من بیشتر از چهار هزار صفحه کاغذ را بیخودی و از سرِ سربههوایی حرام کردهام؛ هر وقت شروع کردهام به نوشتن، خیلی فکر نکردهام.
دو روز است که نمیدانم از کجا شروع کنم. از بچگی سرشار از جنب و جوشاش یا از حجب و حیای نوجوانی و جوانیاش؟!
وقتی من ازدواج کردم، رضا بچه بود. رفتیم مشهد. مادرش پوستین بچگانهای برایش خرید. سالها با آن پوستین جلوی چشمم بود تا شد چپپای دوست داشتنی استقلال و تیم ملی؛ شد یکی از نجیبترین و شریفترین فوتبالیستهای ایران.
همیشه حسرت این را میخوردم که چرا پرويز دهداری نماند تا اسوه اخلاق و آدمیت را در فوتبال ایران ببیند. در جوانی، به بهانهي تمرین و مسابقه در بیشتر مهمانیهای خانوادگی غایب بود؛ همان هم برایش عادت شد.
نجیب بود؛ شرم داشت؛ پاک بود. هیچکس را پیدا نمیکنی که دراین فوتبالی که سر تا پایش را زد و بند و ... پوشانده است از او ذرهای رنجش داشته باشد.
بعدها تصویر آن پوستین در ذهن من جایش را به دو کبوتری داد که روزی از بام خانهای پرواز دادند.
درد داشت؛ گلهمند بود. از زد و بند و دودوزهبازی بیزار بود. برای هیچ چیز سر خم نمیکرد. او هم مثل خیلیهای دیگر نه در زندگی به حقش رسید نه در فوتبال.
قهرمان ما هم که مرام پهلوانی داشت، ساکش را برداشت و رفت. رفت که پشت ابرهای خیال دراز بکشد و رنجهای به زبان نیامدهاش را به باروری خاک برای قرنهای آتی ببخشد.
میشود مرد بود و رنج برد و بیبهره رفت. ما این را از نزدیک با چشمان خود دیدیم.
علي سليمانپور/ شيراز
* توضيح: آقاي سليمانپور اهل خرمآباد است و همسر ايشان - خانم فروغ احدي – دختر عموي مرحوم "رضا ندافاحدي" فوتباليست بااخلاق و سرشناس كشورمان ميباشد.
عکس زندهیاد رضا احدی مربوط به حضور کوتاهمدت و چند روزه ایشان در خرمآباد به عنوان مربی تیم کوثر لرستان است که این همکاری پس از 2 بازی به فرجام نرسید.
دیدگاهها
در این دوره از روزگار که زدوبند و رفتارهای به دور از شان انسانی محسوس و ملموس است پاک زندگی کردن بسیار شایسته و قابل تقدیر است.
سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند