یافته، اولین پایگاه خبری دارای مجوز در لرستان

سيد نوري موسوي نهم فروردين 1349 در يكي از روستاهاي بخش كرگاه خرم‌آباد متولد مي‌شود. در همان اوايل كودكي به همراه خانواده به انديمشك مهاجرت مي‌كند و تا كلاس چهارم ابتدايي در همان شهر زندگي مي‌كند اما در روزهاي آغازين جنگ كه حتي بوميان جنوب از آنجا كوچ تحميلي را برگزيدند، خانواده‌ي موسوي هم دوباره به ديار خود يعني خرم‌آباد بازگشته و در سال 59 تا به امروز در ديار خود زندگي مي‌كند. اما دو تن از خانواده‌ي پرجمعيت (هفت پسر و يك دختر) سید نوریسيد نوري موسوي بازيگر نقش ممجو در شبكه افلاك لرستان یعنی خواهرش و يكي از برادران به همراه دايي و خاله‌ها هنوز در انديمشك زندگي مي‌كنند. وی كلاس پنجم در دبستان خيرالله حقير درس خوانده است، سال اول راهنمايي را در مدرسه‌ی دهخدا و سال دوم و سوم را در مدرسه شهيد جلال سرباز خرم‌آباد ادامه مي‌دهد.
در همان ايام به همراه دو تن از دوستان‌اش وارد بسيج مي‌شود و به قول خودش اين سه يار دبستاني، روي يك ميز، مدرسه را جور ديگري براي خودشان تعريف مي‌كنند تا جايي كه شهيد مسعود صارميان خیلی زود عباس نورحجاب و سید نوری را تنها می‌گذارد و زودتر به هدف سه‌تایی‌شان می‌رسد.
موسوي در همان سال‌هاي مدرسه، تئاتر هم بازي مي‌كند؛ به طوري‌كه همان سال‌ها تئاترشان در استان مقام اول را كسب مي‌كند و به مسابقات دانش‌آموزي كشور راه پيدا مي‌كند. اين آغاز يك سرنوشت جديد يراي سيد نوري موسوي است؛ چرا كه در رامسر با چند دانش‌آموز عضو گروه سرود استان كه اهل جبهه و جنگ بودند؛ از جمله سيد علي صادقيان، غلامرضا زكي‌خاني، شهيد جهانگير پرندوش، مرحوم مجيد شاهين (يكي از قاريان ممتاز آن زمان استان) آشنا مي‌شود.
دوستي و آشنايي با اين چند نفر راه جديدي پيش پاي سه يار دبستاني مي‌گذارد و همان‌جاست كه سيد نوري موسوي به عنوان بسيجي راه‌اش را براي ورود به خيل سربازان انقلاب بر مي‌گزيند و پس از بازگشت از رامسر در همان مردادماه 65 رسماً لباس بسيجي را بر تن مي‌پوشد و راهي جبهه‌ها مي‌شود.
سيد نوري شانزده ساله از آن به بعد درس و مشق‌اش را از طريق مدرسه‌ي رزمندگان شهيد سعيدي در همان خط مقدم ادامه مي‌دهد و بر عكس روحيه‌ي تئاتري و هنري در آن‌جا مدتي در گردان رزمي مالك اشتر خدمت مي‌كند و بعد به گردان ايثار كه قسمت تخريب و انفجار بوده نقل‌مكان مي‌كند. در تمام طول اين مدت دو يار ديگرش؛  مسعود صارميان و عباس نورحجاب را هم در كنار دارد و به عنوان تخريب‌چي به كارشان ادامه مي‌دهند. خدمت بسيجي‌گونه‌ي اين سه نفر باعث مي‌شود كه سردار نوري فرمانده‌ی آن زمان تيپ 57 آن‌ها را جذب سپاه كند و به اصطلاح به استخدام رسمي سپاه در مي‌آورد.
سيد نوري موسوي جنگ را به خير و خوشي و البته با از دست دادن عزيزترين هم‌رزم‌اش شهيد مسعود صارميان به پايان می‌برد و دوباره به ديار مادري‌اش برمي‌گردد و حالا نوبت شروع يك زندگي جديد است كه در تاريخ هفتم اردي‌بهشت‌ماه 69 ازدواج مي‌كند كه حاصل زندگي مشترك‌اش دو دختر است؛ يكي دانشجوي رشته‌ي امور بانكي و ديگري هم در سال اول دبيرستان مشغول به تحصيل است.
سید نوری موسوی خودش می‌گوید آدمی خیلی جدی است و تا لباس سبز «مَمَجو» را نپوشد و یا جلوی دوربین قرار نگیرد به قول لُری خودمان "خون‌اش ‌نِمیا" یعنی احساس‌اش برای هنرنمایی برانگیخته نمی‌شود.
هر چند در وقت مصاحبه لهجه‌ی لُری بالاگریوه‌ای ندارد اما باز هم با همان جذابیت و دلنشینی صحبت می‌کند. چند قدمی تا شروع صحبت‌های سید نوری موسوی - همان «مَمَجو»‌ی خودمان- باقی نمانده است او را همراهی کنید تا شاید "خون‌اش" بگیرد و کمی مصاحبه را طنزتر کند، ما که از پس‌اش برنیامدیم:

