یافته، اولین پایگاه خبری دارای مجوز در لرستان

پياده روي از ازنا لرستان تا كربلا در عراق - يافتهحجت‌الله کامرانی پارسال از ازنا تا کربلا را پیاده رفت او می‌گوید پارسال پس از ۱۸ روز پیاده روی زمانی که وارد کربلا شدم از دور که حرم را دیدم گفتم السلام علیک یا اباعبدالله الحسین و وقتی رفتم جلو دیدم تابلو نوشته بود حرم ابوالفضل العباس(ع) گریه امانم نداد گفتم من چون گفتم باید بیام حرم ابوالفضل(ع) نه خود امام حسین(ع) راضی بوده من اشتباه بروم نه خود ابوالفضل(ع) من را مستقیم آورده حرم خودش.

 

- خودتان را معرفی بکنید.

- حجت‌الله کامرانی هستم از شهرستان ازنا ، روستای گرجی ۴۷ سال سن دارم و بازنشسته هستم.

 

- توضیح بدهید می‌خواهید چکار کنید؟

-من از سال ۸۸ تا اوایل سال۹۱ دچار یک مریضی شدم یک شب تقریبا ساعت۱ شب بود و درد خیلی فشار آورد و دکترها هم جوابم کرده بودند فقط گفته بودند اگر وضع مالی‌ات خوب هست باید ماهی ۶۰۰ هزار تومان بدهی و یک آمپول تهیه کنی و تزریق کنیم تا دردت آرام بشود والا خوب شدنی نیستی، ما هم از ۷سالگی در خونه ابوالفضل‌(ع) بودیم مثل اینکه یکی به ما گفت آقای کامرانی تو که از ۷سالگی در خونه ابوالفضل‌(ع) بودی چرا نمیری پیش اربابت ابوالفضل‌(ع) رو به قبله نشستم و گریه هایم را بیشتر کردم گفتم یا ابوالفضل(ع) من از ۷سالگی در خونه ات بودم بزرگ شدم، سر کار رفتم اگر مرخصی بهم ندادند غیبت کردم عزایت را در روستا برگزار کردم اگر لیاقت شفا را دارم از در خانه ام تا در خانه‌ات پیاده می‌آیم اگر هم ندارم یک پسر دارم، آرزوی هر پدر و مادر هم این هست که در عروسی پسرش باشد، حداقل مرگم را عقب بینداز تا عروسی پسرم باشم. همین که راز و نیاز می کردم؛ ساعت حدود ۴ صبح خوابم برد ساعت ۸ صبح بیدار شدم دیدم دردم یک مقداری آرام گرفته بعد از ظهر بهتر شدم، روز به روز تا ۱۵روز من کاملا خوب شدم. رفتم پیش آقای دکتر گفتم: آقای دکتر یک آزمایش برای من بنویس گفت که فلانی تو پول‌هایت را الکی خرج می کنی. گفتم آقا شما آزمایش بنویسید من دوست دارم پول خرج کنم، آزمایش را نوشت بعد ۶ روز جوابش آمد دکتر گفت نه من این را قبول ندارم اشتباه کردند. یکی برایت می نویسم ۳ماه طول می برد. بعد ۳ماه جواب آمد، سالم بودم، گفت فلانی من آن یکی را شک داشتم ولی این اصلا یک چیزی هست که جز امدادهای غیبی هست که این کار صورت گرفته است، گفتم دکتر من ابوالفضل(ع) بود، من هم باهاش پیمان بستم که از در خانه‌ام تا در خانه‌اش پیاده بروم، حالا پارسال بچه هایم گریه می کردند که نمی شد تو نذر کنی بروی امام رضا(ع) در کشور خودمان. گفتم خانمم آن کسی که من را شفا داده است خودش هم نگه دارم هست. حرکت کردم از ازنا خود ابوالفضل(ع) چنان کارها را درست می کرد که اصلا آن کسی که قرار بود شب من را ببرد خانه انگار امضا داده بود که باید شب من را ببرد خانه. من از ازنا که حرکت کردم تا خود حرم ابوالفضل(ع) یک ریال هم از جیب خودم خرج نکردم خودش می‌رساند حالا پارسال که نذرم حتمی بود و باید می‌رفتم الان هم گفتم از امسال به بعد هر زائری که بخواهد پیاده برود تو حرم امام حسین(ع) تو حرم ابوالفضل(ع) خاک پایش را می بوسم و پیاده می برمش.

