یافته، اولین پایگاه خبری دارای مجوز در لرستان

چندی پیش به قصد ملاقات با یکی از مدیران ارشد استان، پس از هماهنگی و گرفتن وقت قبلی راهی محل کار ایشان شدم.
حدود ساعت 8:30 صبح بود؛ فکر نمی‌کردم این وقت صبح کسی برای ملاقات آمده باشد، اما وقتی وارد اتاق انتظار شدم 2 نفر را دیدم که منتظر ملاقات هستند و یک نفر هم در داخل اتاق مدبر مشغول ملاقات است.
آقای منشی سرگرم صحبت با گوشی تلفن بود. هنوز صحبت‌های منشی تمام نشده بود که فرد ملاقات‌کننده با چهره‌ای که حکایت از نارضایتی داشت از دفتر مدير خارج شد.
چند دقیقه‌ای صبر کردم تا شاید صحبت‌های منشی تمام شود، اما گویا گله‌گذاری‌های او با طرف مقابلش در آن‌طرف خط تلفن تازه شروع شده بود! من با اشاره سر و دست به او فهماندم که ملاقات‌کننده قبلی از اتاق خارج شده، اجازه بفرمائید ما هم خدمت جناب مدير برسیم. منشی ضمن این که به صحبت‌های خود ادامه می‌داد، نگاه معنی‌داری به من کرد؛ آن‌گاه پس از اندکی تامل، گوشی را از بغل گوشش کنار برد و امر فرمود: «همگی تشریف ببرید داخل!» البته عبارت "تشریف ببرید" تعبیر من است! بنده هم به اتفاق آن 2 نفر وارد اتاق مدير شدم. 
نفرات همراه من به محض ورود آن‌چنان عرض ادب و احترام و سلام کردند که بنده احساس کردم این‌جا همان‌جایی است که سلام کردن "واجب کفایی" است! سر‌انجام هر کدام از ما روی یک صندلی آرام گرفتیم.
آقای مدير نگاهی به ما انداخت، سپس بر حسب اتفاق ابتدا به من اشاره کرد و فرمود: آقا بفرمائید. بنده نگاهی به 2 نفر همراهم کردم، دیدم اولاً هر دو نفر از لحاظ سنی از من بزرگتر هستند، دوم این که شواهد نشان می‌داد هر 2 از راه‌های دوری آمده‌اند، لذا به آن‌ها تعارف کردم که آقایان شما بفرمائید.
شفاعت ابوالوکیل/ حكايت چاپلوسي در ادارات لرستانبه هر حال، این 2 نفر قبل از بنده به ترتیب با جناب مدير صحبت کردند و از اتاق خارج شدند. البته شما تصور نکنید که این 2 به همین سادگی که عرض شد صحبت خود را کردند و مرخص شدند؛ خیر! این 2 نفر آن‌قدر قربان‌صدقه جناب مدير می‌رفتند که حد و حساب نداشت! کوتاه سخن این که وضع به گونه‌ای بود که خود مدير هم کمی تا قسمتی از اين حالت عذاب می‌کشید.
بالاخره نوبت به من رسید. مختصر و مفید موضوع خودم را مطرح کردم و بلافاصله جواب منفی را دریافت نموده و از اتاق خارج شدم! پس از خروج از آن اداره، به یاد داستانی از کریم‌خان زند افتادم که چند سال پیش در یکی از کتاب‌های تاریخی خوانده بودم. کلی سراغ کتاب گشتم تا این که بالاخره آن را پیدا کردم. در این‌جا جهت اطلاع بعضی‌ها، این داستان را با اندکی تصرف در "دستور خط" (نه مضمون) بازگو می‌کنم؛ باشد که عبرتی برای ما باشد:
     «مردی به حضور کریم‌خان زند آمد در حالي كه از 2 چشمانش اشک می‌ریخت. هر چه می‌خواست حرف بزند، گریه امانش نمی‌داد.
کریم‌خان از سر دلسوزی گفت: او را به گوشه‌ای ببرید تا کمی آرام بگیرد. پس از آرامش، او را به حضور کریم‌خان بردند و مورد نوازش شاه قرار گرفت. وقتی شاه احوالش را پرسید، گفت: من روزگار بسیار سختی داشتم، زیرا کور مادرزاد بودم و راه به جایی نمی‌بردم تا آن که یک روز افتان و خیزان خودم را به کنار قبر پدرت رساندم و از روح مقدسش خواستم که به من بینایی کرامت کند. آن‌قدر گریه کردم تا به خواب رفتم، درخواب یک مرد جلیل‌القدری را دیدم که به نزد من آمد و دست بر چشمان کور من گذاشت و گفت: من ابوالوکیل پدرکریم‌خان هستم و چشمت را شفا داده‌ام! بعد از این صحبت از خواب برخاستم، دیدم چشم‌های نابینای من باز شده و جهان تاریک در برابر دیدگانم روشن گردید است. اینک خدمت رسیده‌ام تا به عرض برسانم، ای قبله‌ي عالم؛ شما که فرزند چنین پدری هستید هر امری بفرمایید مطیع فرمان شمایم!
کریم خان دستور داد دژخیمی بیاید تا چشمان این مرد را از جا درآورد! حضار به شفاعت برخاسته و گفتند: این مرد از فرط بیچارگی چنین گفته تا عطائی و بخششی از شما دریافت نماید. وکیل شفاعت مردم را پذیرفت و از تقصیر او گذشت و گفت: پدر من تا زنده بود در گردنه «بید‌سرخ»(1) خردزدی می‌کرد! حالا که من به این مقام رسیده‌ام چاپلوسان برای او مقبره ساخته‌اند! اکنون تو دروغ‌گوی چاپلوس، او را صاحب معجزه می‌خوانی؟! ای کاش چشمانت را از حدقه درمی‌آوردم تا می‌رفتی و دو‌باره از پدرم ابوالوکیل شفاعت (چشم سالم) می‌گرفتی!»
 آری، در هر عصر و زمانی چنین افراد چاپلوسی بوده‌اند، در حال حاضر هم وجود دارند و در آینده هم وجود خواهند داشت. این گروه از افراد برای به دست آوردن متاع و مقام دنیا، نزد اربابان و صاحبان منصب چاپلوسی می‌کنند. لیکن ما باید هوشیار و مراقب باشیم؛ صاحب‌منصبان و مدیران هم باید مراقب باشند و بدانند که این گروه فقط به خاطر منافع خود این‌گونه خاضع و خاشع‌اند. کاش مدیران ما به‌جای نصب اطلاعیه‌هایی با مضامین «نوبت را رعایت کنید»، «سکوت را رعایت نمایید»، «بدون هماهنگی وارد نشوید»، «سیگار کشیدن ممنوع»، «لطفاً درب بزنید»، «درب را پشت سر خود ببندید» و ... اطلاعیه‌ای را بر در اتاق خود نصب می‌کردند، بدین مضمون: «چاپلوسی ممنوع!»
 --------------------------------------
پي‌نويس:
(1) گردنه بید سرخ در محور "صحنه- کنگاور" در استان کرمانشاه فعلی قرار دارد.
 علي جودكي
علی  جودکی   
  توضیح: این یادداشت چند سال پیش توسط این‌جانب قلمی  و در یکی از رسانه‌ها منتشر گردید. امید است تمام مدیران در تمام زمان‌ها مراقب این آفت اجتماعی باشند.
 

