یافته، اولین پایگاه خبری دارای مجوز در لرستان

به قلم: آیت دولتشاه / کوچکترین ساکنِ صندوق خانه فهیمه است که سه سال دارد و بزرگترین شان حاج حسین که صد و هفده ساله است. صندوقخانه مخفی ترین جای خانه است. جای اشیاء و باقی-مانده هایی است که هرکدامشان معنای خاصی دارند.
آخرین لباس ها، زیورالات، قواره پارچه های بریده نشده، عکس های مرده ها و جای کفن های تبرک شدۀ مکه و کربلا که سال هاست آنجا افتاده اند. صندوق ها همه پلیت های فلزیِ سبز و آبی اند با نقاشی گل سرخ قدیمی که ربطی به آدم های صندوق-خانه دارند. صندوقِ فهیمه مثل خودش کوچک است. سبز رنگ و داخلش یک دست لباس صورتی است که عیدِ سال 67 قرار بوده بپوشدشان اما نپوشیده و حالا 35 سال است که مادر هرسال قبل از عید بیرونشان می آورد و بهشان عطر و گلاب می زند و دوباره به همان شکل، تا شده و مرتب توی صندوق می گذارد. صندوق ننه حرم آبی است و یک لباسِ بلندِ لری و چند گلونی و پِرِه زی و بقچۀ گره خورده تویش است.

 بقچه ها 25 سال است باز نشده اند و قرار نیست هیچوقت هم باز شوند. صندوق ننه گل عنبر اما سبز کله غازی است و از همه بزرگتر. ننه گل عنبر اصل و نصبش رومیانی است و رومیانی ها معروفند به اینکه سنگ قبرهای بزرگی دارند و عجیب است که  صندوقش هم از بقیه صندوق ها بزرگتر است! داخلش یک پیراهنِ مخملِ سرداریِ لری و چند بقچه و کیسۀ دست دوزِ چرمی است. کیسه  های چرمی را خودش از پوستِ لم دایی دوخته است و پر از سکه  و گچژک و مهره هایی اند که روزی به لبه های لباس های خودش و مادرش دوخته شده بوده. سکه ها هستند اما لباس ها دیگر نیستند! ننه گل عنبر هم مثل ننه حرم پِرِه زی زیاد دارد. هرچقدر صندوقِ مَردها خلوت و ساده است، صندوقِ زن ها شلوغ و چندلایه است و هرکدام شبیه یک موزۀ شخصی اند! اصلاً این رسم زنانِ لک و لر  است که رازهای و چیزهای با ارزش-شان را لای پارچه ای چیزی می پیچند و آن را لای چیزِ دیگری در گوشه ای قایم  می کنند. صندوقِ مردها غالباً یک دست لباس است و نهایتاً کلاهی، انگشتری، تسبیحی چیزی. مادرم می گوید لباس های مادرش هنوز بوی تنش را می دهند.