* آقاي موسوي خيلي‌ها معتقدند كه پاسدار يك جلوه و جايگاه خاصي دارد و مي‌گويند كه نبايد در جلوه‌ي طنز و هنر و عرصه‌ي برخي شوخي‌هاي خط قرمز گذشته وارد شود؛ شما با اين موضوع چطور كنار آمده‌ايد؟
من از تئاتر و سر سِن بازيگري تئاتر وارد خط جبهه و جنگ و در نهايت سپاه شدم و يك طورهايي دوستان پاسدار مرا به عنوان يك بازيگر، يك پاسدار بازيگر پذيرفته بودند، اما در زمان جنگ نه واقعيت‌اش، در زمان جنگ كلاً بازيگري و تئاتر را كنار گذاشتم.

* كلاً اين كار را تعطيل كرديد؟
 نه، تعطيل به آن شكل هم نه. معمولاً دوره‌های پنج- شش ماهه مي‌رفتيم جبهه، بعد كه برمي‌گشيم من دوباره تئاتر كار مي‌كردم، ولي بعد از اين‌كه به استخدام سپاه درآمدم و وارد سپاه شدم، بعد از جنگ رفتم و در واحد فرهنگي سپاه مشغول به كار شدم، در واحد فرهنگي و تبليغاتي و اين چيزها كه بيش‌تر هم به كار فيلم‌برداري و كارهاي هنري و اجراي برنامه‌ها پرداختم. بعد هم يك گروه تئاتري در همان سپاه تشكيل دادم و از سربازاني كه مي‌آمدند و استعداد داشتند انتخاب مي‌كردم و يك گروه تئاتري براي تيپ 57 درست كرديم و اتفاقاً چند كار هم براي «تيپ» كار كرديم كه در سطح شهر هم اجراي عمومي گذاشتيم.

* با چه موضوعاتي؟ همين موضوعات و مواردي كه الان كار مي‌كنيد؟
نه، موضوع اين كارها بيش‌تر دفاع مقدس و سپاه اين چيزها بود؛ و مي‌خواهم عرض كنم كه به يك شكلي نيروهاي سپاه و مسوولان سپاه مرا پذيرفته بودند، ولي باز تئاتر در محيط محدودي كار مي‌شد و فوقش دو - سه هزار نفر كار ما را مي‌ديدند و به اين گستردگي كه رسانه و تلويزيون دارند، نبود.

* خب، حالا چطور وارد تلويزيون شديد؟  
بله، بعد از اين‌ كه تلويزیون خرم‌آباد افتتاح شد تا مدتي فقط هفته‌اي يك برنامه داشت. آقاي علي امرايي كه كارگردان برنامه‌ی «آخر هفته» بود به مدت يك سال فقط با آقاي مصطفي امرايي كه به «قُژقُژي» معروف بود كار كردند. اين برنامه بعد از يك سال به تكرار نشست و آن جاذبه‌هاي لازم را نداشت. اين شد كه آقاي امرايي آمد و با بچه‌هاي ما كه در مجتمع فرهنگي ارشاد كار تئاتر مي‌كردند صحبت كرد.
البته اين را هم بگويم كه من همان موقع كه در سپاه بودم، بعد از جنگ كار تئاتر خارج از سپاه را هم ادامه مي‌دادم و عصرها مي‌رفتم با اساتيد و بزرگان تئاتر شهرمان مثل استاد نصرت‌الله مسعودي و مرحوم حسين شيدايي کار مي‌كردم.

* يعني سپاه با تئاتر كار كردن شما مشكلي نداشت؟  
نه، تا قبل از اين كه رسانه‌اي بشويم، نه مشكلي نداشتند.

* پس مشكلات شما با ورود به تلويزیون شروع شد؟
 بله، پس از بحث رسانه‌اي شدن يك طورهايي موضع گرفتند؛ به خصوص ما كه كارمان هم طنز بود كمي براي‌مان محدوديت قائل شدند. البته من قبل از محدوديت‌ها خودم هم زياد آزاد كار نمي‌كردم و خودم برخي جوانب را رعايت مي‌كردم.

* از جانب چه كساني براي‌تان محدوديت ايجاد مي‌شد؟
از  طرف برخي از قسمت‌هاي سپاه، حالا ديگر اسم نمي‌برم؛ نه اين‌كه مرا بخواهند در تنگنا قرار دهند، نه؛ منتها بعد از پخش هر قسمت «آخر هفته» در روزهاي جمعه من احضار مي‌شدم و پرسيدند: چرا اين طور شد؟ چرا آن طور شد؟ و من هم توضيح مي‌دادم كه بابا اين تلويزيون جمهوري اسلامي است و ما كه در اسرایيل بازي نمي‌كنيم و مي‌گفتند: نه تو پاسدار هستي، نبايد اين طور كني و همين حرف‌ها...

