کانون پرورش فکری کودکان نامی است که حس خوبی را همراه با خاطراتی خوشایند در نسل امروز بر میانگیزد. خاطراتی همراه با لحظات رؤیایی خواندن اولین کتابهایمان، عصرهای بلند تابستان کودکی و نوجوانی.
شاید بتوان این نهاد فرهنگی را آغازگر اولین انگیزههای فرهنگی، ادبی و هنری برای بسیاری از افراد جامعه ما دانست.
کودکان دیروز که امروز در کسوت معلم، کارگردان، مجسمهساز، شاعر و یا نویسنده در حال ساخت بنای فرهنگی جامعه امروز و نسلهای آینده هستند. از این رو میتوان جایگاه کانون را همتراز، با مدرسه و حتی وسیعتر از آن دانست چرا که در کار استعدادیابی و بالفعل سازی استعدادهای تجسمی و ادبی کودکان این مرزوبوم و به سامان رساندن بخش مهمی از هوش هنری و خلاقه و سرمایهی اجتماعی فرزندان ایرانزمین، در تلاش مستمر است.
با این حال در بدنهی کانون پرورش فکری استان و کشور سالها است با واقعیتی ناسازه روبروییم. بخش مهمی از مربیان هنری و ادبی وجود دارند که در کانون بهصورت (پارهوقت) مشغول به کارند.
پارهوقت بودن این مربیان در درازمدت تبدیل به آسیب برای این افراد توانمند و عدم بهکارگیری صحیح از استعدادها و تواناییهایشان و همچنین آسیبهایی برای کانون شده چرا که در حال حاضر با بیانگیزگی بخش مهمی از نیروهایی روبرو شده که بهطور بالقوه نقطهی عطف این نهاد مهم فرهنگی محسوب میشوند.
حالا برای روشن شدن اهمیت موضوع بهتر است کمی از این مضمون دردناک، ناعادلانه و بیگانه ساز «مربیان پارهوقت» فاصله بگیریم. آنگاه با مشاهدهی اسامی این مربیان خواهیم دید که این افراد مجموعهای فوقالعاده از هنرمندان تجسمی شاعران و نویسندگان استان را تشکیل میدهند که اگر در طول این سالیان از جانب مدیران کانون پرورش فکری و مسئولین و وزارتخانه مطبوعه مورد بیمهری قرار نمیگرفتند و اگر نگاهی مسئولانه وجود میداشت و به وجه حرفهای و جایگاه ویژهی هنری این افراد بهدرستی نگریسته میشد، کانون میتوانست از توان و قابلیتهای این نیروها بیشترین استفاده را در جهت اهداف زیربنایی-فرهنگی خود ببرد.
عدم وجود نگرش مسئولانهی مسئولین استان اگرچه امر تازهای نیست اما در یک افق سازمانی منجر به کوتوله پروری و ناشایست سالاری در نظام فرهنگی خواهد شد از آنجا که کانون پرورش فکری را نمیتوان تنها یک سازمان اداری بلکه باید بخشی از بدنهی فرهنگساز در نظام اجتماعی در نظر آورد که قاعدتاً امکانات و توان آن میبایست صرف پرورش استعدادهای نسل آینده گردد، نهادی که ضرورت برقراری شایستهسالاری و کار را به اهل هنر و ادب سپردن از الزامات مدیریت آن محسوب میشود نباید خود مقدمات در حاشیه قرار دادن نیروی کار حرفهایاش را در دستور کار قرار دهد.
این در حالی است که با ارزیابی و برآورد سرمایهی فرهنگی و اجتماعی که این افراد محسوب میشوند و هماکنون بهطور تدریجی در حال کاستن و اضمحلال روحی و انگیزشی قرار دارند انتظار و مطالبهای جز این وجود نخواهد داشت تا مدیران و مسئولان کانون پرورش فکری نسبت به این وضعیت نابسامان پاسخگو باشند و چه در سطح استان، چه در سطح ملی تلاش کنند تا با تبدیل وضعیت و احقاق حقوق، بیمه، سنوات و بازنشستگی، بخشی از سرمایه هدررفته و عمر سپریشده این هنرمندان را تا حدودی جبران نمایند باشد تا در عرصهی فرهنگی که خط مقدم مبارزه با استثمار و بیگانگی شغلی است شاهد تضییع حقوق انسانی این قشر فرهیخته نباشیم.
امین رجبیان/ کارشناس ارشد جامعهشناسی، شاعر و منتقد ادبی