"سیدحمید جهانبخت" از پدری پارسا، صاحب اندیشه و قلم و مادری اهل معرفت دینی، دیده به جهان میگشاید.
او سال 1326 در «قرهویس» در جنوب شرقی لرستان و در جوار ایستگاه راهآهن «مازو» متولد میشود؛ آن زمان پدر مسئولیت اداری داشته و بعد به خرمآباد منتقل میشود و سالها رئیس دفتر و کفیل فرمانداری کل لرستان و گاهی هم کفیل شهرداری خرمآباد بود و به این ترتیب سید حمید دوران ابتدایی و دبیرستان را در خرمآباد در دبستان پانزده بهمن و دبیرستانهای امیرکبیر و ملکالشعراء بهار میگذراند.
او در انتهای دورهی ابتدایی و شروع دبیرستان، سرودن شعر را آغاز میکند. سال 1345 در کنکور شرکت میکند و با رتبه برتر در دو رشته حقوق سیاسی و ادبیات فارسی دانشگاه تهران پذیرفته میشود؛ در نهایت رشته حقوق سیاسی را انتخاب میکند و وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران میشود؛ سال 1349 مدرک کارشناسی را دریافت میکند. بعد از آن دوره خدمت وظیفه را در تیپ 2 زرهی دزفول میگذراند.
پس از فراغت؛ چندین سال به عنوان سرپرستار آموزش بهداشت لرستان، مدرسه عالی بهداشت مدارس و اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی لرستان به خدمت میپردازد. سال 1361 وارد وزارت امورخارجه میشود و در همان سال به هند عزیمت میکند؛ برای چند سال مسئولیت بخشهای دانشجویی، سیاسی و نیز سرپرستی سفارت جمهوری اسلامی ایران را عهدهدار میگردد.
در این کشور دوره کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی را در کالج "ذاکر حسین" دهلی طی میکند و اولین تألیف خود با عنوان «مجموعه مقالات» را آماده میکند. بعد از آن چند سال در ایران اقامت دارد و در این مدت کتاب "اخوان شهید مجلس" را مینویسد و انتشار مقالات در فصلنامهها و روزنامهها را شروع میکند.
پس از آن دو مرحله به پاکستان گسیل شده و به عنوان کنسول درجه یک به انجام وظیفه میپردازد. در این کشور دوره دکترای خود را در رشته اقبالیات آغازمیکند؛ اما فضایی را که جنگهای قومی و حملات ناتو به افغانستان از دالان هوایی بلوچستان پاکستان ایجاد میکند، مانع از تکمیل آن میگردد. در همین دوره چند مقاله برونمرزی تألیف میکند.
در بازگشت به ایران، پس از تهیه رسالات مفصل و دفاعیههای دشوار، مقام رایزنی درجه یک سیاسی که بالاترین مقام علمیـ سیاسی در وزارت امورخارجه میباشد را دریافت میکند.
بعد از آن نگارش مدخلهای تخصصی را شروع میکند و تألیف کتابها و مقالات را ادامه میدهد. آثار و تألیفات زیادی از طرف این محقق و نویسنده لرستانی چاپ و به بازار عرضه و مورد استقبال واقع شده است.
استمرار گفتوگو با فرهیختگان لرستانی مقیم تهران، بهانهی مصاحبهی دو ساعته ما در يك غروب سرد پاييزي با «سید حمید جهانبخت» بود:
آقاي جهانبخت؛ در آغاز به عنوان مدخل گفتوگو، بفرمایید چه شد که به نویسندگی روی آوردید؟
بنام خدا. عوامل زیادی در این امر مهم نقش داشتند. مهمتریناش پرورش در خانوادهای مذهبی و فرهنگی بود. پدرم در نویسندگی و مطالعه سختکوش بود. ذوق و علاقه، نشست و برخاست با اقشار مختلف مردم در جوامع گوناگون و تأثیر پذیری از عوامل محیطی نقش عمدهای در جذب من به نویسندگی داشتند.
