یافته، اولین پایگاه خبری دارای مجوز در لرستان

در ابتدای دوران خدمت، فرماندهان به ما می‌گفتند‌: دو شغل را نمی‌توان از نظر ارزش کار و سختی آن با پول مقایسه کرد و ارزش کار و مشقت آن‌ها بسیار بیشتر از میزان حقوق آن‌هاست: معلم و نظامی‌.
جوان هستی و پر انرژی‌، جویای نام و آماده برای کار. از قضای روزگار به خود می‌آیی و خود را در کسوت نظامی‌گری می‌بینی‌. افسر یا درجه‌دار، فرقی نمی‌کند‌. لباس مقدس سربازی که بر تن داری برای دفاع از وطن است و تو هم با شور و شوقی که در سر و توانی که در بازو داری، شب و روزت را به خدمت در راه حفظ امنیت و استقلال کشورت می‌گذرانی. کم کم تجربه پیدا می‌کنی و به جمع با سابقه‌ها و قدیمی‌ها می‌پیوندی. خدمت نظام را با همه مشکلات و سختی‌هایش با جان و دل می‌پذیری و روی این حرفت همچنان استوار و پا برجایی. همسر و فرزندانت را در ماموریت‌ها و در رفتن به جبهه‌ها به امان خدا می‌سپاری و راهی می‌شوی. امید داری که با همه سختی‌ها و دوری از خانواده حداقل آن‌ها در آسایش نسبی باشن‌.
در مقایسه با دوستان و آشنایانی که همزمان با تو در کارهای دیگر مشغول شده‌اند وقتی خودت را مقایسه می‌کنی، می‌بینی آنها وضعیت مالی و زندگی‌شان بهتر است، ولی به خودت انگیزه می‌دهی که‌: من سرباز این کشورم و اگر خودم و خانواده‌ام سختی می‌کشیم! در عوض خداوند به ما اجر مجاهد فی سبیل‌الله را عطا می‌کند. به این عقیده پای‌بند و دلخوش می‌مانی. موهایت که از سیاهی مطلق به گندمگون و بعد به سپیدی گرایید، می‌فهمی که کم کم باید جایت را به جوان‌ها بدهی و عرصه را برای حضور آنان خالی کنی‌. با یک مراسم ساده و اعطای یک لوح تقدیر و کادویی که دوستان و هم‌قطارانت برایت به اشتراک خریده‌اند راهی خانه می‌شوی. بازنشسته لقب می‌گیری و تا چند ماهی در یادها هستی و به بعضی از مراسم‌ها هم به عنوان پیشکسوت دعوت می‌شوی.
با تغییر فرماندهان و انتقال و رفتن همکارانت به مرور فراموش می‌شوی و کسی دیگر سراغت را نمی‌گیرد. حالا تو مانده‌ای و یک فیش حقوقی و انبوهی از بیماری‌ها و مشکلات و هزینه‌هایی که با بزرگتر شدن فرزندانت آن‌ها هم بزرگ‌تر می‌شوند. بزودی عروس‌دار و داماد‌دار و نوه‌دار می‌شوی و همزمان با حضور این عزیزان در جمع خانواده، کمبودها و نیازمندی‌ها و مشکلات یکی یکی خود را نشان می‌دهند و تو می‌مانی که با همه این مشکلات و دشمنان آسایش زندگی، چگونه با یک سلاح (حقوق اندک بازنشستگی‌) بجنگی و در مقابل آن‌ها تسلیم نشوی؟
امیدها و آرزوهایی که برای آسایش بعد از خاتمه خدمت داشتی همه را بر باد رفته می بینی و با اندوه با آرزوهای محقق نشده خود و خانواده‌ات رو در رو می‌شوی. روزهایی را که همسرت را تنها گذاشتی و به ماموریت رفتی، روزهایی را که در خانه نبودی و فرزندت به دنیا آمده بود و تو نگهبان بودی، و روزهایی را که دوستان و آشنایان غیر نظامی‌ات در مسافرت تابستانی شمال و جنوب بودند و تو در اتاق افسر نگهبانی آماده به رزم نشسته بودی که مبادا دشمن این مرز و بوم فکر تعدی به این خاک مقدس را در سر خود راه داده باشد.
