مردم لرستان در هر کجای دنیا هم که باشند حین از دست دادن یک عزیز، لباس و سر و صورت خود را گلمالی میکنند.
این سنت با یک آیین دیگر به نام مراسم عزاداری برای شهدای کربلا در دهه اول ماه محرم عجین شده و به یک رسم همهگیر و فراموش نشدنی تبدیل شده است، اما هنوز برخي رسانهها و نخبگان فرهنگی در رد یا پذیرش آن به نوع كنوني تردید دارند.
جامعهای میتواند به آیندهی پیش روی خود امیدوار باشد که بر پیشینه و داشتههایش واقف باشد. نقاط قوت و ضعف فرهنگ خود را بشناسد و همواره نخبگان فرهنگی و اجتماعیاش در پی کندوکاو این داشتهها و پنداشتهها باشند.
میتوان گفت که توسعهی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی هر جامعه بدون تقویت بنیانهای فرهنگی آن تقریباً ناممکن است. آیینها و سنتها نیز اگر تمام فرهنگ نباشند، جزء مهمی از آن به حساب میآیند. جزیی که اگر فراموش شود ستونهای خانواده و اجتماع فرو خواهد ریخت. البته در برخی مواقع این آیین و سنن مخلوط با اشتباه و به عبارتی باورهای نادرست و بدعتهاي جديدي نیز میباشد که ضرورت دارد پویندگان و جویندگان فرهنگ در راستای اصلاح آنها پیشگام باشند.
برویم سر جان کلام و نسبت و مناسبت را بهانه کنیم تا گذر از سنت و یا حفظ آن را در میان قوم لر در چند منظر بررسی کنیم:
مردم این دیار هماره در حفظ رسم زندگی گذشتگانشان کوشیدهاند و تا جایی که توان داشتهاند رسم زندگی پیشینیان را به آیندگان رساندهاند. میتوان گفت: سینه هر پیر لر زبان رسانهای منحصر به فرد است که بخش قابل توجهی از فرهنگ و سنت این قوم را از یک نسل به نسلی دیگر منتقل میکند.
اما در عصر تبادل آنی اطلاعات، این رسانه توان مقابله با دیگر رسانههای قدرتمند ارتباطی را ندارد و اثرگذاری گذشتهی خود را تقریباً از دست داده است و به گفتهی پیشگامان علم ارتباطات سهم تربیتی خانواده و وابستگان نسلهای امروز به پایینترین حد رسیده است به گونهای که میتوان گفت "کودکان متولد یافتهی پس از نیمهی دوم قرن بیستم فرزند وسایل ارتباطی عصر خویشاند و تنها یک نسبت از پدر و مادر خود به ارث میبرند".
حال که بر قدرت رسانههای نوین واقف شدیم و میدانیم کارکرد اصلی آنها در نهایت به یکسانسازی فرهنگی ختم میشود آیا باید فرهنگ و سنتهای گذشته را به موزهها انتقال دهیم و پیوسته چشم و گوشمان در اختیار ابزار رسانهای نوین قرار دهیم و همگام با دنیای ساخته شده از طرف آنها روش زندگیمان را به روز کنیم آیا سنت نیاکان در زندگی امروز ما کاربردی نخواهد داشت؟ چگونه باید از این برزخِ "حفظ یا رد سنت" جان سالم به در ببریم؟
در همین لرستان خودمان زیباییهای سنتي کم نیستند اما آیا در زندگی نسل امروز کاربردی دارند؟ آیا "گلپمه" و "گلدرو" در عصر زندگی ماشینی و روزگار روز مزدی جایگاهی دارد؟ نیک میدانیم که حس همدلی، تعاون و همکاری موجب تعالی روح و قوام جامعه میشود اما آیا در زندگی یک جوان که وقتاش مال صاحب کارش و ادارهی متبوعاش میباشد وقتی میماند که بخواهد بیچشمداشت به فامیل یا همسایه کمک کند؟ آیا هزینههای سرسامآور زندگی، اجازهی به جا آوردن تمام رسم و رسومات گذشتهی عروسی را به زوجهای جوان میدهد؟ آیا مشکلات و مصائب زندگی شهری امروزی به ما اجازه میدهد که همچون گذشته تا چهل روز ماتمزدهی از دست دادن یک عزیز باشیم و سالهای سال هر هفته به خاطر تسکین دل غمزدهی خویش بر گرد مزارش جمع شویم؟ بیشتر بزرگان و بزرگسالان با شنیدن کلمهی "شونشینی" با یک سوز دردناک از نوستالژی گردهمآییهای شبانهی زمستانهی خود صحبت به میان میآورند، به راستی چه چیزی موحب کاهش مهمانیها و شبنشینیهای امروزه شده است؟ گرانی؟ کمبود وقت؟ کمبود فضای منازل آپارتمانی؟ دور افتادن از اقوام و خویشان؟
هر چه هست نسل امروز به سمت جمعگریزی صوری سوق پیدا کرده و به یک اجتماع بزرگ جهانی و مجازی پیوسته است. خیلی از ماها خیلیها را میشناسیم و با خیلیها دوست هستیم که شاید هیچ وقت از نزدیک آنها را ملاقات نکردهایم و تنها از طریق واسطه، واسطهای به نام وسایل نوین ارتباطی با هم در ارتباط هستیم.
