احسان علیخانی در برنامه زنده "ماه عسل" پنجشنبه ۱۲ تیرماه میزبان 3 فوتبالیست بود تا روایت روزهای سخت زندگیشان را پیش از مشهور شدن در مستطیل سبز برای مردم بازگو کنند.
به گزارش يافته، سیدمهدی رحمتی دروازهبان استقلال، رضا عنایتی مهاجم پديده مشهد و علیرضا صفريبیرانوند دروازهبان لرستاني تيم نفت تهران سه چهره ورزشی بودند که مهمان برنامه ماه عسل شدند.
زندگی این سه نفر یک موضوع مشترک داشت: سختي دوران کودکی و نوجوانی!
عنایتی اولین بازیکنی بود که از روزگار سخت دوران کودکی و نوجوانیاش گفت: از دستفروشی در مشهد و بازار امام رضا(ع). او اكنون 4 فرزند دارد.
سیدمهدی رحتمی شرایط سخت خانوادهاش را توصیف کرد و از بلالفروشی مقابل پارک حرف زد. او حتی اعتراف کرد که در مقاطعی به همراه خواهر مرحومش که 2 سال از او کوچکتر بوده، نارنجک و ترقه درست میکرده و میفروخته است.
نوبت به روایت علیرضا صفريبیرانوند دروازهبان نفت که رسید، هم رحمتی و هم عنایتی محو داستان زندگی این بازیکن جوان شدند که از روستاي سراب ياس در جنوب خرمآباد به تهران آمده بود تا فوتبالیست شود.
بيرانوند گفت: وقتی به تهران آمدم جای خواب هم نداشتم، دور میدان آزادی میخوابیدم!
دروزاهبان لرستاني تيم ملي اميد ايران، کارگری در خیاطی، ظرف شستن در پیتزافروشی و ماشینشويی در كارواش و سپس رفتگري در حوالي منطقه خزانه تهران را پذیرفته بود تا هم جای خواب داشته باشد و هم بتواند تمرین کند!
وقتي علیخانی از او پرسيد: یک مدت هم رفتگری کردی؟
بیرانوند پاسخ داد: بله، فرصت شد به اون هم میرسیم!
رحمتی و عنایتی هم هر 2 تصدیق کردند که با شنیدن روایت بیرانوند، فهمیدهاند که سختیهای زندگی آنها در مقابل اين جوان لرستاني كه نمونهاي از بيشمار جوانان بيكارترين استان كشور است، بسيار کمتر بوده است!
علیخانی: زمانی که در ماشینشويی کار میکردی، ماشین فوتبالیستی را هم شستی؟
بیرانوند: نه، البته یک بار علی دایی آمد کارواش، بچهها گفتند تو فوتبالیستی بیا برو پیش دایی، ماشینش را بشور و با او آشنا شو. من گفتم نه، نمیروم!
برنامه پنجشنبه علیخانی پشت صحنه زندگی ستارههایی را نشان داد که حالا دستمزدهای چند صد میلیونی میگیرند، اما برای رسیدن به این جایگاه از همه چیز خودشان مایه گذاشتهاند.
علی بیرانوند در بخشي از برنامه گفت: ساکن روستای سراب ياس در اطراف خرمآباد بودم. خانواده من از لحاظ مالی ضعیف بودند. هم درس میخواندم و هم نان بربری میفروختم. ماه رمضان بربری میفروختیم. بدون اجازه پدر و مادرم به تهران آمدم، به دنبال ورزش.
در تهران سوار اتوبوس شدم و حسین فیض مربی تیم وحدت تهران را دیدم. ایشان گفت 200 تومن ازت میگیرم بیا داخل تیم. من را به تیم خود برد. بعد از انجام یک بازی به من گفت: ازت پول نمیگیرم، بازیکن خوبی هستی ولی به کسی نگو!
من بعد از تمرین به کارگاه خیاطی میرفتم و شبها همانجا میخوابیدم. آن زمان 15 سالم بود.
بعد از آن به نفت رفتم. جای خواب نداشتند. هر شب دور میدان آزادی میخوابیدم. مجبور شدم به یک پتزافروشي بروم و کار کنم و همانجا بخوابم. از 5 صبح تا 10 صبح ظرف میشستم!
روزی آقاي رياضي مربی ما برای غذا خوردن به رستوران آمد. به صاحب مغازه گفتم من اين بار غذا نميبرم چون اين آدم مربي من است و نمي خواهم مرا ببيند، اما قبول نكرد. غذا را سريع گذشاتم تا دور بشم اما وقتي سرش را بالا آورد مرا ديد و گفت چرا به من نگفتي كه كار هم ميكني؟! بعد اشکهایش سرازیر شد.
اولين پولي كه از تيم نوجوانان نفت گرفتم براي يك سال 800 هزار تومان بود كه 700 هزار تومان آن را براي پدرم فرستادم تا در روستايمان زمين بخرد و 100 هزار تومان را براي خرج غذاي خودم نگه داشتم.
بعد از رستوران به کارواش رفتم. روزی علی دایی به کارواش آمد. همه گفتن برو پیش علی دایی بگو فوتبالیستم کمکت میکنه. گفتم نه.
چون قد من بلند بود آنجا همیشه ماشینهای شاسیبلند را من میشستم.
بعد از کارواش رفتگر شدم! دور میدون خزانه تهران! از صبح ساعت 5 شروع میکردم و یک پارک رو به تنهايي جارو میزدم. در نمازخانهاي متعلق به يكي از شركتهاي نفتي ميخوابيدم اما ساعت 5 صبح مرا بيرون مي كردند و مي گفتند كسي متوجه نشود كه اينجا ميخوابي! من آنجا فقط يك پيكنيك براي غذا درست كردن داشتم.
شكر خدا اكنون كه 21 سال دارم از زندگيام راضي هستم. ازدواج كردهام و يك فرزند 2 ساله هم دارم.
نكته قابل تحسين در مورد اظهارات 3 فوتباليست كشورمان اين بود كه هرگز در صدد كتمان گذشتهي خود بر نيامدند و نان حلال كسب كردن و تلاش براي موفقيت را به عنوان درسي براي ساير جوانان مطرح نمودند.
آري! كار، عار نيست. ما به وجود چنين ورزشكاراني افتخار ميكنيم.
دیدگاهها
: