ساعت از 9 شب گذشته بود که پدرم احساس ناراحتی شدیدی کرد سراسیمه تاکسی و بیمارستان شهر...
اوضاع خیلی بدی بود دیدن پدر در آن شرایط. چقدر راه بیمارستان دور شده بود و راننده با حوصله میرفت! خلاصه ساعت 9 و نیم شب بود رسیدم و بعد از انتظار زیاد پزشک عمومی اورژانس اجازه دخول دادند.
سوالاتی پرسید و آمپولهایی تجویز کرد اما حال پدر وخیمتر شد. مجدد به پزشک عمومی اورژانس درباره تغییر حال و وخیمتر شدن وضعيت پدر سوال پرسیدم. در جواب گفت: اگه نمیتونی زنگ بزن شخص دیگری همراهی بیمار را بکنه!
از اين طرز صحبت يك پزشك بسیار ناراحت شدم...
از این که هر لحظه مرگ پدر را میدیدم، از طرفی بیخیالی مسوولین بیمارستان، اسب تاختن بر اعصابم بود! برای چندمین بار به پزشک عمومی اورژانس مراجعه كرده و خواهان کمک شدم. در جواب اخمی به صورت و نگاهی عاقل اندر سفيه به سراپاي من انداخت. با اکراه با متخصص مربوط تماس گرفت و بعد از اتمام مکالمش گفت که دیر میاد! اگه میخوای بمون اگه نه برو اگه متخصص میخوای برو خرمآباد!
نمیدونستم چکار کنم؟ از پزشک عمومی خیری ندیدم، از پرستار اورژانش خواهش کردم آقا به خدا پدرم داره میمیره. اینجوری نبوده... در نهایت یه تخت تو سالن بهمون نشون داد که اونجا دراز بکشه. بعد از ساعاتی متخصص مربوطه تشریف آوردند. قبل از مراجعه به بخش ویژه، جلويش را گرفتن. شرح حال گفتم و گفتند پزشک عمومی باید کارای مقدماتی رو انجام بده. با التماسی همانند فیلمهای بالیودی ایشان را بر بالین پدر آوردم که با مشاهده پدرم دستور انتقال ایشان به اتاق احیاء رو داد و با پرستارها صبحتی کرد.
همه به تکاپو افتادن! فهمیدن نشانه خوبی نیست یکی اکسیژن آورد، یکی دستگاه شوک، اون یکی دستگاه دیگری آورد نمیدونم چی بود پزشک متخصص منو صدا کرد. بعد از سوالات بالینی، دستور انتقال فوری پدر رو به بخش ویژه صادر کرد که گفتند جا نیست! با عصابنیت گفت: به جهنم! یکی رو رو زمین بخوابونید و حتماً یه تخت رو خالی کنید. خلاصه بعد از انتقال به مدت دو ساعت همه پرسنل با انواع وسیلهها دور و برش بودن که بعد از مدتی پزشک جدا شد. فوری جریان را جویا شدم. گفت: برو خدا رو شکر کن پدرت از مرگ حتمی برگشته و درباره مصرف داروهایی که داشته پرسید. داروها رو نشون دادم. بسیار شاکی شد و گفت: کی تجویز کرده؟
گفتم: از بیرون تا قائله که بخیر گذشته دوباره بخوابه اما فهمیدم به راحتی میشه با جان یکی بازی کرد!
پول آنجا گرفتن را هم خورد فهمیدم بین از شهرستان تا خرمآباد رفتن و اومدن متخصص تا محل کارش، کار متخصصی سختتره، فهمیدم یا سنگ میفروشند، یا سنگ میزنند یا سنگ دلاند.
و در آخر: فهمیدم که چه راحت بر ما سخت گذشت.
دستاورد:
اگه بیمارستان رفتی، اگه خودت پیگیر نشی و معتقد به عملکرد مسوولین باشی، ممکنه جسد تحویل بگیری!
بین اخلاق و حسن کار و دلسوزی با رتبه تحصیلی و جایگاه شغلی رابطه مستقیم وجود دارد.
پرستاران همه خوبند اما پیشنهاد میشود تقویت بیمار رو جایگرین تنبیه کنند. (در جواب پدر بنده: رعایت کن بیماریت سخته داری میمیری. میتونن ایشون رو تشویق به روند بهبودی کنند).
