نشنیده و یا در جایی نخواندهام که روستانشینی در کشورهای جلوتر از ما از نظر پیشرفت و سطح زندگی ضد ارزش قلمداد شود!
اما در کشور ما درباریان، حکام و برخی غرضورزان سودجو از دیرباز برای تحقیر و بعد از آن غارت و استثمار روستانشینان با لحنی تحقیرآمیز روستانشینان مولد و پرتلاش را "دهاتی" خطاب میکردهاند در حالی که اگر همین روستاییان نبودند از گرسنگی میمردند!
میراثی که از آن دوران برای ما باقی مانده آن احساس حقارتی است که به برخی از روستازادگان يا اهالي شهرستان نسبت به پايتختنشينان کشورمان منتقل گردیده است که باید همتي صورت پذيرد تا از میان برداشته شود.
با تاسف دیده میشود تعدادی از کسانی که چند سالی زودتر شهرنشین شدهاند این لفظ را در محاورات و شوخیهای روزانه به کار میبرند، غافل از آن که در واقع شاخههای زیر پای خویش را اره میکنند، چرا که یکی از انگیزههای ترک روستا توسط جوانان روستایی ما علاوه بر انگیزههای مادی و کمبودهای زندگی همین حس حقارت است که خوشبختانه همگانی نیست و اگر دولتها در برنامهریزیهای خود بیشتر از آنچه که تا کنون انجام شده به عمران روستاها و تقویت بنیانهای اقتصادی آنها توجه کنند و از طرفی متولیان فرهنگی و خانوادهها هم در تقویت خود باوری بیشتر به روستازادگان عزیز کشور همت کنند دیری نخواهد پایید تا این احساس از میان برداشته شود.
اما چرا شاخه زیر پای خویش را؟!
بدون شک این احساس موجب مهاجرت جوانان به شهرها میشود. در این وانفسای کمبود کار واشتغال علاوه بر افزایش جرائم اجتماعی که ناچاراً بعضی جوانان مرتکب خواهند شد، موجب به هم ریختن سامانههای زندگی مدنی که میتواند تا دورترین روستاها گسترش یابد خواهد شد و از طرفی بزرگ شدن بینظم بافت شهرها که هم اکنون با آن مواجه هستیم و آلودگی هوای شهرها، کمبودهای مختلف نیازهای زندگی،گرانی، ترافیک، بیماریهای مختلف و ... خواهد گردید و نیز موجب گسترش بیابانها در کشور خواهد شد.
اينها را نوشتيم تا بگوييم اگر كسي از روستا زاده بودن خود يا اجدادش شرم دارد، تنها گناه رفتار هويتزدهي خودش نيست بلكه عوامل مختلفي در اين مسأله دخيل هستند. اميد كه "حامد لك" نيز روزي با افتخار در برنامههاي تلويزيوني سرشان را بالا بگيرند و به جاي افتخار به تيپ و كلاس ظاهري شهرهاي هويتزده، به پيشينه و فرهنگ چند هزار ساله اجدادشان كه از اقوام اصيل ايراني به شمار ميروند افتخار نمايند. مرحوم "محمد بهمنبيگي" چه خوش سروده:
«چه میدانستم این ور کوه باید برای ثروت، بايد حرام خورد
برای عشق، خیانت کرد،
برای خوب دیده شدن، دیگری را بد نشان داد
برای به عرش رسیدن، دیگری را به فرش کشاند
وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را میپرسم، میگویند:
از پشت کوه آمده!
ترجیح میدهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغهام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد تا این که این ور کوه باشم و گرگ!»
نبي بختيارينژاد/ يافته- تهران
دیدگاهها