 

- خاطره‌ای از پارسال اگر هست بفرمایید.

 

- نرسیده به پل کشکان یک کارگر آمد یک دانه پیاز با دوتا گوجه با یک ذره پنیر به من داد گفت من نان ندارم. گفتم به خدا من بیچاره و فقیر نیستم؛ تو کارگری نیاز داری گفت من دوست دارم زائر امام حسین را به این چیزی که دارم دعوت کنم گفتم باشه، گذاشتم داخل کوله‌پشتی‌ام رفتیم کنار پل کشکان پیش یک مغازه‌ای گفتم یک دانه نان از این آقا می گیرم و می‌خورم نمازم را می‌خوانم و می‌روم، زمانی که رفتم پیش آن آقا سلام کردم گفتم آقا یک دانه نان به ما بده پولش هم هر چی هست در خدمتم. گفت ندارم باید بروی بالای آن روستا نانوایی هست از آنجا بخری به خود ابوالفضل(ع) حدود ۱۵ متر من از این آقا خداحافظی کردم رفتم صدا زد گفت بیا آقا من نوکر خودت و آن پرچم دستت هستم نوکر آن ابوالفضل روی پرچم هستم گفتم آقا چی شد؟ گفت یک نفر با سیلی زد پشت سر من گفت چرا به زائر من دروغ گفتی؛ رفت یک دسته بزرگ نان آورد، چای برای من آورد، گفتم آقا یک دانه از این کافی هست این هم پولش، گفت من می گویم کتک خوردم تو می گویی پولش را به شما می‌دهم. پارسال از ازنا که حرکت کردم چون ویزایم انفرادی بود خیلی دلهره داشتم که اگر از مرز نگذارند من بروم آن طرف چیکار کنم؟ عده‌ای گفتند تو اگر تا لب مرز بروی و نگذارند بروی آن وقت نذر را ادا کرده‌ای گفتم نه من با ابوالفضل پیمان بسته‌ام تا حرمش بروم؛ زمانی که رفتم ایلام یک آقای دکتری آمد منو برد خانه شب گفت چرا اینقدر ناراحتی و نگرانی گفتم نگرانی من به خاطر این هست اگر از مرز نرفتم آن طرف چی کار کنم؟ اصلا انگار خود ابوالفضل(ع) این آقا را فرستاده بود تا من را ببرد خانه. گفت ناراحت نباش آن کسی که تو را دعوت کرده است خودش هم به راحتی از مرز تو را رد می کند، شماره تلفنش رو به من داد گفت نصف‌شب هم مشکل داشتی به من زنگ بزن. من رفتم مهران صبح آن روز رفتم جلوی دژبانی، نگذاشتند برویم، زنگ زدم خانه خانمش گوشی برداشت گفت خواب هست الان بیدارش می کنم، بیدارش کرد گفت ده دقیقه دیگر به شما زنگ می زنم، ده دقیقه دیگر زنگ زد یک شماره به من داد گفت زنگ بزن این آقا زنگ زدم گفت: شما فلانی هستید گفتم بله گفت کجایی؟ گفتم جلوی دژبانی هستم گفت صد متر بیا عقب تر، صد متر آمدم عقب دیدم یک پژوی۴۰۵ آمد کنارم ایستاد لباس شخصی بود. من را سوار کرد بردم جلوی دژبانی از سرهنگ و همه برای او پا چسباندند ،پاسپورت منو برد کارم رو درست کرد.آنطرف مرز حدود ۲ کیلومتر که رفتم دو تا درجه‌دار عراقی آمدند جلوی من را گرفت، اشاره کرد مجوز من هم در آوردم نشان دادم بعد بیسیم زد به فرمانده‌شان، با یک بشقاب بزرگ میوه آمد و اشاره کرد به من که بشین بخور نشستیم بعد دوباره بیسیم زد داخل پادگان یک ماشین با یک تیربار با دوتا نیروی مسلح ۴۰ کیلومتر که خطرناک بود تا شهری به نام جسان اسکورت کردند شب هم آن پلیس زنگ زد پدرش و من را برد خانه بعد صبح دوباره  من را برد جلوی دژبانی گفت زائر ایرانی دیروز تا اینجا اسکورت شدی از اینجا به آنطرف امن هست

 

-پارسال چند روز طول کشید؟

-۱۸ روز تو راه ۷ روز هم کربلا بودم.

