در آغاز لازم میدانم اشارهای داشته باشم به چرایی انتخاب این موضوع، چرا که تا دغدغهای برابر با شواهد و قراین حاکم بر جامعه نباشد بیشک تحمیل بر قلم برای نگارش متن در آن موضوع کاری است فاقد ارزش علمی... زیرا که نگارنده را از تمرکز بر موضوع ذهنی بازمیدارد و بنابراین شایسته است در مقدمه آورده شود که آنچه اینجانب را به نگارش این یادداشت وا داشت، همان زندگی کردن در فرهنگ عشیرهای است که مملو از محسنات اخلاقی و انسانی است و خود خارج از آن نبوده است.
در عشیره ملاک «بودن» و «ابراز وجود کردن» برگرفته از دو خصیصه، اولی «خون» که تجلیبخش «اصل و نسب» و دومی «نژاد» است که تلفیق این دو در هم و بهشرط افراط در آن منجر به خلق پدیده ناگوار و شومی به نام «عصبیت» میشود.
حال آنکه این عصبیت، چنانچه در حوزه مسایل سیاسی یک جامعه ورود نماید عواقب هولناکی در رویه مدیریت جامعه در پی خواهد داشت. این پدیده نه برای عصر کنونی است بلکه زاییده ذهن بشری است که به اقتضای شرایط زیستمحیطی خود، قادر به بهرهگیری از قوه تفکر و منطق در وجودش نبوده است؛ و البته که قدمتی به درازای تاریخ دارد؛ و برای بیرون راندن رقیب از صحنه به هر اقدامی روی میآورند تا همخون و همنژاد خویش را حتی اگر ناکارآمد و نالایق باشد، بر سریر قدرت نشاند و از طرفی به سرکوب نیروی رقیب حتی اگر کارآمد و دانا به مسائل باشد دست زند؛ و گاها با هیاهو سالاری و هوچی گری قدرت جابجا میگردد...و این یعنی زیستن در اوج جاهلیت...که البته این پدیده جنبه عمومی دارد و مختص به اکثریت قریب بهاتفاق جوامع جهانسومی دارد.
منشاء آن نیز ترس از تاختن رقبای فرادست، بر همتباران فرودست، به شرط تسلط بر مناصب سیاسی است؛ و این خود منبعث از یک عبارت کلی است «عدم اعتماد به دگرتباران»
این در حالی است که در فرهنگ عشیرهای خارج از مباحث سیاسی، انگارهها و مفاهیمی همچون «اتحاد» و «همبستگی» بهوفور دیده میشود، حالآنکه افراط در تعصبات خشک و توخالی، توهم برانگیز است و عیب این رفتار آن است که خوبی دیگران را در عرصههای مختلف هر آنگاه بوی رقابت دهد نادیده میانگارند و بدیهای خویش را سرپوش مینهند.
بررسی فرهنگ عشیرهای با این نگاه سیاسی، بحرانهای فراوانی را در دستگاههای اجرایی و حتی قضایی و قانونگذاری به وجود میآورد و همگان بهجای اتحاد ملی در سطح کلان، به دنبال اکتساب نفع قومی، و در سطح خرد به دنبال نفع ایلی و طایفهای خویش قدم برمیدارند...در جایی دم از تشکیل فراکسیون فلان قوم میزنند و در جایی دگر صحبت از تشکیل فلان انجمن یا نهاد ایلی به میان میاید و همواره بر «موزاییکی بودن» ایران و به نقل از دکتر کاتوزیان «جامعه کلنگی» تأکید میورزند...
موارد مطروحه بالا به سمتوسوی «ایجاد شکاف در وحدت ملی» و «عدم برقراری عدالت اجتماعی به سبب حذف کارگزاران کارآمد و روی کار آمدن تصمیمگیرندگان ناکارآمد»، «رو به زوال رفتن آموزهی مقدس دموکراسی بر مبنای شایستهسالاری» و در نهایت منجر به «عدم توسعه سیاسی» میگردد که دردی است بس بزرگ، بهویژه برای جوامع توسعهنیافته...
اما در غرب وحشی سالهاست که بافرهنگ عشیرهای به عنوان فرهنگ تغلب خداحافظی کرده و ما همچنان بران تکیه زدهایم. تاریخ ایران بهواسطه وجود این نوع فرهنگ غالب سرشار از حذف نخبگان است و نمیدانیم ظرفیت این کشور چقدر است که یکی برود و آن یکی بیاید و مجدد از صفر شروع کند..؟! نگارنده نیز خود معترف است راه را بارها کج رفته و اینک که رسالت قلم و علم را کسب تلمذ و کشف حقیقت دانسته عاجزانه متقاضی است، همگان همت گماریم و تغییر مسیر دهیم که اگر فرهنگ عشیرهای را دارای دو عنصر «رعیتی» و «شهروندی» بدانیم، به اقتضای زمان باید بر عنصر شهروندی تکیه کنیم و از دیگری به رهیم...
در پایان پیشنهاد میگردد ضمن پذیرش معایب خویش، با استفاده از رسانهها و ابزارهای نوین جهانی و همچنین آموزشهای مدون و شفاهی در مراکز آموزشی از دوران ابتدایی تا تکمیلی و مسائلی از این دست، از وضعیت بغرنج و نامتوازن کنونی عبور کرده و با بهرهگیری از الگوهای علمی و عملی در حوزههای ملی و مذهبی، بر فرهنگ عشیرهای نامتعارف سیاسی و اجتماعی غلبه کرده و از سویی بر آیینها و سنن و رفتارهای وحدتبخش اخلاقی این فرهنگ تأکید ورزیم که همانا خواست پساساختارگرایان جزء «بازگشت به فرهنگ و سنت» نیست...
تقدیم به دوستداران فرهنگ کهن و اندیشه وار ایرانزمین
کیانوش معمر/دکترای علوم سیاسی «مسائل ایران»
دیدگاهها