یافته، اولین پایگاه خبری دارای مجوز در لرستان

جانباز سرافراز حاج کوروش ابراهیمی - يافته

سال 1365 ایام اجرای عملیات بزرگ کربلای 5 و پس از آن تعداد زیادی از دوستان در این عملیات به شهادت رسیدند، شهرمان کوهدشت هم یکی از شدیدترین بمباران‌های تاریخ خود را پشت سر می گذاشت‌، بمباران‌های مکرر و شهادت تعدادی از دوستان صبر ما را لبریز کرده لذا با جمعی از دوستان (عزت مرادی– دکتر فرزاد حاتمیان– منصور قاسمی– داریوش گراوند– نصرت‌الله ابراهیمی و شهید والامقام حمید‌رضا محمدی) تصمیم به اعزام به مناطق عملیاتی گرفتیم .

به صورت انفرادی به شهر بوکان اعزام شدیم و چرا بوکان ،شاید به خاطر حضور سردار باقری به عنوان فرمانده سپاه آن شهر.

ما را به گردان جندالله مأمور کردند، وظیفه ما ایجاد کمین برای مقابله و غافل‌گیر کردن ضد انقلاب بود و مدتی این مأموریت را به عهده داشتیم .پس از چندی حدود 20 نفر از نیروهای این گردان که عموماً همشهری‌های ما بودند را برای اعزام به منطقه عملیاتی در بانه فرستادند.

شبانه ما را به منطقه اعزام کرده و پس از پیاده شدن از خودرو مسیر طولانی را نیز با پای پیاده طی کردیم در این مسیر از دو رودخانه نیز گذشتیم‌، در نزدیکی منطقه عملیاتی شهید والامقام پرویز پرویزپور که از نیروهای اطلاعات لشکر 57 ابوالفضل بودند به ما ملحق و برخی برادران همشهری ازجمله شکربگ شکربیگی و مهندس دارابی (برادر احمد دارابی) نیز با ما همراه شدند البته تعداد دیگر از دوستان بودند که اسم آنها را فراموش کرده‌ام. تقریباً 24 ساعت بود که غذایی نخورده بودیم، از شدت گرسنگی به سمت سنگر‌های عراقی رفتیم و از نان خشک وغذاهایی که از آنان برجای مانده بود، می‌خوردیم.

منطقه به تازگی از دست نیروهای عراقی آزاد شده بود ویک پایگاه از آنان هنوز بر روی تپه ای در مقابل ما مقاومت می کردند. شهید والامقام پرویزپور با شلیک گلوله آرپی‌جی 7 به سمت این پایگاه واصابت آن گلوله در داخل پایگاه سبب شد عراقی‌ها آن پایگاه را نیز تخلیه وپا به فرار گذاشتند و ما هم در پایگاه مستقر شدیم متوجه شدیم در بین نیروهای خودی در پایگاه، شکربگ شکربیگی حضور ندارد از دیگر برادران احوال او پرسیدم ، یکی از دوستان گفت پایین تپه من یک لحظه صدایی شبیه به صدای او را شنیدم ‌. من ، منصور قاسمی‌، فرزاد حاتمیان و دارابی برای پی‌گیری وضعیت برادر شکربیگی رفتیم‌، در پایین تپه آقای شکر بیگی را پیدا کردیم که مجروح شده بود‌، گلوله ای به نزدیکی نخاعش اصابت کرده بود .

او وزن بالایی داشت و ما هم وسیله ای برای حمل و انتقال او نداشتیم مجبور شدیم از تجربه عشایری خود استفاده کنیم دو عدد چوب تهیه وبا پتو برانکارد (ترم) برای انتقال او درست کردیم‌. متأسفانه مسیر حرکت وانتقال برادر شکربیگی را اشتباهی به سمت عراقی رفتیم وعلت آن هم خطای یکی از دوستان بود که اصرار زیادی داشتند که مسیر را درست می روند‌. از طرفی شکر بیگی هم گاهی نگاهی با معنا به ما می انداخت وماهم او را مطمئن می کردیم که تنهایش نخواهیم گذاشت .

جانباز سرافراز حاج کوروش ابراهیمی - يافته

دارابی که به لحاظ سنی از همه ما کوچک‌تر بود مأمور حمل سلاح های ما شد برانکارد را برداشته وبه سمت عراقی ها به راه افتادیم‌، به یک مرداب برخورد کردیم‌، از داخل مرداب صدای مشکوکی را شنیدیم‌، منصور قاسمی با صدای بلند گفتند«ایست»، در یک آن چهار نفر از نیروهای گشتی عراقی جلو ما حاضر شدند ، ماهم مبهوت فقط یکدیگر را نگاه می کردیم ( هم برای ما وهم برای عراقی‌ها این موضوع غیره منتظره بود والبته برای ما بیشتر، چرا که ما می‌خواستیم به سمت نیروهای خودی برویم اما مسیر را اشتباه رفته بودیم).

