در محضر پدر و در همان کتابفروشی میدان شهدا خرمآباد بود که درس عشق و شهادت را آموختی.
- مهدی مواظب باش اعلامیههای امام رو ازت نگیرن.
- مهدی اعلامیههای امام حتماً به دست مردم برسه.
و تو با چه شجاعتی و چه تعهدی این کارها را انجام میدادی.
و این خبر از مقرب شدن تو میداد.
سربلند از انقلاب خمینی سینه در باد، رها و آزاد به کربلای حسینی و دفاع مقدس سلام دادی
اي زائر كربلا، چه عاشقانه زائر خدا شدی!
جایجای جبهههای جنوب، حماسهی تو را به ياد دارند. سنگرهاي خاكي، تو را خوب میشناسند. شبهای پرستارهی آن روزها، نجواي عاشقانه و گریههای نيمه شبت را چه خوب به خاطر سپردهاند! هرازگاهي، با اهل راز باز گويش میکنند، راستي آن روزهاي خطر و خاطره را چه كسي میتواند فراموش كند؟!
زینالدین، سردار جوان جنگ را ديگر كجا میتوان سراغ گرفت؟ او كه قلههای بلند مردانگي و شرف را با گامهای استوار خود طي كرده بود، بي آنکه در اين راه ناهموار، خم به ابرو بياورد و از سختي راه شكوه كند.
او كه دوشادوش بسیجیانش، فرياد اللهاکبر سر میداد و میخروشید. او كه با نگاهش دلهای نگران مردانش را آرام میکرد. با دستهای پرتوانش گرههای بزرگ را میگشود.
او كه با همهی كم سن و سالیاش، جنگ را میشناخت، آن چنان كه گويا تمام عمرش با جنگ گذشته است.
سخن از مهدي زینالدین، دهاني به پهناي فلك و زباني گويا و دلي لبريز از ايمان میخواهد. او از كلامش مثنوي بلند عارفانه جاري بود و از نگاهش غزلهای لطيف عاشقانه میرباید و جانش تشنهی ديدار يار بود.
پاداش او جز شهادت و پرواز چه میتوانست باشد؟
بیهیچ گمان منتظر بوسهی تيغ است.
هر كس كه در ين راه سري داشته باشد.
جلال قربانی
دیدگاهها
براستی شما ای مدیران امروز مگر همرزمان دیروز زین الدین وباکری ها نیستین شمارا چه شده است امروز که برمسند ها تکیه زده اید میدانید که خیلی زود میبایست در محضر شهداگزارش عملکرد هایتان را بدهید آیا عملکرد قابل قبولی دارین !
ممنون از یافته نیوز