* مگر چكار مي‌كرديد؟
هيچي، من در زمان آخر هفته كار زياد خاصي نمي‌كردم، فقط آن بخش هواشناسي بود و همان نمايش‌هاي متفرقه‌اي كه با بچه‌ها اجرا مي‌كرديم. البته حقيقتاً بيش‌تر هم كارم محدودم كرده بود. خب بيش‌تر هم از برخي دوستان همكار گزارش مي‌رفت كه آقا دارد شأن سپاه را زير سؤال مي‌برد و اين طور چيزهايي و بلافاصله مرا مي‌خواستند و باز هم همان توضيحات هميشگي. منتها من كوتاه نمي‌آمدم و مي‌گفتم من اين كارم است و به هيچ‌وجه كنار نمي‌گذارم، من وقتي كه به عنوان بسيجي وارد سپاه شده‌ام بازيگر بوده‌ام و با همان شكل وارد شده‌ام و الان هم هيچ كار غير عرف و غيرقانوني انجام نمي‌دهم كه بخواهم كنارش بگذارم و تعهد نمي‌دهم كه بازي نكنم.

* عاقبت با سپاه به سر برديد يا نه؟ الان كارمنديد، بازنشسته‌ايد يا...
بله، من در سپاه ماندم تا يك طرحي مطرح شد كه نيروهاي بالاي بيست سال سابقه‌كار اگر خودشان مايل باشند مي‌توانند بازنشست شوند و من هم كه اين شرايط را داشتم رفتم فُرم پُر كردم و بازنشست شدم.

* از این بحث بگذریم. خُب كي و يا چي كچل‌ات كرد؟
والله ما اين موهاي‌مان ارثي است. ما سادات مرتضي‌وندیم و اين سادات مرتضي‌وند در استان لرستان به اصطلاح معروف‌اند به مرتضي‌وندهاي «كِلول» يعني تاس ... (اين بار دوم است كه مي‌خندد)

* پس كسي و يا چيزي كچل‌تان نكرده است؟
نه، ارثي است. پدرم سرش تاس بوده، اخوي‌هايم هم همين‌طور

* يعني واقعاً هفت برادر سر كچل؟
هفت‌كچلانيم ما... (خيلي جدي از كنار اين بحث مي‌گذرد)

* خُب برگرديم سر اصل مَمَجو، اين شخصيت چطور و چگونه هويت گرفت؟
اوايل كار در تلويزيون، حقيقت‌اش من اسم خاصي نداشتم. تا اين كه يك نمايش طنز صحنه‌اي كار كرديم كه مي‌بايست هر كدام از بچه‌ها يك اسم داشته باشند و من هم خودم مَمَجو يعني محمدجان را انتخاب كردم. اين كاراكتر را تقريباً سال 75 كه در سينما استقلال بازي و اجرا كردم، در بين مردم خيلي مورد توجه قرار گرفت و در همان موقع اين كاراكتر روي من باقي ماند و در نمايش‌هاي بعدي هم تكرار شد.

* شده كه در بين فاميل، دوستان و آشنايان ممجو خطاب‌ات كنند؟
در بين فاميل و خانواده، نه!

* با نقش طنز و هنري‌تان چطور برخورد مي‌كنند؟ مخصوصاً همسر و فرزندان‌تان.
باهاش كنار آمده‌اند. من كلاً در زندگي اصلي خودم و خارج از روي صحنه و جلوي دوربين بسيار آدم جدي‌ای هستم. يعني اصلاً آن چيزي كه جلوي دوربين و روي صحنه مي‌بينند زمين تا آسمان فرق دارد. همه مي‌گويند، نه اين‌كه بخواهم ادا در بياورم. واقعاً همين‌طوري هستم. خيلي‌ها هم مي‌گويند و تعجب مي‌كنند، مي‌گويم بابا واقعاً باور مي‌كنيد غير از جلوي دوربين و سر صحنه نمي‌توانم آن‌طوري بازي كنم.

* يعني در محيط شخصي و منزل، آدم طنازي نيستي؟
نه، نه، اصلاً يعني هيچ «خون‌ام نمياد» )حس‌ام نمی‌گیرد) از لحاظ شوخ‌طبعي بودن و يا اين‌كه جوكي بگويم و تعريف طنز بكنم اصلاً حقيقتاً. يعني هيچ آدم شوخ‌طبعي نيستم.

*يعني به نوعي آن «سيقافي» را در آنجا نداريد.
در آنجا نه. در آنجا بسيار جدي، آرام (و باز مي‌خندد) حالا اگر از دوستان‌ام و يا خانواده و به هر حال كساني كه با من ارتباط دارند بپرسيد...  من اين طوري‌ام كلاً...