فاصله ما با عراقی ها کمتر از 20 متر بود‌، اسلحه های ما هم که بر روی دوش آقای دارابی که از ما فاصله گرفته بود، قرار داشت‌. یک لحظه احساس کردیم که قصد دارند به ما حمله فیزیکی نمایند ، منصور دست خود را به شکل سلاح کمری در آورده وعراقی ها را نشانه گرفت این حرکت سبب شد عراقی در جای خود میخ کوب شوند وفکر هرگونه اقدامی را از سرشان بیرون کنند‌.

دارابی هم که از ما فاصله داشت با زیرکی خاصی نزد ما برگشت وحالا همه ما مسلح شدیم . چهار نفر عراقی را به سمت خود هدایت کردیم ونزد ما آمدند اما همچنان از نگاهشان مشخص بود که قصد تحرکاتی را دارند لذا از آنها فاصله گرفتیم وبا رعایت احتیاط آنها را بازرسی بدنی کرده وخلع سلاح نمودیم  آنها از نیروهای گشتی ،شناسایی دشمن بودند که برای بررسی وشناسایی مواضع ما آمده بودند‌. ناگفته نماند قبل از هر چیزی مواد خوراکی آنها را گرفته و دلی از عزا در آوردیم ما هم که به شدت گرسنه بودیم .

عراقی‌ها که دیگر از هرگونه اقدامی علیه ما نا امید شده بودند‌، تصاویر اعضای خانواده خود را بیرون آوردند تا به آنها آسیبی نرسانیم.

منصور قاسمی گفت‌: برای اطمینان از اینکه عراقی ها اقدامی علیه ما انجام ندهند بند پوتین های آنها را به هم ببندیم واینکار را کردیم . من (ابراهیمی) ودکتر حاتمیان مأمورشدیم اسرا را نزد برادرانی که در پایگاه بودند ببریم ، در میان راه گاهی احساس می کردیم که قصد دارند به ما دونفر که دو جوان کم سن بودیم حمله کنند، ولی ما با فاصله گرفتن از آنا توطئه شان را خنثی می کردیم وبالاخره چهار اسیر عراقی را به پایگاه بردیم و ما هم که دیگر توان راه رفتن نداشتیم سه نفر دیگر از برادران برگشتند و با منصور قاسمی و دارابی برادر شکربیگی را به عقب منتقل کردند.

شهید والامقام حمید ابراهیمی (فرمانده قهرمان گردان عاشورا ) و جانباز سرافراز حاج کوروش ابراهیمی

 

شايان ذكر است حاج کوروش ابراهیمی متولد کوهدشت بوده و درعملیات فتح المبین 5 در سال 1366 در منطقه کردستان از ناحیه نخاع مجروح و به افتخار جانبازی نائل گردید‌؛ او از جانبازان بالای 70 درصد استان می باشد‌.(منبع: گردان محبين)

 

عبدالرضا قاسمی /  تهران
منبع: سایت گردان محبین

 

 

دیدگاه‌ها  

#1 سميه روزبهاني 1392-10-13 22:18
جــانا هنــراهــل وفـــا را مـــبر از یـاد
جـان بازی مردان خـدا را مبر از یـاد