تا کنون چه آثاری از شما منتشر شده و در حال حاضر چه کاری در دست نوشتن دارید؟
کتب منتشر شده: نوادر لرستان (اخوان شهید مجلس) که قالب تغییریافته آن به ویژه از نظر افزوده شدن مطالب لازم و مورد علاقه نسلهای بعد، اکنون با نام «برادران شهید مجلس» در دست انتشار است؛ رند لرستان؛ سفر قندهار؛ آئین ادبی نماز؛ پیر لرستان؛ عیدانه پهلوی(مجموعه داستان مستند) و نظم پایداری هستند. کتب در دست انتشار: برادران شهید مجلس؛ احترام سادات؛ قرآن خط و شا؛ آئینهای سنتی در خرمآباد؛ میکُشد این نوهی شیرین من (مجموعه اشعار در رثاء اهل بیت علیهم السلام)؛ شاعران ایستاده در مکتب اهلبیت علیهمالسلام؛ زینینامه (طنز رانندگی در لرستان)؛ بوسه بر پوزه (مجموعه داستانهای مستند)؛ ادبیات لری؛ فرهنگ دینی قوم لر؛ دیوان فارسی؛ دیوان لری؛ دانشنامه یک مبلغ مسلمان؛ دال علی سه مَرَّه است؛ فرهنگ مفاتیح الجنان؛ آفات انقلاب اسلامی؛ بدعتهای دینی؛ بحران هویت؛ پریزه جهانبخت؛ خاطرات جهانبخت؛ بیاض جهانبخت؛ مشکلات زبان اردو؛ ذکریه در بلوچستان پاکستان؛ بلوچ و بلوچستان در پاکستان؛ شهرهای دانشگاهی هند؛ سپاه صحابه؛ صاحبمنصب لر و چند اثر يگر میباشند. بقیه آثار من هم یک سلسله رسالات؛ مدخلهای تخصصی و مقالات هستند.
در نوشتن بیشتر به دنبال چه چیزی هستید يا بهتر بگويم: چه هدفي را دنبال ميكنيد؟
هر یک از ما رسالتی داریم. در هر مقطعی از زندگی، فکر میکنم تواناییاش را دارم که به برخی موضوعات بپردازم و مطالبی در رابطه با آنها منتشر کنم و این کار را لازم و مفید میدانم. خدا به هر شخصی استعدادی داده پس او مسئول است که محصول تواناییاش را در اختیار دیگران قرار دهد. اعتقاد دارم که نویسنده باید امانتدار خوبی باشد. مطلبی که به دست خواننده میدهیم نشاندهنده شخصیت و منش ماست و نباید هر اثری را به عنوان نوشته به دست مخاطب بسپاریم. یادمان باشد که ما امانتدار مطلب و کلام هستیم. فراموش نکنیم؛ نویسندگی کاری با ظرافت و در عین حال سخت و طاقتفرسا است.
شما یکی از افراد موفق در زمینه نویسندگی و بخصوص نوشتههای بومی هستید؛ این موفقیت را مرهون چه میدانید؟
شما لطف دارید؛ اگر موفقیتی حاصل شده علتش بیان حقیقت و لمس واقعیات جامعه و زندگی است. شما برای نوشتن دربارهی هر موضوعی باید در موقعیت آن قرار بگیرید. مثالی بیاورم: نویسندهای میخواهد درباره مسئلهی یک قوم مطلبی بنویسد؛ آیا کسی که شب و روز در آپارتمان است، میتواند حق مطلب را ادا کند؟ تا با کوچ نباشی نمیتوانی دربارهی فرهنگ کوچ بنویسی. یک ضربالمثل چینی میگوید: «آنچه میشنوم، فراموش میکنم؛ آنچه میبینم، به خاطر میسپارم؛ آنچه عمل میکنم، میدانم.» باید محیط را آگاهانه وارسی و درک کنیم.
کدام اثرتان را بیشتر از بقيه آثار دوست دارید؟
به کتاب «پیر لرستان» خیلی علاقه دارم. این کتاب ذکر مفصل هویت است که در سه بخش مجزای: «ابیات»(اشعار لری)، «تعریفات» (ترجمه فارسی ابیات) و «تعلیقات» (توضیح کلمات، اصطلاحات و اعلام) نگارش شده است. کتاب «رند لرستان» و «سفر قندهار» را هم خیلی دوست دارم.