* در كار طنز دنبال چه بوده‌ايد و به چه رسيده‌ايد؟
والله در قضيه‌ي بازیگري و اين چيزها... معمولاً انسان كلاً دوست دارد ديده شود و به طوري علاقه‌ به شهرت و معروف بودن در وجود همه‌ي انسان‌ها هست، منتها هر كس يه يك شكلي و هر كس در رشته‌ي خودش. شايدم من هم چون بازيگر بودم و كلاً بازيگري را به اين خاطر انتخاب كرده بودم يك طورهايی دوست داشتم ديده شوم. البته من اول و در ابتدا كار تئاتر جدي مي‌كردم و يك بازيگر تئاتر جدي هم هستم و شايد مردم كم كارهاي جدي مرا ديده‌اند. دوستان اهل تئاتر کارهای‌ام را دیده‌اند، ولي مردم عادي فقط مرا در شخصيت مَمَجو مي‌شناسند.

*چه كارها و تئاترهايي؟ فيلم چطور؟
تهیه‌کننده و بازیگر نقش اصلی سریالهای «سیقاف» «بِراَفتاو» و «یخ‌دون پاپا» بوده‌ام. در سریال «فراموشی» هم بازیگر و مدیر تولید بوده‌ام. در سریال «به رنگ سیب» هم که نمی‌دانم پخش می‌شود یا نه، بازیگر نقش اصلی بودم و این تمام کارنامه‌ی کارهای جدی و رسمی من است. متأسفانه در اينجا جا افتاده چون من بايد مَمَجو باشم و هر كاري كه به من مي‌دهند بايد طنز باشد و من مَمَجو باشم. در فيلم، نه؛ ولي در تئاتر در همان تئاتر «نوار ریشه در ...» ما که در سال 65 در استان اول شد و در مسابقات سراسر کشور به عنوان بهترین بازیگر جشنواره انتخاب شدم.

* از عوامل و همکاران‌تان در این تئاتر بگویید، آن‌ها هم الان تئاتر بازی می‌کنند؟
نویسنده و کارگردان این نمایش آقای محمدرضا صادقی‌نسب بود. اسفندیار ملایری و آقای احمدوند که الان هم با خودمان کار می‌کنند بازیگر این کار بودند؛ و دو یار دبستانی خودم شهید مسعود صارمی و عباس نورحجاب هم بودند و البته کوروش نریمانی که امروز یکی از بهترین نویسندگان و کارگردانان مطرح کشور هستند هم حضور داشتند.

* داشتید اسامی تئاترهای جدی‌تان را می‌گفتید...
بله، در تئاتر «سنگرسازان بی‌سنگر» من نقش یک سرگرد عراقی را بازی کردم. در تئاتر «طلاییه قدیم» نقش یک استواری را داشتم. در تئاتر «سوپریز» نقش رییس یک باند جاسوسی را بازی کردم. در تئاتر «پرده‌برداری» هم نقش منتقدی را داشتم که در جشنواره‌ی استانی به عنوان بهترین بازیگر انتخاب شدم. در تئاتر «دیب» به کارگردانی مرحوم حسن حامد و نویسندگی استاد نصرت‌الله مسعودی سه نقش متفاوت را بازی کردم که این تئاتر هم در جشواره به عنوان بهترین تئاتر انتخاب شد و بنده و آقای علی‌رضا چنگیزیان هم مقام بازیگری در آن کسب کردیم.

* در بحث تلویزیون چطور؟
عرض کردم؛ در بحث تلویزیون کلاً نقش‌های‌ام طنز بوده و مردم بیشتر مرا با مَمَجو و «پی‌نه» می‌شناسند. حتی اگر اسم دیگری هم داشته‌ام اما باز هم مردم با نام مَمَجو فیلم را دنبال کرده‌اند.

* پس مَمَجو یک برند است که بین مردم هم جا افتاده است، اما فقط در حد یک کاراکتر طنز باقی مانده، انتظار داشتید که دیگر فراورده‌های فرهنگی مَمَجو کار این نقش را کامل کند؟ به عنوان مثال لباس مَمَجو، پوستر، عروسک، لوازم‌التحریر و غیره نیز به کمک یک فرهنگ‌سازی جدید توسط این کاراکتر بیاید.
الان می‌شود این کار را کرد. همین الان که برنامه‌ی «شب سپید» پخش می‌شود این ابزاری که شما گفتید را خیلی‌ها تماس می‌گیرند و از ما می‌خواهند. تمام پدر و مادرهای که بعضاً با من برخورد دارند می‌گویند که بچه‌های‌مان عروسک و کلاه مَمَجو را می‌خواهند، اما پیدا نمی‌کنیم. خب! به این خاطر است که متأسفانه ما در یک استان محرومی زندگی می‌کنیم؛ این گونه مسائل هنوز جا نیفتاده است و به این نوع درآمدزایی و ایجاد شغل اصلاً بها نمی‌دهند. در کشورهای اروپایی آن‌قدر که از جوانب و حواشی فیلم درآمدزایی می‌کنند از خود فیلم درآمد به دست نمی‌آورند. مثلاً اگر یک انیمیشن ساخته می‌شود فروش عکس و پوستر و این طور چیزها برای خود اثر هنری هم موجب تبلیغ می‌شود و هم منبع درآمد مضاعف.