آییــن جـوانمــردی شــیران سلـحشـور
سرهای زتن مانده جدا را مبر از یاد

هــان! جـاذبــه کــاذب نفســت نفــریبـد
خـون خاطره کرب وبلا را مبر از یـاد

بـا زاغ و زغـن یار مشــو جیفــه میـندوز
عنقا شو و تشریف هما را مبر از یـاد

آن عهد که در جبــهه ببـستیم نگـه دار
پیمان مشکن رسـم وفا را مبر از یـاد

دیــن را بـدل نـــاز مـکن از پـی دینــار
همـت کـن و آییــن ولا را مبر از یـاد

آنجـا که شهیـدان همگی شاهد عشقنـد
جـوشیـدن خون شهـدا را مبر از یــاد

ده روزه عـمرتو فسـون است و فسـانه
دردار فـنــا مـلـک بقـا را مبر از یــاد

افکنـد عـدو درسـر هـر راه دو صـد دام
حیلتـگری خصــم دغـا را مبرازیــاد

امـروز بــود جـنگ تو درعـرصـه فرهنـگ
ای مـرد دراین عرصـه خـدا را مبـر از یـاد

ای شاهد ازجبهه سخن گوی و شـهیدان
حق نمـک و صحبت ما را مبر از یــاد
نقل قول کردن
#2 فرهاد داودوندی 1392-10-13 23:00
با سلام
مطلب بسیار جالبی بود
درود بر شرافت حاج کورش ابراهیمی و سپاس از شما که این مطلب زیبا را پوشش خبری داده اید
نقل قول کردن
#3 سعید معتمدی 1392-10-13 23:15
خاطره حالبی بود .ابراهیمی را امسال در اربعین در مراسم هیات دیدم و خدمتش رسیدم. دایی بنده جلال ابراهیمی در ان سالها معاون گردان محبین بودند که ایشان هم مفقود الاثر شدند وبعد از سالها استخوانهایش به دورود بازکشت.
نقل قول کردن
#4 سپهوند 1392-10-13 23:24
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

اینجا ایران است مهد تاریخ، تمدن ، فرهنگ و هنر جند هزار ساله با مردمانی نوع دوست که ریشه در آداب و رسوم اقوام و نژادهای کهن دارند و از هر قوم و نژادی که باشیم هویت ملی ما ایرانی است و این افتخار ماست .
ایران بزرگ به داشتن سرمایه های ارزشمندی چون شما افتخار می کند.
همیشه دعاگوی شما هستم
در پناه حضرت دوست، پاینده و سربلند باشید.
نقل قول کردن
#5 علی کاظمیان 1392-10-13 23:25
سلام...خاطره بسیار جذابی بود.متاسفانه من سعادت آشنایی با این عزیز را نداشته ام...شما ها افتخار آفرینان این استان و کشور هستید...امیدوار م همیشه موفق و سربلند باشید
نقل قول کردن
#6 بختیاری نژاد 1392-10-14 11:33
باسلام . آقای کوروش ابراهیمی از جانبازان عزیز بی ادعایی است که وجودش مانند دیگر ایثارگران راستین انقلاب اسلامی باعث افتخار ما لرستانی هاست . وجود شریف امثال کوروش ابراهیمی ندا دهنده امر به معروف و در عین حال " نصیحه لایمه المسلمین" برای عبرت مدیرانی است که چند صباحی مصدر کاری میشوند واما حق مطلب را ادا نمیکنند .
این مدیران باید بدانند که مسئولیتشان مدیون ایثار گری جوانانی مثل این جانباز جان برکف انقلاب اسلامی است و وظیفه دارند با تمام وجود در خدمت مردمی باشند که کوروش ابراهیمی ها را در دامن خویش پرورانده اند. نه تنها در فکر خود واطرافیان خود . برای این عزیز آرزوی سلامتی وتندرستی دارم .
نقل قول کردن
#7 هادی قبادی 1392-10-14 20:02
باسلام
آنچه که از دوران نوجوانی آقا کورش بیاد دارم علاوه بر سجیای پسندیده و خوش رویی اش ، فیزیک بدنی خاص ورزشکاری و چابکی او بود . اینکه سالهاست بخاطر جانبازی در طول این همه سال نتوانسته روی تشک کشتی حاضر شود اما کماکان شادابی خود را حفظ کرده است نشان از اراده قوی و همت بلند و استقامت مثال زدنی اوست .
آفرین بر همت والای او yadenikan.blogf a.com
نقل قول کردن
#8 زیدی نژاد 1392-10-14 22:13
شهدا و جانبازان چشم و چراغ ملت هستند
نقل قول کردن
#9 کورش ابراهیمی 1392-10-16 19:17
با سلام به همه دوستان عزیزکه با پیام خود از فرهنگ ایثاری شهادت تقدیر نمودن (زیدی نژاد،قبادی،بختی اری نژاد،کاظمیان،سپ هوند،معتمدی،داد وندی،روزبهانی)س پاسگزام
نقل قول کردن
#10 مرتضی طولابی 1393-05-25 14:52
عمو کوروش خاک قدمهاتم.خیلی دوست دارم انشاءا... سایه شما پهناور و جاودانه.در پناه مولا علی
نقل قول کردن
#11 مرتضی طولابی 1393-05-25 14:58
عمو کوروش سلام.خاک پاتم .انشاءا... سلامت باشید در پناه خدا و مولا علی
خیلی دوست دارم منو ببخش که نتونستم هنوز محبتهای شما رو جبران کنم.شما انسانی مافوق برای من و امسال من هستید خدا حفظتون کنند انشاءا... آقا من خادمتم
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بازگشت به بالا