یافته، اولین پایگاه خبری دارای مجوز در لرستان

ماشا اکبری: سال‌های نه چندان دور که هنوز تب تالار و سَمِ سالن فراگیر نشده بود، مردم اگر مراسم و مهمانی داشتند در همان خانه خود رفع و رجوعش می‌کردند. عروسی بود می‌رفتند درِ خانه همسایه که فلانی برای فلان روز مراسم داریم و خانه‌ات را می‌خواهیم. کسی عمرش را می‌داد به شما ختمش را در همان خانه خودش و یکی دو تا از خانه‌های همسایگان می‌گرفتند. گاهی می‌شد که مراسم خیر یا ختم در همه خانه‌های یک کوچه برگزار بود. حالا یا خانه‌ها کوچک بودند یا مراسم بزرگ و مجلس پر جمعیت.
همه آنچه که نامش پذیرایی بود هم توسط چند نفر از خانواده صاحب مجلس انجام می‌شد. از شام و نهار و چای و آب و آروغ مهمان‌ها بگیر تا جمع و جارو کردن فرش‌های خانه‌های همسایه‌ها. وقتی که مهمان‌ها بر مخده و متکا لَم داده و گُل می‌گفتند و گُلاب می‌شنیدند و هِرٓ و کِرٓ خنده‌اشان بلند بود، تعدادی دیگر کنار دیگ‌های چلو و پلو عرق میریختند و زیر سینی‌های قجری پر از استکان‌های مملو از چایی نَفَس بُرٓ شده بودند. در حالی که مهمان‌ها در گفت و گزاف و چرخاندن تسبیح و خاراندن نوک بینی بودند، کسانی آن بیرون بس که کار روی سرشان ریخته بود فرصت سر خاراندن نداشتند. یکی تنگ‌ها را آب می‌کرد، یکی نان‌ها را سر دست گرفته بود، یکی یخ داخل پاتیل دوغ و نوشابه‌ها میریخت، این مجمعه‌ها را تمیز می‌کرد و آن دو دیگر ظرف‌های آش و گوشت را جابجا می‌کردند. یکی می‌رفت برای شمارش مهمان‌ها و تعیین چند نفر یک مجمعه. یکی برنج میریخت روی مجمعه‌ها و دیگری زرشک و نمک.
در حالی که مهمان‌ها در حال «شَست و چهار»‌گیری و زیر و رو کردن توده‌های گوشت و برنج بودند، همان آدم‌ها در حال ریختن آب در کتری‌ها و سماور‌ها و آب کِشی استکان نعلبکی‌ها بودند برای تیار چای بعد از غذای مهمان‌ها. حضرات مهمان نرم می‌نوشیدند و گرم می‌پوشیدند و آروغشان را میزدند و خلالشان را می‌کردند و سیر و پر مبارکا باد گویان و بقای عمر خودتان باد مویان با کرشمه و کُرنش صحنه را ترک می‌کردند. وقتی که مهمان‌ها می‌رفتند و صاحبان مجلس و محفل سرشان خلوت و دستشان بی‌کار می‌شد تازه می‌افتادند به یاد آن آستین بالازده‌های تلاشگر و تکاپوچی. از باب ترحم و دلسوزی یادی از «سرپایی»‌ها می‌کردند. همان‌ایستادگانی که در خدمت نشستگان بوده‌اند. وقتی که نه شامی مانده بود و نه نامی و نه آب و نه آدابی. ته این ظرف و آن ظرف را میریختند روی هم و استخوانی از این مجمعه و مشتی برنج «پَس مَنَه» از آن مجمعه فراهم می‌آوردند و با منت می‌گفتند سرپایی‌ها بنشینند شام بخورند!

حکایت این روز‌های اجتماع، داستان همان دو دسته «سرجایی»‌ها و «سرپایی»‌ها است. جامعه با دست سرپایی‌ها سر پا است. نظام اجتماعی و سامان سیستم‌ها را سرپایی‌ها برعهده دارند. سرپایی‌ها عملگرا هستند و عقیده‌مند. تریبون ندارند اگر هم داشته باشند اهل حرف و شعار و شیرین کاری نیستند. سرشان به کارشان است تا سرجایی‌ها سردشان نشوند. گرما آزارشان ندهد. سرپایی‌ها روی پای خودشان‌ایستاده‌اند، هیچ سهم و سِنَدی برایشان نیست. نشانی همه‌اشان این است؛ کمی پایین‌تر از خط فقر! حقوق ویژه و مجمعه مخصوص ندارند. حقوق‌های نجومی سرجایی‌ها به دلخواه و به کمال است.
هر چه دلشان بخواهد برمی دارند و اگر چیزی ته دیگ ماند می‌شود سهم سرپایی‌ها. سرجایی‌ها جایشان بالای شهر‌ها و خط‌ها است. خیلی بالاتر از خط فقر هستند. سرجایی‌ها اهل مصاحبه و مصافحه هستند. هم خوب حرف می‌زنند، هم حرف‌های خوب می‌زنند. راست و دروغشان معلوم نیست. مگر دروغی نمانده باشد که راستی بگویند. سرجایی‌ها با رانت و رابطه جایشان را پیدا می‌کنند، مرتب در حال رفتن به صدر مجلس هستند. سر جایی‌ها همیشه سر جا با دیگران دعوا دارند. به مُردن هم راضی نمی‌شوند جایشان را به دیگری بدهند.

سرجایی‌ها خود را صاحب همه چیز و همه کس می‌دانند. سرجایی‌ها لاف زن و لاکچری سرپایی‌ها بی‌حق، بی‌رفاه و پر از رنجیدگی!  


دیدگاه‌ها  

#1 رضا 1401-09-28 10:32
خیلی جالب بی(بی ربط وه مدیران و کارمندان هم نی)
نقل قول کردن
#2 محسن 1401-09-30 00:21
احسنت به قلم نویسنده ...
نقل قول کردن
#3 حسین 1401-09-30 16:10
سلام ، جالب بود ، احسنت
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بازگشت به بالا