* واکنش شما به این‌گونه درخواست‌ها چگونه است؟
هیچ، من یک بازیگرم و کاری از دست‌ام برنمی‌آید و اصلاً سرمایه‌اش را هم ندارم که بخواهم عروسک‌سازی راه بیندازم. شاید اگر در تهران و یا استان برخوردار دیگری بودم روال طور دیگری بود و از این فرصت استفاده می‌کردند.

* خب، مَمَجو از نگاه سید نوری موسوی چگونه شخصیتی دارد که مردم به قول شما این‌قدر دوست‌اش دارند؟
آدمی صمیمی، ساده، شیرین؛ در عین حال هم خیلی داناست. یک طورهایی مثلاً من فکر می‌کنم بهلول است تقریباً. من این طور فکری برای‌اش کرده‌ام. در عین حال که فکر می‌کنند آدم ساده و نادانی است، ولی یک سری چیزهایی را می‌گوید که شاید ریزبین‌ها هم به آن‌ها فکر نکرده‌اند.

سيد نوري موسوي بازيگر نقش ممجو در شبكه افلاك لرستان*پس می‌خواهی بگویی بهلول لرستانی؟ 
[این خنده‌اش با بقیه‌ی خنده‌های‌اش فرق دارد]، نه حالا، نه به این شکل. من سعی می‌کنم که بیش‌تر به مشکلات و معضلات سطح شهر و استان بپردازم که معتقدم دلیل برقراری ارتباط خوب مردم با مَمَجو در همین رویه است. مردم فکر می‌کنند کسی هست که دردهای‌شان را می‌شناسد و از جنس خودشان است و همین برای‌شان جذاب است.

* قبل از این‌که جلوی دوربین بروی آيا سناریو و متن خاصی را در اختیارت گذاشته مي‌شود؟ یا در همان لحظه و به صورت بداهه است؟
در برنامه‌های گذشته و یا فیلم و سریال‌هایی که کار می‌کنم خُب این‌ها سناریو دارند، منتها واقعیت‌اش چون به لطف خدا بداهه‌گویی‌ام قوی است و می‌توانم بداهه هم نقش را در راستای خواست نویسنده و یا کارگردان جمع و جور کنم. آن‌ها دست‌ام را باز می‌گذارند و می‌گویند دیالوگ اصلی‌ات را بگو و اگر هم توانستی با بداهه‌گویی کامل‌اش کن. در دو کار اخیر «شو نشینی» و «شو اسبی» بیشتر بخش پیامک‌ها مدنظر تهیه‌کنندگان و کارگردانان بود. در این بخش هم که مردم پیامک می‌دهند و بعد هم جواب می‌خواهند. شاید مردم ندانند اما واقعیت این است که من فقط اجرا می‌کنم و یکی از دوستان خوبم آقای مجتبی زرین‌جویی زحمت نویسندگی جواب‌ها را می‌کشد. البته مردم هم کمک‌ام می‌کنند و باهام شوخی می‌کنند و سربه سرم می‌گذارند.

* آيا نمي‌توانيد خودتان جوابگوي پيامك‌ها باشيد؟ البته فكر نمي‌كنم مديران صدا و سيما بخواهند ريسك بداهه‌گويي‌هاي يك طناز را بپذيرند.
مي‌توانم ولي احساس مي‌كنم به اين شكل بهتر است. كسي كه بيرون از دايره است بهتر مي‌تواند فضا را رصد كند. موفق هم بود و چون تست زديم و ديديم كه موفق هم بود الحمدالله كارمان را ادامه داديم.

*گويا يه مدتي بازيگران طنز از تلويزيون قهر كرده بودند و كار نمي‌كردند، قضيه چه بود؟
متأسفانه يک مدتي بود كه قضايايي در داخل صدا و سيما پيش آمده بود و مي‌گفتند آقا ما طنز فاخر مي‌خواهيم.

* منظورشان از طنز فاخر چه بود؟ 
نمي‌دانم، مثل اين‌كه طنزهايي كه ما تا آن زمان كار كرده بوديم... به نظر من طنز فاخر طنزي است كه مردم قبول‌اش كنند و بپذيرندش. نه اين‌كه مديران قبول‌اش داشته باشند. آن اوايل برنامه‌هاي آخر هفته و شوگار خوب بود آنچه كه مردم مي‌خواستند ما اجرا مي‌كرديم و دوست هم داشتند اين بود كه ماندگار هم شدند و در اذهان مردم به عنوان يك يادگار جا باز كرد. بعد از آن زياد به نام طنز كار كردند ول واقعيت‌اش طنز نبود. من خودم هم در آن چند سال فاصله گرفتم؛ چرا كه مي‌ديدم آن چيزي كه مردم مي‌خواهند اين‌ها اجازه نمي‌دهند ما كار كنيم و هِي مي‌گفتند ما طنز فاخر مي‌خواهيم و خودشان هم نمي‌دانستند كه چه مي‌خواهند و منظورشان چيه. و از برخي مديران تلويزيون مي‌پرسيديم كه منظورتان از طنز فاخر چيه و چه مي‌خواهيد، اما متأسفانه خودشان هم نمي‌توانستند دقيقاً خواسته‌شان را بيان كنند و ما هم دچار سردرگُمي شده بوديم همين شد كه خود من هم كمي فاصله گرفتم و گفتم اين طنز فاخر شما را نمي‌فهمم و ديگر هم نرفتم مگر اين‌كه فيلم و يا سريالي بود كه همكاري كرده باشم.