کدام یک از تألیفات شما بیشتر مورد پسند واقع شده و چه قشری از کتابهای شما بیشتر استقبال میکنند؟
به قول معروف «گروهی این، گروهی آن پسندند». بازخوردها نشان میدهد که لرستانیها «پیر لرستان»، «رِند لرستان» و «عیدانه پهلوی» را بیشتر پسندیدهاند؛ متأسفانه «سفر قندهار» به هم استانیها عرضه نشده اما در بیرون از استان مورد توجه قرار گرفته است. باید عرض کنم؛ افراد مسنتر به علت آشنایی با کنش و واکنشهای اجتماعی، فرهنگ و اصطلاحات بومی قطعاً بهتر از کتابهای بومی استقبال میکنند. نسل جدید و البته نه همه با سنن و گویش آشنایی چندانی ندارند و در نتیجه نباید انتظار داشت که همچون نسل قبل به سمت آثار بومی بروند؛ مگر این که روی این مورد کار شود که شدنی است و اگر واقعاً بخواهیم، سخت هم نیست. خوانندگان جوان و پویایی که مایل به مطالعه کتابهای بومی هستند؛ اگر با کتابهایی مثل«عیدانه پهلوی» شروع کنند؛ برای آنها آسانتر و جالبتر است؛ چرا که هم مستند و مستقیم به ماجراها و مسائل بومی که برایشان قابل درک است؛ میپردازد و هم به نثر ساده فارسی نوشته شده است؛ آن هم در قالب داستانهای کوتاه که جذابتر است. این دسته از مخاطبان در ادامه میتوانند به سراغ کتابهایی چون «پیر لرستان» که متن لری آنها آوانگاری، ترجمه فارسی و توضیحات دارد؛ بروند و بعد هم آثاری مانند «رند لرستان» که تحقیقی هستند را مطالعه کنند.
چه توصیهای به نویسندگان جوان دارید؟
از دوره ابتدایی اشعار خوب دیگران را اعم از فارسی و لری زمزمه میکردم؛ بعد از مدتی به مرحلهای رسیدم که میتوانستم علاوه بر مشاعره با اشعار فارسی، به لری هم مشاعره کنم. همین ممارست موجب رشد شعریام شد؛ و سرودن شعر را آغاز کردم. انس با آثار برگزیده و تماس با مراکز ادبی ـ فرهنگی معتبر ـــ از جمله شرکت در جلسات نقد ادبی و محافل ديگر ـــ در ارتقای کیفیت نویسندگی مؤثر است. اکنون در برخی دانشکدههای ادبیات، دپارتمان ادبیات اقوام وجود دارد که تعامل با آنها مفید است.
چه کنیم که بین جوانان و کتاب و بخصوص باورهای درست بومی ارتباط برقرار کنیم؟
جوانان ما نیکوسرشت هستند؛ ما باید با رفتار صحیح الگوی مناسبی برای آنها باشیم. نسل قبل باید مراقب نسل بعد باشند تا آنها را با اصالت خود آشنا کرده، آشتی دهند و آنها را برای پذیرفتن امانت آماده کنند. تخمی که بدون مراقبت و پرورش در زمین رها شود؛ میپوسد؛ اما اگر مراقبت شد، به مصداق «ز هر تخم برخاست هفتاد تخم» میشود. خانواده، آموزش و پرورش، صدا و سیما، سازمان فرهنگی ـ هنری شهرداریها و ارگانهاي ديگر توانایی لازم برای انجام این مهم را دارند. ما باید جوانان را درست راهنمایی کنیم؛ کتاب و دستنوشتههای خوب بومی را در اختیار آنها قرار دهیم؛ تا علاوه بر آگاهی از پیشینه پر افتخار، به شیرینی زبان لری بیشتر پی ببرند. به عنوان مثال از فعالانی در این عرصه که من با آثارشان آشنا هستم؛ آقای «علیمردان عسگری عالم» آبشخوری از فرهنگ شفاهی، آقای «سید فرید قاسمی» گنجینهای از لرستانپژوهی و آقای «دکتر شفیعزاده» منابعی از خاطرات ماندگار دارند. رجوع به این آثار برای یک محقق هم آذوقه است، هم تسهیل. نداری فرهنگی، ادبی و هنری درد سختی است. وقتی برای رفع حاجات خود به اندوختههای این محققین مراجعه میشود، احساس اطمینان میکنیم تا جایی که نسبت به آینده میراث خود خوشبین و امیدوار میگردیم. سرمایههای فرهنگی ـ ادبی ما فراوانند؛ نسخ خطی، چاپی و دیجیتالی ما اندوختههای مهمی هستند؛ باید آنها را به روز و باب ذائقه کنیم؛ فهمشان را آسان نمائیم؛ نوشتار و گفتارمان روان و ساده باشد؛ باید سعی کنیم آثار را با جوانان آشناتر کنیم؛ باید بدانیم آنها چه میخواهند؛ اگر مطالبهای به حق دارند، باید زمینه مطالعه آن را با فراست ویژه فراهم کنیم. همه موضوعات در یک میزان از اهمیت نیستند و به هر موردی باید به اندازه خودش پرداخته شود. تعامل منتقدان، کارشناسان و نویسندگان در قالبهای گوناگون با موضوع مسائل بومی ضمن رفع سوء تفاهمات، موجب غنای دستاوردها شده و رغبت جوانان را برای توجه به آثار افزایش میدهد. متأسفانه امروز خیلی از جوانان ما با باورها و اصطلاحات بومی بیگانهاند و خیلی از اصطلاحات ما فراموش شدهاند.