 همسر و فرزندانت نیز چون تو نظامی بار آمده‌اند‌. یادت هست روز خواستگاری به همسر آینده‌ات گفتی: من نظامی هستم و ممکن است به یک‌باره از شهری به شهر دیگر منتقل شوم یا به ماموریت و یا جبهه بروم و تو به عنوان همسرم باید هم مرد خانه باشی و هم زن خانه؟ بله گفتن او به تو، بله گفتن به یک دنیا مسوولیت و سختی و نگرانی و چشم به راهی بود و او با جان و دل پذیرفت و همراه سفرت شد. حالا او هم دائم به فکر گرفتاری‌ها، بدهکاری‌ها، بیماری‌ها و غصه‌های توست.
شاید در آخرین نقطه از کنج  قلبش آرزو کند‌: ای کاش همسرم شغل دیگری داشت تا لااقل آینده‌ای مطمئن‌تر پیش روی ما بود و این همه سختی را تحمل نمی‌کردیم. خلاصه کلام و منظور از این همه در دل که حتی نقطه‌ای در مقابل دریای سختی کار نظامی بودن هم نیست این است که تحمل مشکلات و سختی‌های نظامی بودن( زیاد فرقی نمی‌کند در کدام لباس باشی، ارتش، سپاه یا پلیس‌) به این امید و آرزو قابل تحمل است که در آیند‌ه‌ای دور و در زمان بازنشستگی امید به بهبود وضعیت زندگی و کم شدن مشکلات را داشته باشی، در حالی که در وضعیت کنونی اوضاع بر عکس است.
بازنشستگان در به در به دنبال یک میلیون تومان وام به هر دری می‌زنند و به در بسته می‌خورند.  بانک‌ها و موسسات مالی هم آن‌ها را قبول نمی‌کنند و با خط درشت روی تابلو اعلانات می‌نویسند "ضامن نظامی قبول نمی‌کنیم" سازمان بازنشستگی هم قانون از خودش در می‌آورد که "به بازنشستگان فقط برای ضمانت وام همسر و فرزند و عروس ضمانت نامه کسر اقساط از حقوق می‌دهیم"و تو می‌مانی که برای تامین نیاز مالی‌ات به کجا بروی و چه کسی در این کشور تو را به عنوان یک آدم زنده و دارای حقوق مدنی و شخصی قبول دارد؟
این روزها هم دردی دیگر به دردهای بازنشستگان افزوده شده که همان بدقولی‌های سازمان متولی امور بازنشستگان یعنی سازمان تامین اجتماعی نیروهای مسلح است. سازمانی که به‌جز کسر مقداری از حقوق بازنشستگان تاکنون کار مثبتی انجام نداده تا بارقه‌ی امیدی در شب‌های تاریک بازنشستگی باشد. مدتی بود که به عنوان اعطای وام‌های توانمندسازی مبالغی از حقوق بازنشستگان در ابتدا به صورت کلی و اجباری و پس از اعتراض عده‌ای از بازنشستگان با تجربه و دنیا دیده، بنا به درخواست داوطلبین دریافت وام، از 20 تا 100 هزار تومان ماهیانه کسر می‌کردند که نگارنده متن نیز از آن جمله بود، به امید آن‌که با اعطای وام از پول‌هایی که خود بازنشستگان در سازمان پرداخت می‌کنند به نوبت وام‌هایی از 2 تا 5 میلیون تومان پرداخت شود و تازه اقساط آن هم به کسورات ماهیانه از بازنشستگان اضافه شود. از ابتدای کار و عدم وجود متولی و پاسخگوی درست و حسابی در پایتخت معلوم بود که این برنامه با مشکل مواجه می‌شود‌.
صدها بار تماس با موسسه توانمندسازی در تهران و عدم پاسخ‌گویی به تلفن‌ها و حجم بالای زنگ خور شماره تلفن مربوطه، مشکل‌ساز شده و نوبت اعطای وام ها مشخص نبود. چشم‌انتظاری تا پایان ماه و دیدن فیش‌های همچنان بی‌برکت، موجب افسردگی و اضطراب بازنشستگان نیازمند شده و استرس و نگرانی اینکه کی نوبت من می‌شود؟ بازنشستگان از جمله بنده را در بر گرفته بود. نیاز شدید به وام موجب مراجعات مکرر به تامین اجتماعی نیروهای مسلح استان لرستان و عدم پاسخ‌گویی دقیق از سوی مسوولین مربوطه و سپردن ما به دست تقدیر الهی گردید. پس از چند ماه کسر از حقوق با تعویض رییس سازمان تامین اجتماعی به یک‌باره ورق برگشت و بخش‌نامه‌ای مبنی بر قطع واگذاری وام به بازنشستگان باقی‌مانده و عودت پول‌های کسر شده با مقداری سود در پشت شیشه باجه مربوطه در تامین اجتماعی نیروهای مسلح لرستان امید ما را نا امید و همه نقشه‌های‌مان را نقش بر آب کرد.