* همه به اين خاطر دور شديد؟
نه، كار مي‌شد. دوستان ديگري كار مي‌كردند ولي ديده نمي‌شدند؛ چرا كه آن چيزي كه مردم مي‌خواستند نبود پس طبيعتاً با اقبال عمومي مواجه نمي‌شدند ولي شكر خدا اين كار ما ديده شد.

* برخي مي‌گفتند كه اختلاف بين خودتان پيش آمده و به چند دسته تقسيم شده‌ايد...
نه، ما چند دستگي‌مان هست و همين الان دو گروه هستيم، در واقع گروه بنده كه به گروه فرهنگي هنري سيقاف معروف است و گروه آقاي چگني است به نام گروه شوگار.

* همين الان برخي طنزهاي مناسبتي  در مكان‌هاي عمومي و سينماها كار مي‌شود كه مردم اعتراض دارند به نوع ادبيات‌شان ...
به دوستان‌ام توهين نشود، به صورت كلي دارم مي‌گويم من اصلاً بعضي از اين‌ها را طنز نمي‌دانم. اولاً من افتخار مي‌كنم كه دلقكي هستم، دلقك مردم مسلمان لُر. خوشحالم كه مردم به من مي‌خندند و حتي براي چند لحظه مشكلات‌شان را از ياد مي‌برند.

* مگر كسي به شما گفته دلقك؟ يا خودتان مي‌گوييد
 خودم مي‌گويم؛ واقعيتي است، من دارم طنز كار مي‌كنم، دارم مردم را مي‌خندانم...

* خب پس طنازيد و دلقك نيستيد! 
يک نفر بهم گفت، گفتم خوشحال‌ام كه دلقك جناب‌عالي‌ام. به عنوان يك كنايه به من گفت، گفتم خوشحال‌ام كه دلقك جناب‌عالي‌ام و دلقك اين مردم‌ام. با توجه به انبوه مشكلات و معضلاتي كه امروزه وجود دارد حداقل يكي از سخت‌ترين كارها اين است كه مردم را بخنداني.

* پس دل‌تان گرفته از صحبت آن دوست...
آقاي كوماس‌جودكي خنداندن مردم هميشه سخت است اما واقعاً سخت‌ترین کار دنیا خنداندن لرها است كه من مي‌توانم آن‌ها را بخندانم. شايد يك اصفهاني و يا يك تهراني، يارو بازيگر خودش را به زمين مي‌كوبد روده‌بر مي‌شود ولي يك لُر از اين حركات بدش مي‌آید! خيلي سخت مي‌شود كه يك لُر را بخنداني و اين لطف خداست براي من و خودم هيچ نقشي در آن ندارم غير از اين كه خداوند محبت كرده و اين استعداد را بر دامن ما نهاده است. اميدوارم كه بتوانم تا هميشه اين لياقت را حفظ كنم.

* آيا فقط هدف‌تان يك خنده و يك سرگرمي صرف براي مخاطب است يا نه؟
نه، هدف‌ام فقط سرگرمي و خنده نيست و دوست دارم يك پيامي را بدهم و يك دردي، يك مشكلي را بازگو كنم و در نوع كارهاي من مي‌تواني اين هدف را به خوبي ملاحظه كني. و در آن‌ها يك سري موارد هست كه آن‌هايي كه بخواهند بگيرند، مي‌گيرند. نمونه‌اش نمايش «بودجه» است که هنوز كه هنوز است در يادها باقي مانده است؛ با همان پيام‌هاي خاص‌اش.

* اما مردم اعتقاد دارند که در این دو برنامه‌ی اخیر مَمَجو فقط جنبه‌ی طنز و سرگرمی را پیش گرفته است و خبری از محتوای اثرگذار نیست.
این پیام‌ها را انتخاب می‌کنند و من هیچ نقشی ندارم، اما در برنامه‌ی «شونشینی»، حقیقت‌اش آقای فولادوند؛ تهیه‌کننده‌ی جوان و مستعد هم‌استانی‌مان انتخاب‌های بهتری داشت، مثلاً اگر قرار بود 30 پیام بخوانیم 20 تای آن‌ها را به مشکلات و معظلات مردم اختصاص می‌داد و 10 تا هم به شوخی‌ها و سرگرمی‌های خودمانی. ولی الان فقط 10 پیامک می‌خوانم و 10 تا هم شده خاله‌زنک بازی و پدرخانم‌ام چکار کرد و مادر شوهرم چه کار می‌کند. خُب آن چیزی که انتخاب می‌کنند و به دست من می‌دهند مهم است.