کسانی در بیمارستان مشغول شوند که به کارشان عشق بورزند نه کسانی که با هزار دغدغه میان سرکار و بیمارن عامل تخلیه هیجانات منفی آنان هستند.
عوامل بیمارستان فکری برای اسکان همراهان بیمار به صورت مطلوب داشته باشند. اگر در جاهای مشخص شده قرار نمیگیرند دلیل را جویا شوند که به نظرم کاملاً مشهود است.
توضيح: (نوع ناراحتی پدرم، نوع بخش و مسوولین را معرفی نکردم تا انتقادها فقط متوجه آن بخش نباشد)
م- مؤمنی
دیدگاهها
بخدا , به پیغمبر ,به هرچی اعتقاد دارید نیازی نیست صدبار به پرسنل مراجعه کنید!! درسته که غم بیمار دارید و ناراحتید و ولی پرسنل درمانی روزی هزار تا مریض مثل بیمار شما رو دیدن و میدونن دارن چه کار می کنن!! مطمينم که اون شب بیمار شما بدون هیچ مشکلی مرخص شده یا فوقش فرداش مرخص شده..
(از این که هر لحظه مرگ پدر را میدیدم، از طرفی بیخیالی مسوولین بیمارستان): عزیزم اشتباه بزرگت از همین جا شروع میشه...به خدا شما و رنج بیمار داری را درک می کنم...ولی از کجا میدونستی حال پدرت از نظر پزشکی وخیمه؟چرا میگی پرسنل بیخیال بیمارستان؟نکنه دستگاه خیال سنج همراه خودت داشتی؟
(از پزشک عمومی خیری ندیدم): خیلی بی معرفتی داداش!!خیلی...پ س کی بیمارتو برای اولین بار ویزیت کرد؟پس کی دستورات لازم رو برای درمان پدرت صادر کرد؟نکنه انتظار داری تا بیمار پاشو میزاره تو بیمارستان, پزشک جادوگری کنه و بیمارتو بلافاصله با معجزه خوب کنه؟
نزديك به دو دهه است كه به استاني ديگر مهاجرت كرده ام . سال 1375 بود كه مادرم دچار سكته قلبي شد و در اسرع وقت ايشان را به بيمارستان قلب خرم آباد رساندم . مادرم را به اتاق احيا بردند و پس از 5 دقيقه خانمي جوان كه پزشك بود بيرون آمدند و با خنده به من گفتند مادر شماست ؟
گفتم بله !
با همان خنده ي بر لب گفتند ( مرد ) .
من 27 سال سن داشتم ...
تا كنون براي خودم جوابي پيدا نكرده ام كه چه بر سر مردم ما آمده كه بوي تعفن بي اهميتي همه را خفه ميكند و هيچ تلاشي براي رفع آن نيست ...
خيلي از استان ها از جمله استان لرستان محل خوبي براي كارآموزي اكثر پزشكان مي باشد .
زماني پزشكي عشق بود و ما عاشقاني مثل مرحوم دكتر هوشنگ اعظمي ، مرحوم دكتر سيد محمدتقي امامي ، مرحوم دكتر هوشنگ بنان و ... داشتيم .
ليكن اكثر پزشكان فعلي يا ساختمان مي سازند يا كارخانه و شركت مي خرند و انواع معاملات انجام مي دهند ...
پزشكي عشق است نه شغلي براي تجارت و كسب پرستيژ ...
_______________________
يافته: پس بفرماييد اگر ما منتشر نكينم لايد وزارت بهدشات و درمان بايد حرف دل مردم را منتشر كند؟! رسانه يعني همين: حرف دل مردم را زدن
شما چرا اينقدر ناراح تشدين؟ اگر طوري كه شما ميگوييد اوضاع دكترها و پرستارها و بيمارستانهاي ما اين همه گل و بلبل است پس اين همه اعتراض مردم به خصوص در لرستان به اين موضوع براي چيست؟!
بيكار هستند بين اين همه آدم و قشر جامعه فقط بيايند به شما گير بدهند؟
ما به عنوان بيطرف مطلب آقاي مومني را منتشر كرديم ولي ميبينيم گويا حق با ايشان است و مردم گاهي در مواجهه با شما كه بايد به آنها برسيد و طالبشان را بدهيد، بدهكار هم ميشوند!
