یافته، اولین پایگاه خبری دارای مجوز در لرستان

کیانوش نورمحمدی، شاعر خرم‌آبادی به علت بیماری درگذشت.
به گزارش یافته، کیانوش نورمحمدی، شاعر خرم‌آبادی متولد ۱۳۵۰ پس از سال‌ها تحمل رنج و بیماری ۱۱ بهمن در خرم‌آباد درگذشت. وی نوه ملامنوچهر کولیوند از شاعران بنام لرستان بود.
از نورمحمدی کتاب زخمی هذیان منتشر شده است که سال ۱۳۹۱ از سوی انتشارات شاپورخواست به بازار نشر عرضه شد و با استقبال مخاطبان به چاپ دوم رسید./ ایبنا

کیانوش نورمحمدی، شاعر خرم‌آبادی به علت بیماری درگذشت.






احساس می‌کنم وقتی شاعری می‌میرد، خلاءای در جهان اتفاق می‌افتد که غیر قابل جبران است. مثل تهی شدن آسمان از هوا یا عقیم شدن ابری که باران نمی‌بارد.
کلمات با شاعر جان می‌گیرند و جهان با شاعر کمی لطیف‌تر می‌شود برای زیستن.
و گر نه با این همه جنگ و خونریزی در جهان چطور می‌شود تعادلی ایجاد کرد بی‌وجود هنر و هنرمند.
کیانوش نورمحمدی شاعری که امروز این دنیای عجیب و غریب را با تمام زشتی‌ها و زیبایی‌هایش تنها گذاشت و رفت، هر چند سال‌های زیادی بود که کیانوش به علت بیماری در بستر بود و مونسش در میان این همه آدم تنها پدر شاعر و مادر گران‌سنگش بود، کیانوش سال‌ها درد کشید، اما جرعه جرعه روشنی و امید را در شعرهایش به ارمغان گذاشت.
کیانوش نورمحمدی دوست دوران نوجوانی و جوانی ما بود، دوست دورهمی‌های شاعرانه و نزدیک‌تر از آن هم محله‌ای که دوست داشتنی بود و مهربان.
نمی‌دانم این چه حکمتی است که خداوند آنان که مهربان‌ترند را  باید دردها و زخم های عمیق‌تری را در زندگی به جان بخرند و به دوش بکشند.
کیانوش نورمحمدی شاعری چیره دست بود مانند نیاکانش استاد منوچهر نورمحمدی و جدش ملامنوچهر کولیوند که در خلق لحظات عرفانی در شعر ید طولای داشت.
شعر در خون و رگان کیانوش جاری بود.
شاید این درد لعنتی این قدر زود به سراغ شاعر ما نمی‌آمد امروز شعرهای بیشتری از او می‌شنیدیم، حیف و هزاران حیف که این بیماری مرموز ذره ذره کیانوش را در عنفوان جوانی زمین‌گیر کرد.
دریغ و هزاران دریغ برای  کلمه و شعر که امروز شاعری از میان ما رفت که جان و جهانش پر از لحظات شاعرانگی بود.
کیانوش قلبی مهربان داشت و همین قلب مهربان او را کشاند به سمت کودکان و سال‌های مربی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان لرستان بود، اما دریغ دیری نپایید که درد او را خانه نشین کرد و کودکان را در حسرت چشمه زلال و ناب او بی‌بهره کرد.
برای کیانوش آرامش ابدی را آرزو می‌کنم و برای بازماندگانش طلب صبر و شکیبایی از دادار هستی بخش دارم.

عبدالرضا شهبازی
پنجشنبه سیزدهم بهمن ماه ۱۴۰۱
آرامگاه صالحین / قطعه هنرمندان

دیدگاه‌ها  

#1 احمد اسماعیلی راد 1401-11-18 15:05
مي تراود مهتاب
مي درخشد شب تاب

نيست يك دم شكند خواب به چشم كس و ليك

غم اين خفته ي چند

خواب در چشم ترم مي شكند

نگران با من استاده سحر

صبح مي خواهد از من

كز مبارك دم او آورم اين قوم به جان باخته را

بلكه خبر

در جگر ليكن خاري

از ره اين سفرم مي شكند

نازك آراي تن ساق گلي

كه به جانش كشتم

و به جان دادمش آب

اي دريغا به برم مي شكند

دست ها مي سايم

تا دري بگشايم

بر عبث مي پايم

كه به در كس آيد

در و ديوار به هم ريخته شان

بر سرم مي شكند

مي تراود مهتاب

مي درخشد شب تاب

مانده پاي آبله از راه دراز

بر دم دهكده مردي تنها

كوله بارش بر دوش

دست او بر در،مي گويد با خود:

غم اين خفته ي چند

خواب در چشم ترم مي شكند.
نقل قول کردن
#2 احمد اسماعیلی راد 1401-11-18 15:06
کیانوش را با شعر شناختم .در انجمن شعر و‌ ادب با سرس پور شور و قلبی مالامال از مهربانی. نکته سنج بود و طبع خدادی و مطالعه زیاد باعث شده بود که خیلی زیادتر از سنش بداند. پیشینه خانوادگی، فضای زیست او را شاعرانه کرده بود. دیدار با او فقط به بحث و فحص علمی، بخصوص ادبی میگذشت و روحیه اش طوری بود که نمی شد بغیر از ادبیات و محورهای حول آن را و یا بحث های علمی، از چیز دیگری گفت.سالها مراوده و رفاقت با کیانوش مرا مرهون او کرد زیاد از او شنیدم و یاد گرفتم و لحظات ناب و شیرین زیادی را با او سپری کردیم.
نقل قول کردن
#3 احمد اسماعیلی راد 1401-11-18 15:07
ولی این سالهای اخیر و بیماری منحوس ام.اس او و خانواده و پدر و ادیب و صبورش را و مادر مهربان بزرگوار و ما را اذیت کرد و بعلت عدم ایجاد مزاحمت و معذب نکردن کیانوش و خانواده و نداشتن طاقت دیدن آب شدن آن کوه گران علم و ادب و مهربانی نتوانستم خدمتش برسم.
خداوند روحش را با خوبان خود محشور کند و یادش مانا و جاودان باد.خالق هستی صبوری پدر و مادرش را با سلامتی آنان پاسخ دهد
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بازگشت به بالا