شاید اگر کمی تجربه داشتم و یا مقید بودم که قلمم را سروقت بچرخانم، بهتر این بود که در گیرودار مشکلات اقتصادی مردم از اثرات تحریمها، کاهش ارزش پول ملی، افزایش نرخ بیکاری و تورم بنویسم؛ اما هر کاری کردم نتوانستم از دهان خشک، تن صدای پایین و رنگ بد کتوشلوار آقایان سخنگو بگذرم و چیزی ننویسم.
سخنگوی دولت، وزارت خارجه، مجلس و... در حکم یک ویترین برای نظام است. علاوه بر انجام وظایف ذاتی جایگاه سخنگو، ما با این افراد، سبک و سطح زندگیمان را نیز به جهانیان معرفی میکنیم. درست است که امروز همهی افراد حاضر در پستهای سخنگو در کشور، صاحبتجربه و دانش کافیاند، اما کموبیش چهره، پوشش و افکار قدیمیتری را نمایندگی میکنند، درحالیکه گماردن جوانان رعنا که بیانگر آشنایی مردم ما بازندگی مد روز باشد میتواند برایمان پرستیژ اجتماعی هم به همراه آورد.
ماندهام چرا عدهای از مدیران زندگیِ سراسر رنج خدمت به خلق را بهگونهای دودستی چسبیدهاند که انگار حضور این بزرگواران میتواند رنج تاریخی یک ملت را پایان دهد. آخر چرا این مسئولیت سنگین که از شدتِ رنج آن از ادامهی راه واماندهاید را به یکی از آن 43 میلیون جوان هموطنتان تفویض نمیکنید؟!
اکثر قریب بهاتفاق روانشناسان و اطبا معتقدند، ماندن طولانیمدت در کارهای طاقتفرسا، افراد را به برخی بیماریهای نهفته گرفتار میکند. اطرافیان هم که جرأت نمیکنند، خطر بیماری را به اینان گوشزد کنند...
انگار لذت ناشی از حضور هرروزه جلوی لنز دوربین خبرنگاران، موجب افزایش ترشح هورمونهای دوپامین و سروتونین در مغز میشود که بهتدریج تمایل به تکرار این لذت، موجب تلاش فرد برای هرروز دیده شدن میشود و چنین میشود که کمکم یک جوان تحصیلکرده وقتی زیاد در قدرت میماند به یک پیرمرد بیمار بدل میشود.
چپ یا راست فرق نمیکند، سکان هدایت پستهای ویترین را از دست رسوب سروتونین و دوپامین نجات دهید و کار را دست نخبگان جوان، ناطق و خوشسیما بسپارید.
در سالهای اخیر گسترش وسایل ارتباطجمعی و آگاهی از دیگر کشورها، ما را مجاب میکند، حداقل برای چشم و گوشهای خارجی هم که شده، پوشش و تصویر ویترینمان را با جوانان بیاراییم.
مهدی حسنوند