کافیه یه روز در راهروهای دادگاه های لرستان قدم بزنید...یا سری به کلانتریهای داخل شهر بزنید یا امار پزشکی قانونی لرستان را نگاه کنید...و مقایسه کنید با سایر استانها...به خیلی از مسایل پی خواهید برد...
من 27 سال سن داشتم ...
تا كنون براي خودم جوابي پيدا نكرده ام كه چه بر سر مردم ما آمده كه بوي تعفن بي اهميتي همه را خفه ميكند و هيچ تلاشي براي رفع آن نيست ...
خيلي از استان ها از جمله استان لرستان محل خوبي براي كارآموزي اكثر پزشكان مي باشد .
زماني پزشكي عشق بود و ما عاشقاني مثل مرحوم دكتر هوشنگ اعظمي ، مرحوم دكتر سيد محمدتقي امامي ، مرحوم دكتر هوشنگ بنان و ... داشتيم .
ليكن اكثر پزشكان فعلي يا ساختمان مي سازند يا كارخانه و شركت مي خرند و انواع معاملات انجام مي دهند ...
خدا رحمتشان کند...مرحوم دکتر اعظمی و دکتر امامی و دکتر بنان و.....چه ها از دست امثال نویسنده این مطلب نکشیده اند...
يافته: پس بفرماييد اگر ما منتشر نكينم لايد وزارت بهدشات و درمان بايد حرف دل مردم را منتشر كند؟! رسانه يعني همين: حرف دل مردم را زدن
شما چرا اينقدر ناراح تشدين؟ اگر طوري كه شما ميگوييد اوضاع دكترها و پرستارها و بيمارستانهاي ما اين همه گل و بلبل است پس اين همه اعتراض مردم به خصوص در لرستان به اين موضوع براي چيست؟!
بيكار هستند بين اين همه آدم و قشر جامعه فقط بيايند به شما گير بدهند؟
ما به عنوان بيطرف مطلب آقاي مومني را منتشر كرديم ولي ميبينيم گويا حق با ايشان است و مردم گاهي در مواجهه با شما كه بايد به آنها برسيد و طالبشان را بدهيد، بدهكار هم ميشوند!
مطلب ایشان درد و دل نیست...تخریب نااگاهانه است...سراسر متن ایشان پر از اشتباهات فاحش و ضدو نقیض درمانی و پزشکی است.اگر باذکر مکان و بیمارستان و اطلاعات کامل بود, حرف شما درست بود و قابل پی گیری...ولی ایشان فقط یک داستان تعریف کرده اند و دیگر هیچ!!
همه ما مواردی شبیه به این رو از بستگان یا دوستان شنیده ایم و اگر بخوام مثال بزنم همین الان بیشتر از چهار مورد رو در ذهنم سراغ دارم . نکته اینجاست که ابتدا مطلب آقای م مومنی به نظرم یکطرفه رسید و خیلی قضاوت خاصی نکردم ولی دفاع خانم زهرا ، من و به یاد رفتار مسئولین می اندازه که گاهی اوقات بهترین راه حل رو کتمان موضوع و برچسب زدن به افراد منتقد و شاکی می دونند
یک روز با یه مسئول آزمایشگاه دعوام شد اونم دقیقاً همین ادبیات این خانم رو داشت کاملاً حق به جانب و از خودمتشکر! متأسفانه مردم جلوی این قشر موضع منفعل دارن وگرنه قرص و محکم وایسن فکر نمی کنند که واقعاً حق دارند با مردم اینجوری صحبت کنند!
جامعه علوم پزشکی ما افراد تحصیل کرده ای هستند.
یکی از دوستان فرمودند لرستانیها شکایت زیاد میکنند و دادگاه ها و..... دوست عزیز،دادگاه رو برای شکایت گذاشتن.اعتراض و حق خواهی حق همه است.مانند شما که به این نوشته اعتراض کردید
--------------------------------------------
(نعل بندی رو با خر کولی یاد بگیرن!):حتی به خودتان هم بلد نیستید احترام بگذارید!!تا چه برسد به دیگران!