رییس جدید به راحتی و بدون در نظر گرفتن ابعاد نیازمندی های بازنشستگان و علیرغم کسر مبالغ هنگفتی از حقوق ما پس از حدود یک سال، دستور عودت پول‌های کسر شده به کارکنان و تشکر از همکاری و استقبال بازنشستگان را صادر نموده و با این عنوان که قصد ما از گرفتن پول از شما اطلاع! از میزان استقبال و شرکت شما بازنشستگان در طرح مذکور بوده! در ذیل فیش‌های حقوقی آبان‌ماه اعلام نموده‌: آفرین به شما بازنشسته‌های عزیز با پول‌های میلیاردی شما کارهای‌مان را انجام دادیم و به تعدادی از اطرافیان و آشنایان‌مان وام دادیم و کارمان راه افتاد، این شما و این هم پول‌هایی که به امید دریافت وام به ما سپرده بودید، حالا بروید و سماق‌تان رو بمکید چون وام نمی‌دهیم!
حالا در این میان شما خودتان قضاوت کنید، آیا نباید فریاد وا اَسفا از گلوهای خشک و نحیف بازنشستگان بلند شود و دست دعا به سوی آسمان بلند کرده و مسببین این امیدهای واهی و آرزوهای برباد رفته را به دست قضای الهی بسپارند؟ ما که دستمان به جایی نمی‌رسد و فریادرسی در ایام بازنشستگی نداریم، فریاد دادخواهی و دل‌های شکسته را به کجا ببریم؟ همین بهتر که به گوش مردم برسد و آن‌ها قضاوت کنند که آیا نتیجه یک عمر تلاش و خدمت برای روزهای پیری و بیماری باید به راحتی زیر سوال برود و با انجام یک عمل غیر کارشناسی شده که در بوق و کرنا شد و به بازنشستگان امید واهی داد به یاس و نا امیدی تبدیل شود؟
در دوره‌ای که بهره‌ی وام اكثر بانک‌ها از ربای یهودی‌هاي عصر قاجار هم بیش‌تر است و شیره جان مردم در بین کارکنان بانک‌ها می‌چرخد و فقط آن‌ها را سیراب می‌کند، آیا دادن یک وام 5 میلیون تومانی آن هم از پول خود بازنشستگان این‌قدر برای تامین اجتماعی نیروهای مسلح سخت است که با خلف وعده، ما را سر کار گذاشته و به ریش‌مان بخندند؟
وقتی جراید و روزنامه‌های عدالت‌خواه اعلام می کنند بیش از 50 درصد از وام‌های قرض الحسنه بانک‌ها نصیب کارکنان خود بانک‌ها می‌شود و هر استخدامی جدید بانک در ابتدای خدمت چند 10 میلیون و گاهی 100 میلیون تومان از بانک وام می‌گیرد و به اندازه اقساط آن هم حقوقش را زیاد می‌کنند تا به او فشار مالی نیاید، وقتی بعد از اعطای وام خرید خانه به کارمند بانک، بیش از 9 بار می‌تواند به فاصله 3 سال وام تبدیل به احسن گرفته و خانه‌اش را نو کند، تمام امتیاز واگذارشده به یک نفر نظامی بعد از 30 سال خدمت، وام طرح حکمتی است که بیشتر اوقات واگذاری اش تا بعد از بازنشستگی او هم طول می‌کشد، آن هم مبلغی که برای رهن خانه‌ای هم کفاف نمی‌دهد، چگونه قلب خود را پاک و صاف نگه داریم و از نظامی شدن خودمان پشیمان نباشیم؟
وقتی کسی در بانکی استخدام می‌شود، همه می‌گویند خوش به حالش، نانش در روغن افتاد‌. نمی‌دانند این روغن‌ها از جان مردم گرفته شده و نتیجه هزار تومانی‌هایی است که فرد محتاجی به امیدی در بانک پس انداز کرده تا شاید در آینده از آن نتیجه بهره‌ای ببرد. ولی افسوس، زیرا زحمت را او می‌کشد و بهره را کسی دیگر می‌برد‌. وقتی زند‌گی انسان تهدید می شود، و زورمندان حق او را می‌ربایند، او به قانون و مجریان قانون پناه می‌برد و به دادخواهی بر می‌خیزد و نظام باید او را به داد برساند. اما پیوسته چنین نیست که مجریان قانون، دادخواه را به داد برسانند. برای آن که در طول تاریخ دستگاه‌های حاکمه بیش‌تر پاس‌داران جایگاه زورمندان بوده‌اند. پناه بردن انسان به درگاه خداوند گونه‌ای از دادخواهی است.