 
 

دیدگاه‌ها  

#1 امیر 1393-06-31 13:04
جامعه ما روز به روز چاپلوس تر و چاپلوس پرورتر می شود،اصلاح باید از مسئولان یده بالای کشور شروع شود. می بینیم وقتی که فرد چاپلوسی مقاله ای در روزنامه ای در مورد آنها چاپ می کند یا مصاحبه ای انجام می دهد نه تنها همان مسئول تمجید شونده به چاپلوس عزیز تذکر نمی دهد و مانع نمی شود بلکه پست و مقام بالاتری به او می دهد و.......
نقل قول کردن
#2 شهروندخرم ابادی. 1393-06-31 14:05
دقیقا موردی را که امیر اقا فرمودند به عینه دریکی از سایت های استان دیدم که چند ماه قبل بر علیه یکی از فرمانداران مقاله ای نوشته و ایشان را مورد عتاب و خطاب قرار داده و این پست را شایسته ایشان نمی دانستند ولی دو ماه بعد ضیافت شامی توسط ان مسول برگزار و از دست قضا مسولین این سایت نیز طبق گفته خودشان حضور و بعد از ان مراسم 180 درجه قلمشان چرخید و در نوشتاری که هنوز روی سایت است ایشان را انچنان بزرگ و شایسته جلوه داده که ادم باورش نمی شود چه اتفاقی در این دو ماه افتاده وقتی کسانی که ادای فرهیختگی دارند این چنین عمل می کنند از افراد عادی دیگر چه انتظاری می رود.
نقل قول کردن
#3 محمد میرزاوند 1393-06-31 15:53
باسلام وعرض ادب : کسی که از را چاپلوسی به ریاست نشسته کار چاپلوس پروری را رواج می دهد و همیشه پاتوق چاپلوسان خواهد بود. چون از قدرت تفکر وانجام کاروخدمت به خلق تهیست ؛فقط حرف می زند و عمل ندارد در غیر این صورت هیج فرد چاپلوسی به خود اجازه نمی دهد در هر زمان و مکانی حضور پیدا کند!
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بازگشت به بالا