اما مشکل آنجاست که برخی جوانان امروزی اعتقاد دارند که این اصطلاحات در دوره کنونی دیگر کارآمدی خود را از دست داده و نیازی برای فراگیری آنها حس نمیشود. چه پاسخی به آنها دارید؟
نظر آنها قابل درک است؛ چون جوامع دگرگون شدهاند؛ خیلی چیزها در حال گذار است و پیدا کردن جریان اصیلی که به هر اندازه و در هر شرایط مسیر خود را ادامه میدهد، برایشان کار آسانی نیست. مسئولان فرهنگی نباید از تحولات سریع اما تکراری عقب بمانند؛ نباید جوانان را در وادی حیرت متوقف بگذاریم. برخی جوانان امروزی به دلیل کماطلاعی به نظرشان میآید که دیگر نیازی به اصطلاحات بومی ندارند؛ در حالی که اقوام و ملل دیگر، از جمله مللی که پیشرفته خوانده میشوند، باورهای تاریخی و فرهنگی زیادی دارند؛ مگر آنها را به باد فراموشی میدهند؟
نباید در کمرمق شدن واژهها و تضعیف هویت احساس بیتفاوتی داشته باشیم. گناه بطالت یا غفلتی که رخ داده شده به گردن هویت نیست. به طور مثال نمیگوییم جوانان واژهها یا اصطلاحات «نوک نوکه سال» را از بر کنند ـ البته همان واژهها هم باید به طور مناسب حفظ شوند ـ اما میگوییم برای شروع از همین ماندههای ضروری و سالم که هویت ما را ترقی میدهد؛ پاسداری کنیم. فرضاً ما در باب تعاون عرفهای خوبی در جامعه روستایی داریم؛ «تاسو»،«شیرواره»، «گل» و ... همگی نمادهای واقعی تعاون هستند؛ چرا نباید از آنها مراقبت کنیم؟ هویتها ثابت نیستند و نیاز به مراقبت دائمی و بازنگریهای لازم دارند؛ اگر این طور نشود، محکوم به زوال هستند. چندی قبل در خرمآباد قدم میزدم؛ از هر 10 بچه، 2-3 تاشان لری حرف میزدند. جوانان قوم لر شاید به راحتی بتوانند از هویت خود چشمپوشی کنند؛ لکن هرگز نمیتوانند نبود و خلأ آن را با چیز دیگری پر کنند؛ «هر چیز که خار آید، یک روز به کار آید». برهنه شدن از فرهنگ خودی توان تعامل با دیگران و حتی خودمان را از ما میگیرد. اگر میخواهیم گم نشویم باید نشانیای داشته باشیم؛ نشانی ما همین فرهنگ خودی است.
خوب، كمي بحث را عوض كنيم. شما مدت مدیدی در سفارتخانههای خارج از کشور مشغول به کار بودهاید؛ چه شد که به استخدام وزارت امور خارجه در آمدید؟
به دلیل رشتهی دانشگاهیام که حقوق سیاسی بود و با توجه به این که در حد مطلوبی زبان انگلیسی میدانستم ـــ در کنکور ورودی دانشگاه تهران، در درس زبان انگلیسی رتبهی اول را کسب کرده بودم؛ مقامات دانشگاه تصور میکردند که زبان را به طور تخصصی در آموزشگاههای برتر تهران آموختهام؛ اما وقتی توضیح دادم که به جز دو کتاب کمکی به نام Practice Your English آموزش خاصی ندیدهام؛ خیلی تعجب کردند ـــ کار در وزارت امور خارجه برایم مناسب بود؛ اما مقررات آن موقع وزارت خارجه به گونهای بود که رعایت شعائر دینی در آن شرایط برای خانواده امکانپذیر نبود؛ لذا من برای ورود اقدام نکردم. بعد از انقلاب در آزمون استخدامی وزارت امور خارجه که شامل دو روز امتحان نفسگیر بود؛ شرکت کرده و نفر اول شدم.