انسان آن گاه که در رسیدن به حق خود نا امید می‌شود، زورمندان بر او می‌تازند ومجریان قانون از او حمایت نمی‌کنند، آن‌گاه به خداوند پناه می‌برد و دادخواهی می‌کند و می خواهد تا خداوند او را به داد برساند.
باورمندی انسان به عدالت خداوندی و روز باز پرس بزرگ‌ترین روزنۀ امیدی است که انسان در روشنایی آن توانسته است تا پیوسته کوله‌بار سنگین دشواری‌های زند‌گی را بر دوش کشد و به امید روز باز پرس و عدالت خداوندی شکیبایی پیشه کند.
قدرت شكرزاده  سرهنگ بازنسشته ارتش   ستا‌نندۀ داد آن کس خداست               که نتواند از پادشه داد خواست
 

قدرت  شكرزاده
سرهنگ بازنسشته ارتش
 
توضيح: اين مطلب در هفته‌نامه بانگ اساطير (لرستان) منتشر شده است.

دیدگاه‌ها  

#1 Raptor 1393-11-08 08:49
ممنون از شما و جناب سرهنگ به خاطر گزارش واقعی و دردناک،این شهر حال همه نظامیان است مخصوصا ارتشی ها چه شاغل چه بازنشته،به علت رسالتی هم که دارند نمی توانند اعتراض کنند،و کسی هم جویای حالشان نیست!
نقل قول کردن
#2 صداقت 1393-11-08 15:26
با تشکر از جناب سرهنگ بازنشسته بنده هم خودم می بینم که واقعا انان که در بخش نظامی و به قولی کادر نظامی اند همگی داستان زندگیشان همین است که جنبعالی گفتید ولی من به عنوان یک فرد غیر نظامی سوالی دارم پس فلسفه تشکیل بانک حکمت و این همه تشکیلات عریض و طویل برای چیست؟ مگر نباید این بانک که از سرمایه نظامیان نیروی زمینی تشکیل شده رافع مشکلات انان و اعطا وام با تسهیلات کم بهره باشد و ضمنا اگر این بانک استخدامی دارد که دارد همانند سایر بانکهای دیگر اولویت استخدام با فرزندان این عزیزان که در دوران جنگ از جان مایه گذاشته و اکثرا جانبازند و یا در این قسمت نیز حق به حق دار نمی رسد ؟
نقل قول کردن
#3 خادم 1393-11-08 21:19
باسلام این همان واقعیتهایی بود که اکثربازنشستگان باآن دست وپنجه نرم میکنندوآنهایی که ادعای رسیدگی دارند حرف بی ربطی است نه احترامی ، نه رسیدگی به مشکلاتی، نه جایی که حرفها و درد دلی کنند. این جمله را میخواستیم در تایید نوشته این عزیز بازنشسته اعلام کنیم و گرنه کاری از کسی یا دادرسی؟
نقل قول کردن
#4 محمدی 1393-11-08 22:26
باسلام درود بر شما که واقعیت را گفتید من هم شاغل ارتش هستم وحقوق اندکی می گیرم آن هم مقداری ازش برا چند تا کد که کسر شده اند مثلا پس انداز می شود. بعضی وقتا باخود می گویم که به کارگری بروم اما فکر 10 سال جوانی ام را می کنم که در این سازمان گذشته.
نقل قول کردن
#5 امیر 1393-11-09 19:00
درود بر تو و غیرتت اگر ارتش امثالی مثل شما داشت الان به این حال روز نمی افتاد.
نقل قول کردن
#6 حسینی 1393-11-09 22:00
با سلام و عرض ادب
واقعا حرف دل تمام نظامی ها رو زدید ، اما این حرفا فایده نداره ، ای کاش آبدارچی يك بانک می شدیم
نقل قول کردن
#7 مصطفی 1393-11-10 01:46
تازه جدیداً عروس رو هم قبول نمی کنن
من خودم خواستم وام بگیرم قبول نکردن
جونم به لب رسیده
دو ماهه که بانک قرض الحسنه مهر وام ازدواج من رو نداده
همش امروز فردا می کنه...
دلمو به 3 میلیون خوش کردم که 4 درصد کارمزد داره و 100 هزار تومان هزینه های به اصطلاح "سایر" بانک...