* یعنی با این کار، مسوولان صدا و سیما به آن طنز فاخر مورد نظرشان دست پیدا کردند؟
بله

* و شما راحت‌اید با این گونه طنز؟
من خوش‌ام نمی‌یاد، من بیش‌تر از روش شونشینی خوش‌ام می‌آمد. یعنی پیامک‌های شونشینی به نظرم خیلی بهتر و پر محتواتر بود تا شب سپید. این برنامه خیلی پر بیننده‌تر است، چون آیتم‌های بیشتر و متنوع‌تری دارد و خود من هم از اول تا آخر برنامه حضور دارم، بیننده‌اش بیشتر است ولی در شونشینی من فقط 10 دقیقه می‌آمدم و باز با لطف خدا در همان 10 دقیقه مردم را آوردیم پای تلویزیون محلی خودمان.

* گیرم که مردم هم جذب تلویزیون خودمان شدند، چه می‌شود؟ آیا هدف فقط همین است؟
همین که یک ساعت مردم ماهواره نگاه نمی‌کنند، واقعیت را بپذیریم بیشتر مردم شبکه‌های ماهواره‌ای را دنبال می‌کنند، شکر خدا توانسته‌ایم کاری کنیم که مردم لرستان و حتی لُرزبان کل کشور را در این ساعت جذب برنامه‌های خودمان بکنیم. و این را خیلی‌ها به خود من گفته‌اند که ما ماهواره داریم اما در این ساعت ترجیح می‌دهیم که افلاک را نگاه کنیم و آن هم به اتفاق تمام اعضای خانواده.

* اگر کمی دست‌تان را باز بگذارند آیا می‌توانید با رعایت همان چارچوب‌های مورد نظر مدیران، یک برنامه‌ی طنز با رعایت اصول و خط قرمزها تهیه کنید؟
بله، بارها پیشنهاد داده‌ام و گفته‌ام آقا به ما اعتماد کنید. ما بالاخره سال‌ها در این استان کار کرده‌ایم، مردم هم می‌شناسندمان و شخصیت‌های طنزمان را دوست دارند. متأسفانه آن‌ها هم سیاست‌های خاص خودشان را دارند.

* شاید به این خاطر باشد که آستانه صبر مسوولان ما در استان کم است. آیا این مساله تا به حال گریبان‌گیرتان شده یا نه؟
خب اگر هم شده به من اطلاع نداده‌اند و گریبان‌گیر مسوولان صداو سیما شده است و بیش‌تر به آن‌ها گلایه و اعتراض می‌کنند ولی خب بمن هم می رسید که فلان مدیر و یا فلان مسئول چه گفت و چکار کرد.

* در پایان می‌شود بفرمایید برای از این به بعد چه برنامه‌هایی دارید؟
والا مدیران محترم صدا و سیما یک قولی به ما داده‌اند که برنامه‌های روزهای عید را به خودمان بدهند تا کار کنیم؛ به طوری که خودم تهیه‌کننده باشم و با همان بچه‌هایی که در گروه‌ام کار می‌کنند این برنامه‌ها را تهیه کنیم. من هم نزدیک به 200 نمایش کوتاه طنز را آماده کرده‌ام و به آن‌ها داده‌ام و منتظرم جواب بدهند تا کارمان را شروع کنیم. چون من خودم بازیگر طنزم و این کاره هستم معیارهای صدا و سیما را هم می‌شناسم، اگر صلاح را به دست خودمان بدهند، خیلی موفق‌تر خواهیم بود و نمونه‌اش هم همین سریال‌های «فراموشی» و «برافتاو» و «یخدون پاپا» بوده که بارها و بارها از این شبکه پخش شده و هر بار هم که پخش شده مردم دوباره با آن ارتباط برقرار کرده‌اند.
 
گفت‌ؤگو از:  محمود  کوماس‌جودکی / نشریه اقتصاد لرستان
 بازنشر در پایگاه خبری یافته
 

