در سالهای آینده لذت این مسیر زیبا را خواهند برد.
برنامههای آینده شما چیست؟
برای آینده برنامههای خوبی داریم؛ عمدتاً برنامههای ما توسعه کمربند سبز شهر خرمآباد است.
کمربند سبز شهر خوشبختانه از پشته حسینآباد یعنی جنوب شهر شرقی خرمآباد پنج، شش سال پیش شروعشده یک پنج هکتار؛ یک ده هکتار، تقریباً نزدیک به هفده، هجده هکتار آنجا را زیرپوشش درخت بردهایم. در رأسش گونههای بومی بلوط با طول عمر حدود دو هزار سال، بنه یا پسته کوهی و توهی یا تاک داغ داغان با طول عمر هزار و ششصد سال تا هزار و هشتصد سال؛ آنها را خوشبختانه تا یک حدودی از شصتوپنج هکتار نزدیک هفده؛ هجده هکتار چون بهاندازهای کشت میکنیم که تابستان بتوانیم اینها را آبدهی و مراقبت کنیم.
امسال تلاش من این بوده که کشت نکنیم آن هم به خاطر مشکلات آبدهی.
توسعه کمربند سبز در پشت بازار خرمآباد یک مقدار شروعشده؛ حرکتهایی صورت گرفته با همکاری سازمان پارکها تا بیایم فلکه الدین- پشت فرمانداری الآن پانزده هکتارش توسط بچههای انجمن سبز، یاران سبز کامل است. هم در خدمتشان با نیروهای زندانی که داریم حرکت کردیم. در نظر داریم پشت فلک الدین را هم شروع کنیم.
پس برنامه آینده ما بیشتر تلاش روی کمربند سبز شهرمان و آموزش است.
ممنون که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید! بهعنوان آخرین سؤال، سفارش شما به فعالان این حوزه و مردم چیست؟
خوشحالیم که مردم روزبهروز بیشتر و آگاهتر شدهاند، بهخصوص روستاییهای جنگل نشینمان متوجه شدهاند که این درخت چه فایدهای برایشان دارد و سودش برای نسل آینده چیست؟ چطوری دوسوم بارندگی را وارد سفره زیرزمینی میکند! برای چشمهها و...
من پیشنهادم به مدیران محیطزیست هر استانی این است که بیایید واقعاً از طریق گفتمان، از طریق نشستها، از طریق جلسات آن هم جلساتی که نه در اتاقهای در بسته بلکه در دل طبیعت انجام میشود با مهر و محبت به مردم توضیح و نکات مهم را گوشزد کنند و ما انجمنهای زیستمحیطی در خدمتشان برویم در روستاهای جنگل نشین؛ آماده هستیم که همکاری کنیم؛ توضیح بدهیم و بگویم آقا این برای نسل آینده شما خوب است به این دلیل به این دلیل.
نه اینکه من این بالا بنشینم و فقط حکمی بدهم آقا بروید جریمه کنید! این واقعاً راهکار درستی نیست.
و پیام آخر..
فراموش نکنیم که احترام به طبیعت احترام به زندگی است و احترام به زندگی احترام به خالق است!
گفتگو: عبدالرضا قاسمی/ پایگاه خبری یافته
این گفتگو بهمن ماه 1400 در خزانه آقای افشار در منزل شخصی و بام شهر خرم آباد انجام گرفت
گفتگو: عبدالرضا قاسمی/ پایگاه خبری یافته
این گفتگو بهمن ماه 1400 در خزانه آقای افشار در منزل شخصی و بام شهر خرم آباد انجام گرفت
توجه: هرگونه استفاده از مطلب با ذکر منبع و نام نویسنده، نشانهی احترام شما به تلاش آنها است.
دیدگاهها
درود بر جناب افشار عاشق
قدر جناب افشار را می دانیم و قدردان زحماتش هستیم.
سایه اش مستدام.
بله همسر ایشان خانم سوری علاوه بر مادرانگی نمونه برای فرزندانش،بزرگ بانویی بی بدیل است.بی ارتباط نیست اگر افشار را ساکی نوین لرستان در حوزه جنگل و بلوط بدانیم،حزبی مستقل و خدامحور که به اندازه تمام قلوب آزاده و وجدان مدار عضو دارد و چونان کدیوری کامل به بزرگ منشی خویش مشغول است
ابوی فقید جناب افشار نیز در زمان خویش طبیبی حاذق و مشهور بوده که والیان مناطق چگنی آرزومند آن بوده اند که در عصر خویش ایشان را در کنار خویش،داشته باشند و از این طریق بیشتر دیده وشنیده شوند
ثمره زحمات شبانه روزی شما را نسلهای آینده
با افتخار و غرور نام خواهند برد،بر خود میبالیم
به داشتن اینچنین مردان و زنانی که خود وزندگی
شخصی رو وقف لرستان زمین کرده اند از خداوند
سلامتی شما و خانواده گرامیتان را خواهانیم
مصاحبه بسیار زیبا و جذاب بود واقعا جای این مصاحبه در پایگاه خبری یافته خالی بود.
لازم است که افرادی از این دست بیشتر و بهتر به مردم معرفی شوند تا شیوه و روش آنها،چراغ راه جوانانی شود که اهدافی فراتر از آرزوهای شخصی شان دارند و مدینه فاضله ای را برای همه آرزومند هستند.
موفق و مانا باشید.
این پیشنهاد مغفول ماند، چون مدیران ما اغلب آینده نگر نیستند
درواقع؛ در این حوزه این دلسوزی یعنی درخت را فرزند خودت بدانی و دلسوز جنگل که در رأسش بلوط است باشی.
ایکاش در کل استانهای زاگرس نشین پدرهای بلوط صدها و هزاران نفر شوند که در این صورت من خوشحالتر میشوم.
کلام بالا رو من از مثاحبه جنابعالی با خبر گزاری یافته کپی کردم چقدر این کلام و این آرزو زیباست...
سالها زحمت و تلاش خستگی ناپذیر در حوزه محیط زیست بدون امکانات و از جیب خود هزینه کردن و درانجام کارهای نیکو کارانه پیشقدم بودن مگر کار هر کسی است انتقاد جنابعالی در آن مثاحبه از مدیران نالایق که وجودشان در پستهای شهری و استانی نه به لحاظ تخصص بلکه فقط به علت ارتباطات بوده کمترین شکایت شما از وضع موجود است امیدوارم که مقام و پستهای مدیریتی در استان بزودی صاحبان اصلی خودشان را پیدا کنند،بنده اعتقاد دارم در حوزه مدیریت کلان شهری جنابعالی،مدیری توانمند هستید که حداقل می تونید دغد غه های محیط زیستی رو کمتر کنید...
جناب افشار زمان ارزش کارهای بزرگ جنابعالی رو بیشتر مشخص خواهد همچنان که زمان ارزش کارهای جناب ساکی شهردار وقت را مشخص کرد افتخار ایران زمین هستید ،واز خداوند برای جنابعالی و خانواده پر تلاشتان،سلامتی و تندرستی توائم با شاد کامی آرزو میکنم...
لطفا بفرمایید که چطور می توان با جناب مظفر افشار تماس گرفت؟
برای اهدا کمک مالی به ایشان.
----------------------------------
در اینستا برای ایشونپیام بزارید