برنامهریزی، سازماندهی، هدایت، رهبری، نظارت و در نهایت کنترل شش وظیفه اصلی مدیران در سازمانهاست.
آنچه موجب تحولات بنیادین در سازمانها میشود، در وهله نخست، انتخاب مدیران بر مبنای توانمندیایشان در ایفای هرکدام از شش نقش فوق در سازمان است.
برای انجام یک ماموریت کاری به یکی از کشورها سفر کردم! امروز هنگام حضور در یکی از جلسات، از آنجا که تجارب همکاران قبلی و رنگ و بوی صحبتهایشان نشان از تکرار موفقیت بیشتر طرف مقابل و کسب امتیازات مکرر از سویایشان داشت، سعی کردم برای حفظ منافع سازمان تحت مدیریتم اینبار به روشی ابتکاری بیشتر بدنبال یافتن دلایل موفقیت آنان باشم! بهمین خاطر کوچکترین نکات را یادداشت کردم.
نکته اول که برایم جالب بودایمان و اعتقاد آنها به انجام کار به بهترین وجه ممکن بود! آنها حاضر نبودند با هر قیمتی با مجموعه ما همکاری کنند! نام برند تجاری خود را همانند ناموس خود پاس میداشتند و در معرض تهدید و تخریب قرار نمیدادند.
مدیریت مجموعه همچنانکه اصول مدیریت کیفیت را بطور کامل تحت کنترل خود داشت، برای حفظ شخصیت حرفهای خود نیز به شدت مراقب تصمیماتش بود. یعنی کنترل همزمان مدیریت کیفیت و کیفیت در مدیریت!
نکته دوم اینکه هنگام برگزاری جلسات فنی، مدیریت مجموعه که خود استراتژیست بنام و مطرحی نیز بود، هیچگونه ولعی برای نشان دادن توان فوقالعاده و جایگاه بالاتر خود نسبت به سایر اعضاء حاضر در تیم خود نداشت!
او به دقت از تخصص و تجربه هریک از صاحبنظران و متخصصان فنی و اقتصادی تیم خود، بهره میبرد و بر خلاف برخی مدیران ما که همیشه سعی دارند خود را منشأء و مرکز موفقیتهای سازمان نشان دهند و بدین بهانه عمر مدیریت خود را افزایش دهند، او سعی در نمایش موفقی از تیم خود داشت!! و به کار تیمی بهای بیشتری میداد تا فعالیتهای قائم بفرد خویش!
نکته سوم این بود که در جلسات مکرر ما و برخلاف شیوه جلسات پر همهمهی معمول که همه برای نظر خود بیشترین حق را متصور هستند، و هنگام جلسه با هیاهو صحبت کرده و سعی در بالاتر نشان دادن توان علمی خود دارند! اما طرف مقابل ما در این نشست از شیوه جالبی بهره میبرد!
آنها به آرامی با یکدیگر مشورت میکردند و یک نفر از بین بقیه با ما مذاکره میکرد! فقط یک نفر! بدون هیاهو و بلوا!
همین چند نکته کوتاه نمایش دهنده وجود برنامهریزی، سازماندهی، هدایت، رهبری، نظارت و کنترل در این مجموعه مدیریتی بود..
اما اغلب مدل مدیریتی ما عجیب و نوآورانه است!
مدیران اغلب از بین کسانی انتخاب میشوند که "هزینه تغییر" ایجاد نکنند! بدین معنا که خود و هم فکرانش بدنبال حفظ وضع موجود باشند! بهمین دلیل نیز یا خود را همواره بینیاز از وجود مشاورین آگاه و توانمند میدانند یا اگر در اثر فشار افکار عمومی یا اجبار چارت سازمانی، ناچار به انتخاب مشاوری برای خود باشند، اغلب از مشاورین توصیه شده، توسط افراد خارج از سازمان بهره میبرند و یا مشاورینی که در حوزه مدنظر، حرف وایده و دانش زیادی برای ظهور ندارند و مجیز گوی مدیران هستند، منتخب این شیوه مدیریتی خواهند بود!
اینگونه است که در مدل مدیریتی این مدیران اغلب برنامهریزی نیز که رکن رکین مدیریت است وجود ندارد!
ممکن است بخاطر پاسخ به افکار عمومی مبادرت به انتشار مجموعهای از هدفهای دور و نزدیک مبهم تحت عنوان برنامه کاری شوند ولی واژهای با عنوان "چشم انداز" به مفهوم واقعی کلمه، در سازمان آنها پردازش نشده و وجود خارجی ندارد!
نکته قابل تامل اینست که مدیران ما آزادند که هرچقدر بخواهند وعده بدهند!!
با مطبوعات و رسانهها مصاحبه کنند و به مردم وعدههای گزاف بدهند! این وعدهها میتواند از اعلام تاریخ برای افتتاح پروژههای نیمه تمام باشد یا پائین و بالا رفتن نرخ واژههای همچون بیکاری، اشتغال، طلاق، ازدواج، سرانه فضای سبز و...
با کمال تأسف هیچ مرجعی وجود ندارد که همان مدیر را در پایان دوران خدمتش بازخواست کند و از او بپرسد تکلیف وعدههایش چه میشود؟؟
بنظر میرسد در جامعه امروز ما تلاش قابل توجهی برای "مدیر سازی" صورت نمیپذیرد!
مدیریت امریست ذاتی و اکتسابی
افراد لزوماً باید ابتدا زمینهای برای مدیر شدن داشته باشند و سپس با شناسائی توانمندیها و استعدادهایشان برای "مدیریت" تربیت شوند.
مدیران باید خود را همواره موظف به پاسخگویی به مافوق و البته "مردم" بدانند.
این شش اصل همانهایی هستند که همیشه مورد تأکید رهبر معظم انقلاب نیز بوده است.
آنجا که در اجتماع عظیم مردم در نخستین روز سال نود و شش فرمودند:
"مدیریت فعال، متدین، انقلابی و کارآمد راه حل مشکلات کشور است. اگر مدیریت در کشور متدین، انقلابی و کارآمد باشد همه مشکلات حل خواهد شد. ما مشکل غیرقابل حل نداریم. "
مهندس علیرضا مقسمی
کارشناس ارشد مدیریت استراتژیک
دیدگاهها
آقا خودش نوشته کارشناس ارشد چرا شما دکتر خطاب می کنید می دانید کشور ما چقدر بابت این القاب غیر واقعی آسیب دید مثلا طرف لیسانس ادبیات است مهندس خطابش می کنند و جالب است بعد از مدتی خودش هم باورش میشه مهندس است و کمتر از آن قانع نیست