نقل قول کردن
#8 اهورا 1393-11-14 11:52
درود بر شرفت جناب سرهنگ
نقل قول کردن
#9 محمد 1393-11-14 13:20
باید به حال مسولین نظامی تاسف خورد :sad:
نقل قول کردن
#10 فرهاد شکرزاده 1393-11-15 23:49
سربازتم پدر . . "
نقل قول کردن
#11 سلام 1394-04-03 14:52
جناب سرهنگ به نظر بنده شما درست گفتید ولی در زمان شما امکان استخدام شدن در شغلهای دیگر هم بود خودتان نخواستید بروید و ارتش را با این قوانین پذیرفته اید وای به حال ما جوانان امروزی که بعضی هامون از سر ناچاری مجبور به استخدام در شغل نظامیگری میشویم
نقل قول کردن
#12 یکی از رفقا 1394-07-22 16:34
ایول قدرت جان.باقی چیزا رو رو نگفتی ولی عیبی نداره چون درد زیاده .بقول معروف به شتره گفتند چرا گردنت کجه؟ گفت بابا تو هم حوصله داری من کجام راسته که گردنم باشه .
نقل قول کردن
#13 شروین 1394-07-24 21:29
سلام.امیدوارم.ه میشه وبعدازاین سلامت وپایدارباشی،شما که سختی هاروپشت سرگذاشتی،انشالل ه محتاح نامردنشی
نقل قول کردن
#14 ی دوست 1394-07-27 18:40
قدرت جان رنج نامه ات را خواندم خدا را شاهد میگیرم گریه م گرفت چون که تو را میشناسم که چه شبهایی تا ساعت ۱۲ شب جهت برگزاری یک همایش در محل کار خود تلاش میکردی من هم مثل تو از نظامی بودنم پشیمانم ولی امان از درد بی درمان نه راه پیش داریم نه راه پس
نقل قول کردن
#15 سدیدی.همدوره ات 1394-08-30 23:30
گل کاشتی سه کنج دروازه
بارالها هوشیارساز مستان پشت میز را
نقل قول کردن
#16 ميراسماعیلی 1394-11-11 11:51
با سلام و تشکر
واقعیتهای تلخی هست که فقط و فقط باید به گور برد چون تصمیمات اكثرا توسط کسانی گرفته میشود که اصلا وابدا نمیدو نن این پایین دست چه میکشند
نقل قول کردن
#17 کریمی 1396-08-18 19:28
درود بر دلاور مرد ارتش جناب شکر زاده۰انشالله همیشه سبز و شاد و پایدار باشید۰و ابراز تاسف بر واکنش مسولین در قبال دلنوشته حضرتعالی
نقل قول کردن
#18 سید محمد صادق اصفهانی 1398-04-27 01:33
باسلام خدمت دوستان این دل نوشته را تازه خوندم بسیار غم انگیز است. اما دوستان یادمان نرود که در امور بانکی یا مالیاتی و بیمه ای هیچ فرقی بین ارتشی و سپاهی و انتظامی نیست و دستگاه های اجرایی این ارگانها(بانک،ما لیات،بیمه)همه را به یک چشم میبیند مبادا در نظراتتان فرقی بین این سه نهاد مقدس و زحمتکش بگزارید.
بانک به دنبال سود بیشتره و هیچ فرقی بین (سپه،حکمت،انصار ،قوامین،مهربسیج یان) نیست
اداره مالیات هم: دنبال کسب درآمد بیشتره اون هم همه نظامیان و انتظامیان را به یک چشم میبینه
واما بیمه هم دنبال پرداخت کمتر تعهداتشه و همیشه دنبال این میگرده که یه عیبی توی پرداخت بیمه پیداکنه تا باز پرداخت مستمری را با چالش مواجه کنه و یا کمتر بده یا اصلا نده با تشکر از شما دوستان
سید محمد اصفهانی (افسرچترباز نیروهای مخصوص)
نقل قول کردن
#19 فرامرز 1398-09-16 00:35
سلام جناب من سرباز ارتش در تیپ ۱۸۸ زرهی زاهدان بودم داستان همه شان همین است شما بیشترین فداکاری ها و کمترین حقوق را میگیری م مشکل ارتش کمبود افراد حقوقدان و شجاع است
از غیرت شماست که پرچم ملت بالاست
درود بر ارتش مردم
نقل قول کردن
#20 عبدالله حیدری 1400-06-08 18:18
بسیار عالی بود خوشحال میشوم گفتگویی تلفنی با حضرتعالی داشته باشم 09393092240
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بازگشت به بالا