دیدگاه‌ها  

#1 Raptor 1393-11-11 14:48
سیمای افلاک فقط ممجو تاثير گزار بود اون رو هم کنار زدند،
نقل قول کردن
#2 رضا یاراحمدی 1393-11-11 15:57
آقای سیدنوری موسوی (محمجو) برعکس نمایش طنز بسيار آدم سرد،جدی،کم حرف و به سختی میشه باهش ارتباط برقرار کرد
من با ایشون بعنوان سرباز در تیپ 57 خدمت کرده ام
نقل قول کردن
#3 حسین 1393-11-11 18:51
دوستت داریم ممجو
همین که مردم شاد میکنی یه دنیا ارزش داره
نقل قول کردن
#4 علی نژاد 1393-11-11 19:46
اقای موسوی دوست داشتنی یه ، قدرشو بدونیم جزو افتخارات استانه که در طنزش هیچگونه ابتذالی وجود نداره هنرش از وجود پاکش سرچشه گرفته
نقل قول کردن
#5 reza.sh 1393-11-12 14:03
خدا حفظش کنه
هم ایشون و هم دکلو
این دو تا خیلی شیرین و دوست داشتنی هستند.
هرچند هنرمند عزیزیی که نقش دکل لو رو بازی میکرد خیلی کم کار شده اند.
نقل قول کردن
#6 مجتبی 1394-04-27 12:35
سلام سید جان.بنده از اهالی نهاوند ,ولی ساکن کرج هستم. خدا خیرت بده که مردم رو میخندونی.
نقل قول کردن
#7 کوهدشت 1394-06-28 00:25
استاد خداهمیشه دمتون گرم وآتشین نگه داره واسه خندوندن قوم بزرگ لر
نقل قول کردن
#8 چراغی 1394-06-31 08:59
سلام من چراغی هستم اهل خرم اباد روستای
چمشک ولی ساکن تهرانم سه تا بچه دارم با
افتخار طنز های شما را نگاه میکنن واقعا ازت
متشکرم که خنده به لب فرزندانم میاری
نقل قول کردن
#9 سهند 1394-08-02 00:19
با سلام مگه میشه یک برنامه ای که شروع میشه از ممجو خوب نباشه البته برنامه هایی که در بیرون اجرا میکنن ایشون وهمه ی گروهشون عالی هستن
نقل قول کردن
#10 پرنیان 1394-11-21 13:33
اقای موسوی واقعا کارات عالیه :P
نقل قول کردن
#11 دوست دار سید نوری 1394-12-09 17:39
اقای نوری موسوی واقعا استاد طنزن.من واقعا با طنزاش حال میکنم .انشالله که موفق باشند
نقل قول کردن
#12 علی از کوهدشت 1394-12-20 17:03
گلوله ی نمک لرستان..
نقل قول کردن
#13 حسین معتمدی 1395-04-21 02:48
سلام آقا موسوی عزیز من واقعا عاشق کار هاتون هستم.الان ده ساله که اصفهان هستم ولی همیشه با سریال سیقاف و طنز های آخر هفته خودم رو شارژ روحی میکنم.همیشه و در همه جا موفق باشید.
نقل قول کردن
#14 مبینا خانوم 1395-06-11 21:11
نمایشتون با گروه اندیمشک خوب بود
نقل قول کردن
#15 مهردادرومیانی 1396-01-01 11:50
درودخدابراقای موسوی گل.امیدوارم هرکجاهستن وزندگی میکنن موفق وسربلندباشند
نقل قول کردن
#16 مهردادرومیانی 1396-01-01 11:51
هام ده هولت اقا موسوی
نقل قول کردن
#17 نظری 1396-03-16 14:41
بنام خدا
سخنانم را با سوال اغاز میکنم
ایا وقت ان نرسیده است صدا و سیما از انحصار ممجون ها در بیاد؟؟؟؟؟؟ایا وقت عدالت رسانه ای بین اقوام نرسیده است؟؟؟؟؟؟
نقل قول کردن
#18 نکوفر 1396-05-21 15:37
باسلام خدمت آقای بزرگوارم سید محمو نوری .مخلص شما هستیم .ببخشیدچگونه سرسالی که درآن نقش ممجو نفت فروش روبازی کردید دانلود کنیم .تشکر
نقل قول کردن
#19 نکوفر 1396-05-21 15:38
چندسال است دنبال دانلود این نمایشنامه هستم به اسم سیقاف که ممجو با برادر زنش اوسا زندگی می کند .لطفا راهنمایی کنید سالار .نکوفر ازخوزستان
نقل قول کردن
#20 سید رضا 1396-08-21 21:36
من از آقای سید نوری موسوی تشکر میکنم چون واقعا زحمت میکشن برای اینکه مردم را شاد کنند واقعا آقا سید دستت درد نکنه
نقل قول کردن
#21 وحید از کوهدشت 1397-02-27 04:58
آقا سید, از افتخارات بی بدیل لرستانه.
من به نوبه ی خودم و مردم کوهدشت میگم:خییییییییل ی دوستداریم عمو ممجو
نقل قول کردن
#22 نوروز دالوند 1399-01-14 09:48
سلام بر سید شاد ممجو بهلول عارف لرستانی
نقل قول کردن
#23 محرم نامداری 1399-01-25 22:25
سلام خان ممجو میشه یه بختیاری زبان هم همکار خودت کنی ببریش تو صداوسیما بختیاری جوک ووه سیمو.
نقل قول کردن
#24 رحیمی 1400-01-11 00:05
سلام عمو ممجو واقعا دمت گرم انشالله همیشه سالم و تندرست باشی :-*
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بازگشت به بالا