خرمآباد زیبا با تاریخی کهن و طبیعتی بینظیر دیدنیهای بسیاری را در خود جای داده است.
دیدنیهایی قدیمی و تاریخی که به علت بی توجهی روزبهروز از بار زیباییهایش کاسته شده و تن رنجور این شهر را ریشریش میکند.
اما هنوز هم خرمآباد، با سخاوت تمام، زیباییهایش را به رخ کشیده و دل هر عاشقی را شیفته خود میکند.
"روحان امامی" هنرمند خرمآبادی در آخرین روز بهمنماه 1398، برخی از زیباییهای این شهر را به تصویر کشیده است.
این تصاویر زیبا را که هر کدام دریچهای بر خاطرات مردم این دیار است را به شعری زیبا از دکـتـر علیاصـغــر مـجـیـدی مزین کرده و تقدیم مخاطبان گرامی میکنیم.
خــرمآبــادِ عـــزیــزم، زادگـاهِ بـا صـفـایــم
دیـده و دل بـر تـو دارم، هر زمانی هر کجایـم
ای بـهـشــتِ جــاودانـی، خــرم و آبــاد مــانـی
خـوشتـر و زیـبـاتـر از تـو، نیسـت جایی از برایم
بـا هـوای دلفــریـب و بـا فـضای بـا صـفـایـت
در هــوای آن فـضـا و آن صـفــا و آن هــوایـم
سـرزمـیـن چـشـمـهها و میوههای خوشگواری
بـاغ و بـسـتـانِ تو باشـد دلنـواز و جـانفـزایـم
چـشمههایت قطرههای اشکِ شویشِ روزگار است
با خـروش و جـوشِ آنهـا، بینیـاز از هر فـضـایــم
آبِ گَـرداو و گـُـلـِسـو یـا کـه شــَوا و کـیــو را
گـر به از زمـزم بـخـوانـم، کـَس نگوید بر خطایم
کوه ودشتت بسـتـه آذین، سر به سر با سبزه و گل
سـالهــا خـود، بـا زبـانِ لالـههـایـت آشـنـایـم
شـاهــدِ آوازه ایــلام و مــاد و پــارت بــودی
یـادگــارِ بـیشـمـاری داری از مـجـدِ نـیـایــم
قلعهای زیـبـا و معـظـم، برفـرازت میسـرایـد
کاین منم کز عهـدِ ساسان، سرافراز و پا به جایم
خاسـتـگاهِ مَردمانی سـخـتکوش و تیزهوشی
مـن مـُریـدِ ایــن تـبـارِ بـاوقـار و بـیریـایـم
از زنـانِ مهـربـان و بـاوفـایـت هــر چـه گـویـم
کِی به گِـردِ وصـفِ آنان، راه جوید گـفـتههایم
شـیـرمـَـردانِ دلـیـرت، بینـظـیـرنـد از تـواضـع
لـفــظِ شـایـانی نـدارم تـا کـه آنـان را سـتـایـم
ایـن کـه مـن ازآن دیـارم، فـخـر بـر افـلاک بـارم
هـر چه دارم از تـو دارم، از صـفـایـم تا وفـایم
سـوز و سـازِ دیـدنِ تــو، میزنـد هــر دم نـهـیـبــم
وای اگـر این سوزِ دلـکش، لـحـظهای سازد رهـایـم
شـور و حـالِ نـغـمـههـای روحبـخـش و دلگـشایت
آنـچـنان مـسـتـم نـمـایـد، گـویـی از عـالـم جـدایـم
مَـردمـت از مـردمی و خـوبی و مـهــمـاننـوازی
شـُهــره دهرند و حاجـت نیست، من شرحش نمایم
ای مـجـیـدی! گـر بـنـوشـم جـامی از آبِ ارازش
در کـنـارش عـقـدههای دردِ غربت را گـشـایـم
تـــوضـیـحات:
گَـرداو، به معنای گرداب: چشمهای سـنگی در میدان تختی خـرمآباد
گـلـسـو، به معنای گـلـستـان: چـشـمـهای در شمال قـلـعـه بـاسـتـانی فلـکالافـلاک
شَـوا، به معنای شـاهآبـاد: نـام چـشـمـهای در مـنـطـقـه شاه آباد سابق و مـطـهـری (سرچشمه) امـروزی
کـیـو: دریاچهای زیبا درشمال خـرمآبـاد و در جوار محلهای بـه هـمـیـن نـام
آب اَراز: چـشـمـهای واقـع در جنوب ساختمان شـهـرداری کـنـونی خــرمآبـاد
دیدگاهها
خورماوه در بیان لری است اما در بیان زبان لکی
وکوردی وفیلی بیان اصلی خورماوه است.
خور به معنای خورشید وماوه یعنی مامن وسرزمین
پس در واقع به معنای خورماوه یعنی سرزمین یا به
بیان کاملتر سرزمین خورشید.
نیاکان اندیشمندی داشته ایم که این معنی زیبا را
برای این دره واین دشت زیبا انتخاب کرده اند.