برخی معتقدند سیاست نقطهی مقابل ادبیات و فرهنگ است؛ شما با این تضاد چگونه کنار آمدید؟
این برداشت را قبول ندارم! هر سیاستی با دیپلماسی و پلتیک همراه نیست. من در یک خانوادهی مذهبی پرورش یافتهام و زیربنای فکریام بر مبنای مطالعات عرفانی و ادبی بوده و از این ابزارها در رشتهی تحصیلیام «علوم سیاسی» استفاده میکردم. هنگام اشتغال در وزارت امور خارجه سعی میکردم از ابزار ادبیات و فرهنگ برای معرفی نظام اسلامی استفاده کنم. مهم این است که در تمام این موارد امانتدار خوبی باشیم. مثالی میآورم: روزی در پاکستان در سمینار «یوم اقبال» شرکت داشتم؛ ناگهان از من خواستند دربارهی اقبال سخنرانی کنم. اگر اقبال را نمیشناختم، شأن کشور خود را تنزل میدادم. در دهلی که بودم، روزی سفیر شوروی به سفارت آمد؛ هنگام پذیرایی پرسید: شما ایرانیها چرا دست از سر صدام بر نمیدارید؟ به او گفتم: اوّل شما جواب سه سوال را بدهید تا من هم جوابتان را بدهم؛ 1- بعد از پایان جنگ دوّم جهانی، دادگاه نورنبرگ شما تا چه مدت به روی جانیان جنگ باز بود؟ 2- هیتلر اماکن شهری را بمب باران کرد یا صدام میکند؟ 3- آخرین جانی جنگی که شما در جنگلهای ژاپن پیدا کردید، به چه سرنوشتی دچار شد؟ جالب است سفیر شوروی پاسخی برای سوالاتم نداشت! هر سیاستمداری بهتر است مبانی دینی، ادبی، تاریخی و فرهنگی کشور خود و جهان را بشناسد تا بتواند مخاطب خود را مجاب کند. سیاست هم وقتی صادقانه و به خصوص دینی باشد، ادبیات و فرهنگ را تغذیه میکند.
چه سالی به تهران مهاجرت کردید و علّت مهاجرت شما چه بود؟
کمبود منابع علمی و فرهنگی در منطقه و ارتباط نزدیک با شهید کمنظیر حاج آقا "سید نورالدین رحیمی"(ره) و عزیمت آن بزرگوار به تهران مهمترین دلایل مهاجرتم در سال 1361 بود. این علاقه در من وجود دارد که اگر بسترهای علمی و فرهنگی در منطقه مهیا باشد، به دیار خود برگردم. من به علت مشغلههای تحقیقی و مطالعاتی میبایست در جلسات و مجامعی شرکت کنم که نیاز به مطالعه و استفاده از امکاناتی در سطح کتابخانهی ملی، حوزهی هنری، بنیاد دایرةالمعارف، فرهنگستان زبان و ادب فارسی و غیره دارم.
زمان به تندي سپري شد و اصلاً متوجه گذر آن نشديم! سپاس از اين كه بخشي از وقت ارزشمندتان را براي گفتوگو با ما اختصاص دادي. اگر ناگفتهاي مانده، در خدمت شما هستيم.
مسائل فراوانند؛ به مصداق: «گفتنِ ناگفتنیها مشکل است/ نیست این کار زبان، کار دل است»، انتظار دارم فضای حقیقی و مجازی در زمینه اشاعهی آثار فرهنگی و ادبی با هم رشد بیشتری پیدا کنند تا میراث معنوی ما بهتر در معرض عموم قرار گیرند. صاحبنظران، ادیبان و قلم به دستان زیادی داریم که ناشناخته ماندهاند. بومیان لرستان و مسئولان باید آنها را به جامعه معرفی نمایند. سوالی دارم! «حیدر بابای شهریار» چرا اینقدر معروف شد؟ ترکزبانان و بخصوص ترکهای مقیم تهران برای معرفی آن تلاش کردند. این دقیقاً همان چیزی است که ما در آن ضعف داریم؛ کمتر همدیگر را یاری میدهیم. خاطرهای بگویم: مقالهای از یک نویسنده محترم در مورد «پیر لرستان» را دو نشریه در خرمآباد منتشر کردند؛ در یک نشریه نظرات منتقد کاملاً نوشته شد، در نشریه دیگر مقاله بیرحمانه «مثله» شده بود. این تناقضها و تضادها آزاردهنده هستند؛ به نظر میرسد به طور مستمر حقوقی در این بین ضایع میشود. آیا وقت آن نرسیده که ما به کار گروهی روی بیاوریم؟! تا کی باید ارزشهای ما در بازار دنیایی علم و فرهنگ نادیده گرفته شوند؟! چه نیکو فرمود آن بزرگِ ادب: «به کودکی پستی؛ به جوانی مستی؛ به پیری شکستی؛ پس ای عزیز، کی خداپرستی؟»
گفتوگو از: عبدالرضا قاسمي/ يافته – تهران
عكاس: اميررضا قاسمي
دیدگاهها