بعدازظهرِ آخرین پنجشنبۀ سال که زنده ها از خضر برمی گردد، نوعید می گیرند. پدر می گوید خضر پیامبر زنده است و من همیشه برایم سوال است چرا اسم یک زنده را روی قبرستان شهر گذاشته اند! جومه اونه چند مرحله دارد. اول مادر چایی دم می کند و سفرۀ خیرات را می چینند. سفرۀ خیرات بجز حلوا و خرما و شیرینی، گاهی غذاهایی دارد که مُرده ها دوست داشته اند و بستگی دارد که هرسال زنده ها یاد چه خاطره ای از مُرده ها بیفتند. سیب قرمز و موز، آش رشته و گاهی حتی کوبیده و بستنی قیفیِ پاک  هم توی سفره می آید! پدر می گوید هر لقمه ای که از جومه اونه خورده شود ثوابش مستقیم به مرده ها می رسد و انگار خود مرده ها نشسته اند و دارند از آن می خورند. سفره که چیده می شود، مادر صندوق ها را از صندوق خانه بیرون می آورد، درشان را باز می کند. لباس ها را به ترتیبِ پیراهن، شلوار و کفش، روی زمین می چیند. این یک رسم خانوادگی است که مادر هرسال با جزئیات متفاوتی اجرایش می کند. پدرم می گوید آن دنیا همه مرده ها حتی بچه ها و پیرها، جوان و رعنا به بهشت می روند و من خیال می کنم که فهیمه و ننه حرم و ننه گل عنبر و حاج حسین و بقیۀ مردگانی که حتی لباسی آنجا ندارند یکی یکی از صندوق هایشان بیرون می آیند و خوشحال و خندان دورِ سفرۀ «جومه اونه» می نشینند که در لقمه های ما شریک  شوند. همه جوان و زیبا اند و چشم شان به لب-های  پدر که بدون صدا  سر جومه اونه می خواند.  چشم من اما به فهیمه که آرام و قرار ندارد و با شوق و ذوق لباس های عیدش را به تک تک  مهمان ها نشان می دهد و از خوشحالی توی پوستش نمی گنجد. همان بلوز شلوار صورتی و کفش ورنیِ صورتیِ گلدار را به تن دارد. زخمِ فهمیه هیچوقت برای مادر کهنه نمی شود. آخرین بچه اش که فکر می کردم آخرین بازماندۀ خانوادۀ ما باشد اما یک شب جگری که مادر برایش سرخ کرده بود، توی گلویش پرید و سه سالش هیچوقت کامل نشد. مادر برای هرکدام از مُرده ها یک جور داغدار است. برای مادرش که کلان زنِ طایفه شان بود و در اوج سلامت، ناگهانی سکته کرد و رفت یکجور، برای حاج حسین که خانه دایی عسگر زندگی می کرد و وقت جان دادن کنارش نبود، یکجور و برای ننه حرم که مظلوم بود و دختر نداشت و این اواخر حافظه اش  هم کمرنگ شده بود، جور دیگری. مادر روی تک تک لباس ها گلاب می ریزد و اشک ریزان مور می خواند. آنقدر مویه می کند که سبک شود. ننه حرم مادرِ پدر است و ننه گل عنبر مادرِ مادر. دو زن سختی کشیده که هرکدامشان در جوانی یک هوو هم داشته اند و بجز بچه های خودشان، مجبور بوه اند بچه های زنِ دیگر را هم بزرگ کنند. حاج حسین اما خوب و پُرزندگی کرده و همیشه هم به واسطۀ روایت های دست اول و فراموش شده-اش مورد احترام بوده و روزی هم که مرده، خودش تنهایی تشکش را رو به قبله چرخانده و پاک و پاکیزه و دست و دهان بسته به پیشوازِ مرگ رفته است. حاج حسین قصه گوی قهاری بوده و چند نوار کاست قدیمی هم از داستان هایش هست که یواشکی روی کاست های هایده و حمیرا ضبط شده اند.

سفره جومه اونه تا غروب پهن است و عموها و عمه ها و همسایه های قدیمی و آنهایی که از خضر و پنجشنبه آخرسال برمی گردند، سر راه سری به خانه ما می زنند و با مرده ها همسفره می شوند.

مویه مادر که تمام می شود، مرده ها هم سبک می شوند. جومه اونه که تمام می شود، لباس ها به صندوق ها برمی گردند و مره ها که حسابی شکمی از عزا درآورده اند یکی یکی بلند می شوند و در صندوق هایشان پنهان می شوند، تا سال بعد که دوباره دور هم جمع شویم.

نوعید که تمام  شود یعنی اینکه سال تمام شده و ما آماده می شویم برای آمدنِ سالِ جدید و تازه از آنجا عید شروع می شود.

 

 

این مطلب در ویژه نامه همشهری داستان منتشر شده است

نوعید: مراسمی است که پیش از عید برای یادآوری و پاسداشتِ مرده ها برگزار می شود.

پره زی: بسته  کوچکی که چیزی داخلش قایم شده باشد

خضر: نامِ قبرستان شهر خرم آباد

لم دایی: جنینِ گوسفندی که به دنیا نیامده و همراه با ذبحِ مادرش مرده باشد

گژک: دکمه و خرمهره

جومه اونه: خیراتِ عصر پنجشنبه که برگرفته از اسم جمعه است

سرجومه اونه: دعایی طولانی که قبل از خوردن خیرات خوانده می شود

کلان  زن: زن بزرگ و صاحب نفوذ کلام

مور: نوای غم انگیزی که زنان لک زبان در مراسم عزا و مصیبت می خوانند

 

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بازگشت به بالا