اگر به صد سال گذشته برگردیم، محبوبیتها و مشهوریتها بسیار کم و آن هم از طریق نقل قول به وجود میآمدند تا جایی که بیشتر مردم یک جامعه در طول عمر خود حتی یک بار هم حاکمان و مسؤولان جامعهی عصر خویش را نه میدیدند و نه میشناختند. اما امروز اگر کودکی در دورافتادهترین نقطهی دنیا با یک انگشت اضافه به دنیا بیاید در کمترین زمان همه دنیا او را خواهند شناخت.
در این بحبوحهی قدرت رسانهها، تکلیف سنت چه میشود؟ چه چیز از آن باید نگه داشته شود، چه مقدار از آن آداب و رسوم را باید بازآوری کنیم؟ آیا فرهنگ و آدابی که میخواهد جایگزین رفتارها و گفتارهای گذشتهمان شود از قوام و دوام کافی برخوردارند؟ آیا ما را به سمت بهتر شدن و زندگی بهتر سوق میدهند؟
در بیشتر این موارد جوامع به ویژه جامعهی ما لرها دچار دوگانگی و حتی چندگانگی شده است. به عنوان مثال آیین عزاداری قوم لر در دنیا منحصر به فرد است. "گیس بریدن"، "دست پیچه"، "صورت خراشی و وی شر"، "لباس برعکس پوشیدن" و مواردی از این دست که زیانهای جسمی و روحی به فرد وارد میکرد در این عصر آگاهی، خود به خود و به جا از بین رفت اما هنوز "گلمالی" یا همان "خره" به نشانه عزا بر قوت خود باقی است.
مردم لرستان در هر کجای دنیا هم که باشند حین از دست دادن یک عزیز، لباس(بيشتر روي شانهها) و سرو صورت خود را گل مالی میکنند. این سنت با یک آیین دیگر به نام مراسم عزاداری برای شهدای کربلا در دهه اول ماه محرم عجین شده و به یک رسم همهگیر و فراموش نشدنی تبدیل شده است. اما هنوز برخي رسانهها و نخبگان فرهنگی در رد یا پذیرش آن تردید دارند. به گونهای که تا یکی دو سال پیش مراسم سنتی عزاداری همهی اقوام ایرانی در این دهه جایگاه خوبی در بین برنامههای رسانههای ملی و محلی داشت و فقط این سنت لرها بود که حتی در بخش اخبار نیز پخش نمیشد. محققان و پژوهشگران این دیار تا به حال نیز به خود اجازهی پردازش و پژوهشی مناسب و درخور آن را ندادهاند. اگر این سنت باید حفظ شود چرا اینگونه مهجورانه با آن برخورد میشود و اگر نباید حفظ شود باز هم چرا در مقابل آن سکوت کردهایم.
این سنت اگر از لحاظ شرعی، بهداشتی و پزشکی مشکلی ندارد، پتانسل ثبت در آثار میراث معنوی کشور و دنیا را دارد و میتوان آن را بهانهای برای جذب میلیونها گردشگر فصلی به این دیار کرد. هنرمندان و عکاسان و مستندسازان قابلی در دنیا وجود دارند که دنبال اینگونه سوژههای ناب میگردند و فقط به خاطر بیاطلاعی از این سوژهی منحصر به فرد چشمپوشی کردهاند.
در هر صورت باید تکلیف خود و فرزندانمان را با سنت روشن کنیم و در رد یا پذیرش اینگونه آیینها و سنتها هر چه سریعتر به اقدامی شایستهی نیاکان و آیندگانمان دست بزنیم.
ارسال کننده: محمود كوماسجودكي / خرمآباد
دیدگاهها
با تشكر از كاركنان سايت وزين يافته نيوز، خوب است سردبير محترم اجازه ندهند مطالبي كه خلاف واقع و توهين به مردم لرستان است منتشر شود. اين توصيفي كه نويسنده از مراسم سوگواري لرستان دارند، سالهاست كه برافتاده و مربوط به تاريخ گذشته است. كسي كه به اين امر واقف نباشد، با خواندن اين مقاله تصور مثبتي از لرستان نخواهد داشت.