 

-واکنش مردم روستایتان جه طور بود؟

-مردم روستا سنگ تمام گذاشتند، دیروز روحانی روستایمان، دهیار روستا و همه مردم پلاکارد زده بودند برای ما و آمدند ما را بدرقه کردند.

 

-در این مسیر که آمدید چی؟

- در این مسیر هم که آمدیم آنقدر محبت دارند خیلی ها دعوت می کنند شب برویم خانه الان اول خرم آباد حدود بیست نفر آمدند که ما را ببرند خانه.

 

-مشخص کرده اید ظهر و شب را کجا بایستید؟

- بله پارسال هم که رفتم ۲ماه روی نقشه کار کردم که مثلا روزها من چقدر می توانم راه بروم، کجا باید بمانم یک روز می‌بینید من ۳۵ کیلومتر می روم یک روز مثلا باید۶۰کیلومتر راه بروم. ما از ازنا که حرکت کرده ایم شب اول درود، شب دوم زاغه، شب سوم خرم آباد،شب چهارم سراب دوره، شب پنجم کوهدشت، شب ششم روستای بلوران ، بعد می‌رویم سمت پل سیمره، سپس به سمت روستای زیرتنگ در استان ایلام بعدش می رویم به شهر سرابله ، ایلام، صالح آباد، مهران ،بعد شهرهایی هم که در عراق هست اولین شهری که شب می ایستیم جسان شب دوم نعمانیه حالا چندتا شهر هست که الان حضور ذهن ندارم و باید پس و پیش بگوییم شهر شومیلی، حمزه، مصیب، حله، کربلا.

 

-چند نفرید؟

-سه نفر هستیم. یکی از ما بدون کفش آمد و پاهایش خیلی تاول زد، او را فرستادیم خانه کسی که ما را شب به خانه می برد.

 

-وسیله چی برای خودتان آورده اید؟

- یک پتوی مسافرتی، یک کاپشن، دوتا شلوار، دوتا پیراهن، دوتا زیر پیراهن، لوازم حمام، بادگیر، دوربین فیلمبرداری و عکاسی.

 

-داخل خاک عراق هم پیاده می روید؟

-بله کلا پیاده می رویم.

 

-با این وضعیت ناامنی نمی ترسید؟ هر روز تلویزیون می گوید چند نفر….

-آنجا واقعا اینقدر محبت می کنند شاید به جرات بگویم از کشور خودمان بهتر هست، خیلی محبت می کنند.

 

-وقتی رسیدید حرم حضرت عباس(ع)، با ۱۸ روز پیاده‌روی حس و حالتان چطور بود؟

- وقتی که در حرم حضرت ابولفضل(ع) هستی اصلا دیگر همه چیز یادت می رود. همین که رفتم زیارت اصلا تمام خستگی و کوفتگی راه فراموش شد، کلا فکر می کردم با هواپیما  آمدم اینجا.

 

مصاحبه: مرتضی نامدار‌زاده

عکس: امیر امید‌نژاد


 

دیدگاه‌ها  

#1 بیرجند . م ح ث 1394-08-19 08:46
سلام
شما ابروی داری در خانه حضرت ابوالفضل ع و امام حسین ع برای توفیق در ترک معصیت و گناه برای توفیق نوکری مردم ایران برای تبعیت از ولی فقیه و رهبر عزیز دعا کنید برای سلامتی رهبر ،,مراجع و مردم ایران برا هدایت و عاقبت بخیری همه جوانان میهن و برای حفظ این انقلاب و برای امام راحل ملتمس دعا خدا شمارو حفظ کنه
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بازگشت به بالا